احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

مدارای بروجردی ” مدارای رزمنده” بود. مدارایی با مضمون تربیتی، مدارایی جهت دار و برای نیل به غایت أىمی  ! او از آن رو مدارا نمی کرد که به حق و باطلی باور نداشت یا حق را منتشَر می انگاشت یا ملتزمین به هر سبک زندگی را از منظر نسبی انگارانه محق می دید .

********************************

“مدارای رزمنده “متمایز از “تساهل لیبرال”

امیر حسین ترکش دوز

پنجاه و اندی سال پیش ،در روستای دره گرگ بروجرد، کودکی متولد شد که نام او را محمد گذاردند. محمد سالهای کودکی و نوجوانی خود را با فقر خانواده و ستمی گذراند که ارباب با غصب مایملکِ اصلی خانواده بر آنها تحمیل کرده بود.محمد ، نوجوانی و جوانی را با سخت ترین کارهای یدی  و تلاش برای کاستن از تنگی معیشت خانواده آغاز کرد. علاوه بر اینکه با وصلت با دختر دایی خود در هفده سالگی، بار مسئولیت او نیز مضاعف گشت.
محمد، دانشگاه ندید! در محافل پر مدعای روشنفکری و انقلابی  و حوزوی ، “خود”ی نشان نداد. آن روزها نیز چونان امروز، مدعیان بسیار بودند. مدعیانی که از ضرورت پیوند با طبقه پیشتاز سخن می گفتند. از ضرورت آراسته شدن به خلقیات کارگری! اما محمد را با این اُشتلم ها میانه ای نبود .  او از جنس دیگری بود .  تار و پود او با کار و رنج تنیده شده بود و به نمایش و جلوه فروشی محتاج نبود. او در عین انس با عالمِ “کار”، اندک اندک، جوانه های خودآگاهی سیاسی و اجتماعی در جان مستعدش روئیدن گرفت.  البته شهید بروجردی  ، بی ادعا، کتاب هم خوانده بود ، پای سخن این و آن هم نشسته بود . اما خودآگاهی او بیش از هر چیز از طراوت روستایی و بی ریای وی و رسوخ و جدیتش در امر دینداری ریشه می گرفت.
در میانه دهه ۵۰، در هم شکسته شدن یا اضمحلال بسیاری از گروههای مبارز و به خصوص انحراف بخش عظیمی از کادرهای مجاهدین خلق و در پی آن حاکمیت فضای یأس و نا امیدی بر مخالفین رژیم پهلوی، محمد را دست به کار کرد تا خود دست به کار شود و راهی نو بگشاید و لذا با مساعدت جمعی از دوستانش گروه جدیدی را پایه گذارد که “توحیدی صف” نام گرفت. گروهی که بر خلاف برخی دیگر از گروههای چریکی دهه های ۴۰و۵۰ با اعتقاد به رهبری امام همراه بود. البته “توحیدی صف” موفق به کار ایدئولوژیک قابل توجهی نشد، اما آنچه این گروه را سر پا نگه می داشت، بیشتر ،ایمان ژرف محمد و جدیت او در دینداری،بود. یکی از دوستان او پس از شهادتش نوشت:” محمد چنان می گفت من به همه قرآن که وحی به محمد(ص) است ایمان دارم، که موی بر تن آدمی راست می کرد”.
بر خلاف بسیاری از مبارزین مسلمان در آن دوران، محمد به کوچکترین موازین شرعی و اخلاقی پایبند بود.محمد بروجردی در جریان پیروزی انقلاب در شرایطی که گروههای با سابقه تری همچون مجاهدین خلق مضمحل شده بودند و رهبران انقلاب به بقایای غیر مؤثر ایشان نیز چندان اعتمادی نداشتند، در جریان محافظت از امام، درگیریهای ضد حکومتیِ ماه های آخرِ منتهی به پیروزی و بعدها تشکیل یکی از شاخه های تأثیر گذار سپاه، نقش برجسته ای ایفا کرد. چند ماهی پس از پیروزی، محمد سیاست بازی در مرکز را فروگذارد و به کردستان که از نخستین روزهای پس از پیروزی جولانگاه گروههای مسلح معارضه جو بود، رفت. با شروع جنگ نیز بر حجم فعالیتهای وی افزوده شد تا اینکه در اول خرداد ۱۳۶۲ با شهادتش، آغازی دیگر را لبیک گفت.
در مورد ویژگیهای اخلاقی و مبارزاتی شهید بروجردی بسیار گفته اند. از وقار و آرامشش. از جدیت در اجرای حکم خدا و… اما آنچه امروز از زندگی او برای جوانان ما، درس آموز و شایسته درس گیری است. نرم خویی و صلح جویی محمد بروجردی، در عین ستیزندگی و رزمندگی اوست. نوع برخورد هدایتی او با مردم کردستان او را به “مسیح” ملقب ساخت.
زندگی محمد اکنون نمونه ای از مدارا و شرح صدر در میدان رزم گشته است. مدارایی که از بنیان با تساهل و تسامح رایج، که بر بنیاد متجددانه و با مضمونی لیبرال، صورت بندی می شود، متفاوت است. مدارای بروجردی ” مدارای رزمنده” است  سخن از  شرح صدری است که نه از موضع بی تفاوتی نسبت به ارزشها ،بلکه از موضع  رشد دادن و منزه کردن موجودی به نام  انسانصورت می گیرد ؛  موجودی که برای به سامان کردن حال و روزش، نمی توان با او مثل سنگ و چوب یا گاو و گوسفند برخورد کرد .  در جامعه ما غالبا”  متجددان ، لزوم تربیت  معنوی و تزکیه این  موجود را  نظرا” یا عملا” فراموش می کنند و  اقتدارگرایان و آنان که بنا را در برخورد با انسانها  بر اِعمال زور  می گذارند  ، انسانِ بودنِ موجودی که می باید تربیت شود  را ندیده می گیرند . اما مدارائی  که بروجردی مصداقی ازآن را  در زندگی خود در حد خویش تجلی بخشید ،  مدارایی بود  با مضمون تربیتی، مدارایی جهت دار و برای نیل به غایت آدمی ! او از آن رو مدارا نمی کرد که به حق و باطلی باور نداشت یا حق را منتشَر می انگاشت یا ملتزمین به هر سبک زندگی را از منظر نسبی انگارانه محق می دید (آنچنانکه برخی از متجددین ،  در ساحت سخن ــ وغالبا”  در ساحت سخن و نه عمل   ــ بدان ملتزمند ). .مدارای بروجردی در عین قاطعیت در دینداری، در چارچوب تحقق بخشیدن به اراده خدا و رشد و تعالی وتربیت  انسانها و به خصوص مستضعفین بود. این مدارا به معنای بی اصول بودن یا بنا را بدون توجه به خصوصیتِ موضوع ، بر نرمی یا تندی یا حد وسط گذاردن نیست .چرا که هریک از این سه حالت ، اگر درموضعش اختیار شود مقتضای عادل بودن است . اما بنا را برهریک از این سه گذاردن ،بدون توجه به کیفیت موضوع ،  آدمی را از مرز عدالت خارج می کند و آنگاه  قاطعیت و مُدارایش نیز در جهت تحقق عدالت نخواهد بود. . آنها که به “مُدارای غایتمند و معطوف به تکامل ” باوردارند ، “تحقق عدالت “را هدف خود قرار داده اند اما خوب می دانند که انسانها  ، یعنی موجوداتی پیچیده، مختار و ذی شعور باید عدالت را تحقق دهند ؛ از این رو ، لوازم این پیچیدگی ، مختاری و ذی شعور بودن را فراموش نمی کنند ./

  • ۸۳/۰۲/۱۴
  • احیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی