احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

دو گرایش : تحکیم و ادغام

احیا | جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۵۰ ب.ظ | ۰ نظر

امیر حسین ترکش دوز

یکی از مهمترین لوازمِ دستیابی به "خطمشی کارآمد و مؤثر" در عرصه سیاسی ، فهمی واقعی ( یا دست کم نزدیک به واقع) ،  از روندهای کلانی است که واقعیتهای خُرد و به ظاهر پراکنده سیاسی را تجمیع کرده و  در سمت و سوئی واحد سوق می دهند . بدونِ داشتنِ چنین فهمی ،ذهن ما در باتلاقِ رویدادهایِ پراکنده و خُرد فرو می مانَد  و قادر نخواهیم بود موضعی  فعال و مستقل در مقابل واقعیتهای جاری سیاسی داشته باشیم؛ بگذریم از آنکه  در چنین شرایطی، فهم واقعیت سیاسی (از آن جیث که سیاسی است )،  از اساس ممتنع خواهد شد .چرا که موقعی می توانیم  ادعا کنیم به فهم یک "واقعیت سیاسی" نائل آمده ایم که آنرا مستقل ازانگیزه ها و نیات اشخاص و به عنوان موجودی  پویا و  ادامه دار(و در سطحی فراتر از بد وبیراه گفتن و  تخریب شخصیت ،  آنچنان که در فرهنگ عمومی ودر بیان عامه سیاسیون شایع است  ) در نظر گیریم   به عنوان نمونه : در انتخابات یازدهم  ریاست جمهوری در بهار 92  ،از دو "موضع متقابل " کوشیده شد تا ذهنیت عموم مردم و حتی گروه های موسوم به نُخبه ، با طرح برخی  "دو گانه" ها ،جهت داده شود  . یکی از این دو گانه ها ، دو گانه "تندروی - اعتدال " بود و دیگری دو گانه "مقاومت - تردید ".  اما اگر  ضوابطی را  که در ابتدای یادداشت از آن سخن گفته شد در نظر آوریم و  اگر معیار ،در  ارزیابی واقعیت سیاسی ، نه حرف وسخن سیاستمداران،  بلکه خروجیِ نهائیِ گفتار و خطمشی ایشان باشد و بالاخره اگر هدف ما نه تنزیه و توجیه صاحبان قدرت  یا بزرگان جناح ها و گروه های سیاسی   و یا برهم  نخوردن نظم ذهنیمان بلکه "تقرب به واقعیت" باشد، در این صورت زمینه برای طرح این ادعا مساعد خواهد بود که: دو گانه واقعی ، مؤثر و مانا  در سیاست ایرانی  نه تندروی - اعتدال است و نه مقاومت - تردید ؛  بلکه این دو گانه را باعنوان " تحکیم قدرت مطلقه " و " ادغام در نظام جهانی سلطه" ، باید صورت بندی کرد . دریک سویِ این دوگانه،از  حضور روزافزون و البته پیچیده  استعمار در فضای داخلی  می توان سخن گفت و در سوی دیگر ، از  تحکیمِ  سیاستگذاری و تصدی گریِ نظارت ناپذیر و انحصاریِ جماعتی خاص  که  به موجبِ آن  هیچ تعینِ فکری -سیاسیِ  مستقل از دیدگاه رسمی و غالب ، مجال حضور مؤثر در سطوح بالائیِ هرمِ قدرت نمی یابد .صاحبان گرایش  اخیر ،  برای پیشبُردِ اهداف خود، به نحو سیستماتیک از وسایل جابره و زاجره واز کانونهائی که به موجب ماهیت خود چنان وسایلی را در اختیار دارند  بهره می بَرَند  .فعالیت این کانونها ،به خصوص با توجه به جنس فعالیتشان،  برای ناظرانِ مستقل  نظارت پذیر  نیست؛اما، به رغم این نظارت ناپذیری، همچنان ازوسایل مزبور (اعم ازطرد و منع و تحقیر و حبس  و حصر) ، گشاده دستانه استفاده می شود ؛.گرایش اول  نیز  به رغم ظاهر دموکرات مَنِشَش، بی اتکا به برخی دیگر از کانونهایِ مزبور و سنخ رفتاری- تحلیلیِ  خاصِ همانها نیست  .کما اینکه در این" گرایش" ، ، ،مفهوم "کنترل" (یا "مهار") ، دربرخورد  با معضلات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مرکزیت دارد . "سیاست درهای باز" در گرایش اول و "محدود سازی هر چه بیشتر" در گرایش دوم ،هر دو، جلوه های مختلفی از این مهار گرائِیَند . آنچه عملا" هر دو "گرایش" را ولو به صورت ناخود آگاه ، در انقباضی یا انبساطی عمل کردن هدایت می کند ،کنترل است، نه تکامل.  

 

در مورد ابعاد اقتصادی واخلاقی این دو گرایش نیز می توان فعلاً به ذکر این نکته اکتفا کرد که  استثمار اقتصادی و انحطاط اخلاقی و فرهنگی (در متسامحانه ترین ارزیابی ) ، ثمره ناخواسته هردواست . منتها سنخ انحطاطی که نتیجه  هریک از آنها است ، متفاوت از دیگری است .

 

 اگر از دو گانه مزبور- در مقابل دوگانه های موهومی - با عنوانِ "دو گانه واقعی" یاد می کنیم به هیچ  رو بدین معنا نیست که کل واقعیت سیاسی در ایران معاصر  و نیز  امکانات  فعلی سیاست ایرانی را  در این دوگانه می توان منحصر کرد .

 

علاوه بر این ، برای شناخت و ارزیابی هریک از دو گرایش، نباید دچار ساده انگاری در فهم و قضاوت شد  یعنی نباید از  شاخصه های سطحی و ظاهری و کلیشه ای و شناخه شده،  در  تشخیص " تحکیم قدرت مطلقه" یا "ادغام در نظام جهانی سلطه"  (به مثابه دو گرایش )استفاده کنیم . لازم نیست شخص ،گروه یا جریانی  به صراحت "انا ربکم الاعلی "گوید تا حکم به نقض "توحید در سیاست ورزی یا اِعمالِ قدرت "کنیم یا (وفق الگوها ی شناخته شده ای که در تاریخمان داشته ایم )  برخی اشخاص، خود،  اهل "ارتکاب معاصی کبیره  یا اصرار بر صغائر "باشند  تاریاست مطلق العنان ، نظارت ناپذیر  و- لذا - نامقبول ، تحقق یابد ؛  بلکه آنچه باید  در این زمینه مورد بررسی قرار گیرد،نتیجه نهائی واحیاناً ناخواسته  یک سنخ سیاست ورزی یا اِعمالِ قدرت است . در مورد گرایش دوم نیز همینطور! نباید "وابستگی "را به "کلیشه چمدان پول" و" جاسوس و نفوذی بودن  فلان سیاستمدار یا مسئول حکومتی" یا ( آنچنان که شیوه معمول  یکی از روزنامه ها است ) به قرار و مدارِ  فلان  سیاستمدار ایرانی با مأمورانی ازیک سرویس امنیتی خارجی  تقلیل دهیم . البته منکر وجود چنین پدیده هائی در جهان سیاست نیستم .  اِشکال ، متوجه تقلیل یک پدیده پیچیده به نام "ادغام "یا "وابستگی" به چنین اموری و طرح نامنضبط ،نامستند و نظارت ناپذیرِآنها در عرصه عمومی یا مبنا قرار گرفتنشان در سیاستهای حکومتی است. حتی انواع و اقسام  مناسبات دیپلماتیک هم  لزوماً و در همه حال، عمده ترین و مؤثر ترین بستر  برای شکل گیری پدیده ادغام نیستند .  در حال حاضر در جامعه ما، جلوه ها و ظرفیتِ ادغام  را  در درجه  نخست ، در  قالب ایده "دین فرهنگی"  ، در درجه دوم  ، در قالب "راهگشائی برای حاکمیت سرمایه  و بسط مناسبات بازاری " و  در درجه بعد، در "مناسبات پنهان در سیاست خارجی" و در مرتبه آخر ، در "وجه آشکار سیاست خارجی" باید دید.

 

در تطبیق این دو گرایش بر گروه ها  جناحها باید احتیاط کرد  ؛ چراکه آثار یک گرایش را بعضاً درجناح های  متخاصم می توان دید . علاوه بر اینکه بانیان و حاملان گرایش "تحکیم..." وگرایش" ادغام..."  در ارتباط و تعامل با یکدیگرند و گاه گاه ، خواسته یا ناخواسته به یکدیگر مَدَد می رسانند . می توان میان "دورکن سامان سیاسی در سه دهه  اخیر " با دو گرایش یاد شده  ارتباط برقرار کرد، منتها این ارتباط برقرار کردن را باید در سطحی فراتر از" فرو رفتن در  انگیزه ها و نیات اشخاص "و با  احتراز از آفت تقلیل گرائی (یعنی تقلیل تمامی گرایشهای یک شخصیت به یک گرایش ) انجام داد . در تعامل با این دو گرایش نه باید مطلق اندیش بود و نه باید (در نقطه مقابل)  ، به  راه حل توأم با عافیتِ" هم این و هم آن " یا "عملگرائی از نوع پراگماتیستی " یا " همراهی توأم  با شرمساری با یکی از دو گرایش" دچار شویم   . اگر سطح قضاوتِ خُرد را از سطح قضاوت کلان جدا کنیم تا حدود زیادی از هر دو سنخ آفت ایمن خواهیم ماند  . هردو گرایش ممکن است  به صورت نقطه ای یا در" لحظه"  موجب آثار خیری شوند و یا از میهن و دین ما دفع شرّ کنند. اما این" ایجاب "و " دفع " چون بر  اساسِ خط مشی درست و موجهی نیست ،عمق و تداوم نخواهد داشت  و بدون آثار سوء جانبی (از جهات دیگر) نخواهد بود . ممکن است در مقیاس خُرد و به صورت لحظه ای، در ذهن خود  قضاوت مثبتی  را در مورد هریک از این  دو گرایش  صورت دهیم،  اما با اتکا به مبانی فکری و ارزشیمان و با اتکا به آنچه از "رَویه های بنیادین " و" ژرف - ساخت ها" و "الگوهای رفتاریِ جا افتاده "  در میهنمان می دانیم ، می کوشیم به هیچ یک از دو گرایش،  مشروعیت ندهیم  . (کما اینکه می دانیم به ضرورتهائی که موجب عدول از حکم اولی می شوند نباید اصالت داد).   با عنایت به این توضیح ، می توان  به صراحت گفت که (صرفنظر از شرایط ضرورت )، هردو گرایشِ"تحکیم" و "ادغام "، علی الاصول باطلند و   اگر ایرانِ ما و در پی آن جهان اسلام و مستضعفینِ جهان   بخواهند سعادتمند شوند ، نمی توانند  و نباید از سویِ این  دو گرایش  جهت یابند . با این حال ،خطا است اگر تصور کنیم این دو گرایش، تمامیِ واقعیت بالقوه و بالفعل در فرهنگ و سیاست ایرانی را نمایندگی می کنند. هم با اتکا به وعده های الهی و هم با توجه به ذهنیتمان از مفهوم "بن بست"  و هم با عنایت به تجربه تاریخی  ،  مطمئنیم که برای باورمندان به" تفکراسلامی جدید" که بیش از یک فرن پیش به گردونه تاریخ ورود یافت و به رغم از سر گذراندن ابتلائات مختلف  ، در مسیر کمال پیش رَفت ، بُنبستی نخواهد بود./

 

 توضیح و تکمله ای برای یادداشت فوق :

1--   امیدوارم متن این یادداشت  به اندازه کافی گویا باشد که وقتی از "تحکیم قدرت مطلقه" یا "ادغام در نظام جهانی سلطه "، به مثابه دو گرایش سخن می گوئیم به این معنا نیست که لزوماً خط مشی مدون و منضبط و اراده شده ای با هدف تحکیم قدر ت مطلقه یا ادغام در نظام جهانی سلطه   را پیش رو داریم  . نگارنده این سطور در مورد وجود و عدمِ چنین تدبیر و اراده ای اظهار نظری نمی کند . بنابراین مقصود از این دو گرایش در این یادداشت ، پیامدی  است که به دنبال دو سنخ سیاست ورزی و اِعمالِ قدرت  در میهن ما به وجود می آید، اعم از آنکه چنین قصد و تدبیری  وجود داشته باشد یا نه ! 

 

2- در متن یادداشت از یک "تقابل "در انتخابات  ریاست جمهوری در خرداد 92  سخن گفته شد. با این حال در اندازه های این " تقابل" نباید اغراق کرد . فراموش نکنیم انتخابات یازدهم ریاست جمهوری .  آنچنان دایره خودیها را تنگ گرفته بود که "یکی از شخصیتهای مرکزی در نظم سیاسی چند دهه اخیر "  را   حذف کرد . کارگزاران فعلی سیاست خارجی، نسبت به مدیریت فعلی ... ، "غیر خودی" نیستند . هم ایشان ، نزدیک به بیست پنج سال قبل،  در جریان آزادی گروگانهای آمریکائی ، کارویژه تقریباً مشابهی را ایفا کرده بودندو اینکه" فرزندان انقلاب" و " نقش آفرینان جهاد دیپلماتیک"  لقب گرفه اند، بی وجه نیست .  با آنچه  برخی  جریانهای  اپوزیسیون در باره فرمایشی  و مصنوعی بودن انتخابات در ایران می گویند موافق نیستیم اما نباید در نقطه مقابل ،  دچار "توهم مثبت "شویم.

 

3- اینکه یکی از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری در بهار 92 و طرفداران او  به تصریح یا تلویح از جبهه مقابل خود با عنوان جبهه " تردید " یاد می کردند و از  میان تمامی اشکالهای واقعی جیهه مقابل ،" تردید" و "تردیدافکنی" را بُلد  کرده بودند ، نشان دهنده  ساختار ذهنی  و روحیه خاص ایشان بود  .  اگر بخواهیم  در ارزیابی این روحیه  ، تسامح و تخفیف به خرج دهیم ، میتوانیم بگوئیم که یکی از جلوه های   آن،  هراس از "خلل افتادن در جزمهای اندیشیده نشده" و " بازسنجیِ گفتمان رسمی، به صورت جدی ، مؤثر و پیگیر" است. ( در باره  تردید و  تردید افکنی و اقسام مثبت و منفی آن از منظر استاد شهید مطهری نگاه کنید به :"تازیانه شک - تردید و تردید افکنی  از منظر مرتضی مطهری " مندرج در سایت احیا)

 

4- اگر آنچه در این یادداشت گفته شد را مَدِّ نظر قرار دهیم ،می توانیم به فهم بهتری از برخی  اخبار که در نگاه بَدوی ، "متعارف" و" همچون دیگرِ اخبار" ارزیابی می شوند ، دست پیدا کنیم  . تغییر و تحول هر از چندی در برخی دستگاه ها از جمله همین اخبار است  . علاوه براین ، در فهم گرایش" ادغام..."  نیز به جای اینکه ذهن ما تحت تأثیر رسانه ها ، سمت و سو  گیرد جریان ادغام را در آن زمینه ها جستجو  خواهیم کرد که گاه پیچیده تر و لذا پنهانترند   .

 

5- در میهن ما ، گرچه دو گرایش" تحکیم قدرت مطلقه" و "ادغام در نظام جهانی سلطه" به لحاظ شکل و مضمون ، جدیدند اما می توان  به اعتباری ،سابقه آن دو را به سالهای دور بُرد. دیرینگیِ گرایش به تحکیم قدرت مطلقه ، به بیش از  دو هزار و پانصد سال قبل  و قدمتِ گرایش به ادغام، به نخستین فرازها ی مواجهه  ایرانیان با تمدن جدید غرب ،به مثابه" دیگریِ متفوق" می رسد.

 

6-در نفی هر دو گرایش ،هم دغدغه "حقیقت" داریم و هم دغدغه "هویت" . گرچه دغدغه "حقیقت" بر دغدغه "هویت "مقدم است  ؛ با این حال هردو گرایش، از هردو جهت نامطلوبند: هردو سَدِّ راهِ حقیقت جوئی ما ،به عنوان انسان و "عدالت طلبیِ  بدون خط قرمزِ" ما و تهدیدی علیه هویِت ما به عنوانِ "مسلمان" یا به عنوان "ایرانی" و یا به عنوان" مسلمان ایرانیَ"ند.

 

احتمالاً دو دسته از مخاطبان ، ارزیابی منفی نگارنده این سطور از دو گرایش یاد شده  را "قبیح " یا "ناپذیرفتنی" ارزیابی می کنند: جماعتی ، مخالفت با "تحکیم قدرت مطلقه" را خلافِ ادبِ دینی و انقلابی می پندارند و گروه دیگر، مخالفت با "ادغام در نظام جهانی سلطه" را"نسنجیدگی " و "بسته ذهنی " می شِمُرَند . برای گروه اول باید اثبات کرد که" تحکیم قدرت مطلقه فردیِ مدام العمر و نظارت ناپذیر" نه نتنها به ضرر اسلام و ایران است بلکه نظام جمهوری اسلامی را هم  تضعیف خواهد کرد  . برای گروه دوم هم که طرفدار گرایش ادغامند  ، درصورتیکه باورمند به اسلام باشند، باید ثابت کرد که جریان ادغام و دینِ فرهنگی، هویت تعالی بخش اسلام را از آن می سِتاند و اگر ایشان  به اسلام اعتقادی ندارند، می توان  شرافت و آزادگی ایشان را مورد خطاب قرار داد و به ایشان مُدَللاً نشان داد که جریان ادغام ،ناعادلانه و مخل استقلال  فکری و عملی آدمی  و حتی مُخلِّ  استقلال  او از حیث  عواطف و احساسات است و لذا مُخِلِّ کرامت ذاتی انسان است .  "ادغام" نه صِرفِ ارتباط با جهان خارج،   بلکه ارتباطی است که گرچه  درمقیاس خُرد، "فعالیت" جلوه  می کند، اما در برایند کلیِ کار ، "انفعا ل "خواهد بود  .ارتباط با جهان اگر" فعالانه "صورت پذیرد نه تنها مذموم نیست بلکه یک ضرورت است.

 

آن دسته از خوانندگان محترم هم  که ستیز با استبداد را از موضع اسلامی و انقلابی ،"نامفهوم" یا "غریب" می یابند، بد نیست به طرح "مفهومی بس مهم"، از سوی یکی عالمان بزرگ دین در دوران معاصر یعنی مرحوم نائینی  و کلامی از استاد مطهری در ارزیابیِ کتاب وی توجه  کنند. آیه الله نائینی در رساله" تنبیه الامه و تنزیه المله " در ضمن تلاش برای" مشروط کردن قدرت مطلقه با تکیه بر بنیادهای اسلامی - شیعی " ازانقسام  استبداد به استبداد سیاسی و استبداد دینی سخن می گوید . وی  می نویسد :"چنانچه گردن نهادن به ارادت دلبخواهانه سلاطین جور در سیاسات ملکیه ..عبودیت آنان است ، همینطور گردن نهادن به تحکمات خود سرانه رؤسای مذاهب و ملل هم که به عنوان دیانت ارائه می دهند عبودیت آنان است . روایت شریفه مَرویه در "احتجاج" که متضمن ذم تقلید از علماء سوء و هوی پرستان ریاست و دنیا طلبان است هم ، مُفیدِ این معنا است . لکن استعباد قِسم اول به قهر تغلب، مستند است و در ثانی به خدعه و تدلیس مبتنی می باشد  و اختلاف تعبیر آیات و اخبار که در قسم اول عبدت بنی اسرائیل /واتخذتهم الفراعنه عبیدا / و در قسم دویم اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً فرموده اند ، ناظر به این معنا می باشد  و فی الحقیقه منشأ استعباد قسم اول تملک ابدان و منشأ قسمت دوم تملک قلوب است . از اینجا ظاهر شد جودت استنباط و صحت مقاله بعض از علما فن که استبداد را به سیاسی و دینی منقسم و هردو را مرتبط به هم  و حافظ یکدیگر  و با هم توأم دانسته اند  و معلوم شد که قلع این شجره خبیثه و تخلص از این رقیت خبیثه که وسیله آن فقط به التفات و تنبه ملت منحصر است در قسم اول اسهل و در قسم دوم در غایت صعوبت و بالتبع موجب صعوبت علاج قسم اول هم خواهد بود ."(تنبیه الامه و تنزیه المله چاپ 1334، صفحه 27)

 

استاد شهید مطهری نیز در شرح اندیشه عبدالرحمن کواکبی به نسبتِ" توحید" و "استبداد "و اشاره کرده و سپس به ارزیابی رساله مرحوم نائینی یعنی تنبیه الامه و تنزیه المله می پردازد . مطهری  می نویسد : "کواکبی..معتقد بود که توحیدِ اسلام اگر درست شود و مردم مفهوم حقیقی کلمه توحید یعنی لا اله الا الله را درک کنند به استوارترین سنگر ضد استبدادی دست می یابند. کواکبی مانند دو سلف ارجمندش سید جمال و عبده تکیه فراوانی بر روی اصل توحید از جنبه عملی و سیاسی می کرد ....کواکبی توحید اسلامی را تنها توحید فکری و نظری و اعتقادی که در مرحله اندیشه پایان می یابد نمی داند، آنرا تا مرحله عمل و عینی خارجی توسعه و گسترش می دهد. یعنی باید نظام توحیدی برقرار کرد". شهید مطهری  پس از این شرحِ هم سُخَنانه ، به ابرازِ نظر و داوری درباره  رساله  مرحوم نائینی می پردازد و می نویسد:"انصاف این است که تفسیر دقیق از توحید عملی ، اجتماعی و سیاسی اسلام را هیچ کس به خوبی علامه بزرگ و مجتهد سترگ مرحوم میرزا محمد حسین نائینی (قدس سره )توأم با استدلالها و استشهادهای متقن از قرآن و نهج البلاغه در کتاب ذی قیمت تنبیه الامه و تنزیه المله بیان نکرده است . آنچه امثال کواکبی می خواهند ، مرحوم نائینی به خوبی در آن کتاب از نظر مدارک اسلامی به اثبات رسانیده است . ولی افسوس که جو عوامزده محیط  ما کاری کرد که آن مرحوم پس از نشر آن کتاب یکباره مهر سکوت بر لب زد و دم فرو بست  "(نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر ،چاپ 28،صفحات 44 و 45 ) این سخن را نقل کردم نه از آن رو که مطهری را تکرار نائینی جلوه داده باشم  یا مطهری را به نائینی تقلیل دهم و یا با این هردو، از موضعی مطلق اندیشانه برخورد کنم . آنچه نقل شد صرفا"  دستمایه طرح این پرسش بود که چرا یک عالم دینی همچون مطهری -که از حساسیتها و دقتهای او در برخورد با انحرافات فکری  آگاهیم- دراقتفای مصلحانی همچون سید جمال و  عبده و کواکبی، استبداد را  مُخلِّ توحید ارزیابی می کند و چرا همو رساله آیه الله نائینی راکه برای مشروط کردن قدرت مطلقه به رشته تحریر در آمده ، "تفسیری دقیق از توحید عملی ، اجتماعی و سیاسی اسلام" ارزیابی می نماید؟*

پی نوشت:

*این یادداشت به همراه توضیح و تکمله اش، علاوه بر شکل فعلی، در قالب دیگری هم به رشته تحریر درآمده است.

  • احیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی