احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

بی پناهی و پریشانی و جلوه های رنگ به رنگِ خودکشی (1)

احیا | دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۴۹ ق.ظ | ۰ نظر

امیر حسین ترکش دوز


 

اگر بپرسند اینروزها مهمترین خبرها از جامعه ایرانی چیست، بی شک اخبارِ پی در پیِ خودکشی ، در شمارِ مهمترین خبرها است . ممکن است برخی از این اخبار ، راست باشد و برخی دروغ . ممکن است در برخی موارد با جنایتی  سازمان یافته مواجه باشیم که تنها نامِ خود کشی  به خود گرفته  است و برعکس، درمواردی دیگر آنچه صورت گرفته، واقعاً مِصداقِ انتحار باشد . طیف کسانی هم که خودکشی می کنند، از حیثِ حال و روز، یکسان نیست.  اما هر کدام از این حالاتِ متنوع که صادق باشد، در اصلِ سخنی که در سطورِ آتی گفته خواهد شد ، تغییری ایجاد نمی کند : 

  

1- احتمالاً یکی از اولین پاسخها در بحث از«وضعیت نگران کننده خودکشی در ایران» ( یا در سخنی همچون سخن ما؛ که صِرفاً به خودکشی ناظر نیست بلکه آنرا «نقطه آغاز» برای بحث هائی در سطح کلان تر قرارمی دهد) پاسخی مشابهِ  این خواهد بود  که: «نرخ خودکشی در ایران به نسبت کشورهای دیگر چندان بالا نیست؛ در طول ۱۵ سال اخیر، نرخ خودکشی در ایران بین ۵ تا ۷ در ۱۰۰ هزار نفر بوده  » ( گفتار رئیس انجمن مددکاری ایران منتشره در برخی سایتهای خبری). خوشبختانه گوینده محترم ،خود نیز بر سخن خویش افزوده اند  که: «حتی یک مورد نیز می تواند برای ما آماری زیاد باشد» .  و البته این راهم گفته اند  که : «آمارهای رسمی در حوزه اقدام به خودکشی ، واقعی نیست؛ چرا که بسیاری موارد به منظور استفاده از دفترچه بیمه ثبت نمی شود» .برای نگارنده این سطور دقیقاً روشن نیست که آمار اعلام شده در مورد خودکشی درست است یا نه،  اما  اجازه دهید فرض کنیم  که این آمار، واقعیت را به نحو تمام نُما نشان می دهد .با این حال،  در سنجش وزن و اهمیت اَعمال و رویدادها «آمار زدگی» یا منحصر کردن توجه به «کمیات» خطا است .به هیچ رو اهمیت آماررا منکر نیستیم ، اما قائل بودن به چنین اهمیتی متفاوت از آمارزدگی است . قرآن ، گوئی همین نگرشِ« آمارزده» را  اِبطال کرده ، آنجا که رخداد یاعارضه ای بد یا خوب را برای یک نفر ، همچون صورت پذیرفتن همان  رخداد یا عارضه برای جمیع انسانها می داند.از همین رو در مورد قتلِ یک  نفر می گوید:« مَنْ قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرِ نَفْسٍ أوفَسادٍ فِی الأَرضِ فَکانَّما قَتَلَ النَّاسَ جمیعاً»  و در مورد اِحیاءِ یک نفر هم می فرماید :«وَ مَنْ أَحْیاها فَکأَنَّما اَحیا النَّاسَ جمیعاً» .  البته  تقبیح آمارزدگی با اهمیت قائل شدن برای آمار در جایگاهی خاص،قابل جمع است.

 

2- مهمتر از خودِ این پدیده ،یعنی خودکشی به معنای  متعارفَش، زمینه ها وموجباتِ آن،  دلالتهای تضمنی و التزامِیَش و تداعی هائی است که در ذهن  ایجاد می کند  ؛ یا باید ایجاد کند . اگر با خودکشی  اینچنین مواجه شویم  ، به طیف گسترده ای از مسائل فکر خواهیم کرد  که از حَدّ و اندازه  خودِ این «واقعیت اجتماعی»  فراتر می رود . در این صورت ، به« بی پناهی» و «پریشانی» درجامعه ای خواهیم اندیشید  که زمینه مقتضی را برای خودکشی فراهم کرده است وبه این سؤال فکر خواهیم کرد که چه بلائی به سرپناهگاه های قدیم و جدیدِ  جامعه آمده است.  علاوه براین ، اخبار پی در پیِ خودکشی  می تواند جلوه های رنگ به رنگ خود کشی را برای ما تداعی کند   و از خود بپرسیم که آیا خود کشی، صرفا بمعنیِ « پایان دادنِ تعمدی به "خود" ،به معنای بیولوژیکِ کلمه  است ؟ آیا «به  سیمِ آخر زدن» و «خودزنی» ،صِرفاً باید  به صورتِ پایان دِهی به زندگیِ بیولوژیکِ خود  باشد تا بتوان  از کشتنِ «خویش» سخن گفت؟ نمی خواهیم در این مجال این پرسش را به میان کشیم که باید از نوع اخیر هم با عنوان خودکشی یاد کنیم یا اینکه آن لفظ را برای همان« گونه متعارف» نگه داریم.   مقصود این است که  نوع اخیر، اگر اهمیتش از گونه شناخته شده بیشترنباشد کمترهم نیست.

3- یکی از گلایه هائی که  معمولاً در حاشیه اخبار اینچنینی مطرح می شود ،« بی تفاوتی» یا «عدم احساس مسئولیت» در قبال حوادثی همچون خودکشی از سوی دیگران، اعم از عامه مردم یا سرآمدان و صاحبان قدرت است . این گلایه   گرچه فی الجمله  به واقعیتی اشاره دارد ، منتها اگر به  همین حد  اکتفا شود ، علاوه بر اینکه می تواند موجب ساده اندیشی شود ، چندان مثمرِ ثمر نخواهد بود .یکی از راههای ایمن ماندن از این دو آسیب ، سخن گفتن از صُوَرِ متنوعِ «بی تفاوتی» و «بی مسئولیتی» وریشه های احیاناً متمایز هر یک از آنها است. علاوه براینکه صرفنظر از  خودِ بی تفاوتی و بی مسئولیتی  که با درون مایه ها و شکلهای مختلف تَعَیُّن می یابد ، پیامدهای این دو نیز «متنوع» است. به عنوان نمونه می توان از تأثیر این دو آسیب بر دغدغه مندی و احساسِ مسئولیت دیگران یاد کرد؛ به این صورت که آنها هم که زندگی مسئولانه ای دارند، با مشاهده پیرامونِ خود به این جمع بندی می رسند که باید کلاه خود را بچسبند و گلیم خویش را آب بیرون بکشند.

 

4- هرزه گوئی در مورِد حال و روز دیگران ، چه از سَرِ جهلِ به موضوع و چه حتی به رغمِ علمِ به واقعیت ، خُلق و خوئی «کریه» اما «عادی شده» در جامعه ایرانی  است .می گویم «جامعه ایرانی» چون دقیقاً نمی دانم که این صفت آنچنان که در ایران «راسخ» و« بهنجار»  است، در دیگر جاها هم هست یا نه؟  در موضوع مورد بحث ما نیز یکی از اولین ، بارزترین و شایعترین واکنشها بعد از شنیدن اخبارِ خودکشی ، هرزه گوئی پشت سر قربانیان  است که  مثلاً اگر اینطور و آنطور نبودند که خودکشی نمی کردند  یا فلان و بهمان بَلا به سرشان نمی آمد . جلوه های این سِنخ واکنش را بیشتر در سطح عموم و در گفتگوهای غیر رسمی می توان دید، اما  امر ناپسندتر زمانی صورت می بندد که این  تلقی ها ورویکردها  که در سطح عموم یا  در سطح غیر رسمی به صورتِ هرزه گوئی متجلی می شود ،در سطح  خواص، شکلّ بی اعتنائی،کم اهمیت شماری و یا واکنشهای  یک سویه و از موضع فرادَست  به خود بگیرد و به «قربانی»  صرفاً یا عمدتاً به عنوان« بزه کار» و «ورشکسته بِتَقصیر» نگاه شود .

 

5 -« خودکشی»  ما را  با چهره  جدیدی از انسان آشنا می کند .«سیاست متعارف»  تصویری واقعی از انسان ارائه نمی دهد  و اساساً چنین تصویری خلافِ رانه هایِ این سیاست  و خلافِ اقتضای آن چیزی است که اصحاب آن ، هدف خود قرار داده اند  .«کسبِ قدرت » یا «از دست ندادن آن» ، اهتمام مرکزی درسیاست متعارف است و لازمه این اهتمام، بازتولید «انسانشناسیِ سطحی، یک سویه، اغراق آمیز و گزافه گو» به صورتهای مختلف و با درون مایه مثبت یا منفی است.  دغدغه اصحاب این سیاست ،بیش از آنکه تدقیق و تعمیق  در تشخیص حقیقت باشد ، تحریک مخاطب در سمت و سوئی است که «منطق غلبه » پیش روی ایشان قرار می دهد  .پرده برداشتن از چهره های متعدد حقیقت (و مِن جمله حقیقتِ انسانی)وتعمیق نسبت خود با آن ،یا اساساً دغدغه ایشان نیست یا  اینکه دستِ کم در کانونِ توجهاتِ ایشان قرار ندارد . هم آنها ، عادت دارند آن بخش از مردم  را که به ایشان جذب شده اند یا امید به جذبشان  دارند ، به عرش اعلا برند وبرعکس، در مذمتِ مخالفانِ خوداغراق کنند .سیاستمدارانی اینچنین ، چه آنها که  از قدرت بهره مندند  و چه آنها که بی بهره اند یا کم بهره، اما سهمی بیش از آنچه دارند ، میخواهند ،هر دو، در دو سمتِ مخالف ،در پیِ بسیجِ توده اند . طبیعی است که در این صورت باید ضعفهای انسانی  را اعم از ضعفهای خودشان ، یاران و حامیانشان و آن توده بسیج شده را  عملاً در گفتار و خط مشیِ  خود نادیده بگیرند و حتی دیگرگون جلوه دهند. انسانشناسی پیچیده و متنوع نگر که ناظر به پیچیدگی انسان و دردها و رنجهای متنوعِ او  است  ، کار  سیاست کردن و حکمرانی رادشوار می کند  و سیاستمدار متعارف راِه دشوار را نمی تواند و نمی خواهد برود .

در نقطه مقابل ، «سیاست اصیل» قرار دارد که  از اساس با آن سنخ سیاست ورزی، متفاوت و بلکه متقابل است. در  سیاستِ اصیل گرچه  از «حضور حاضران» استقبال می شود وگرچه  ازقرار گرفتن  برمسند  حکمرانی ، به طور کلی اجتناب نمی شود ، اما  «سیاست گر»  آنچنان عمل می کند که  در نهایتِ امر، حکومتش جز چند سالِ پُر تَنِش دوام نمی آوَرَد ؛ چرا که به هر قیمتی نمی خواهد حکومت کند و اساساً هدفِ اصلیَش حکومت کردن نیست.همو، به رغم حضور حاضران و حامیان ، خطاب به همانها که تداوم حمایتشان لازمه حکومت کردن است می گوید :«أَلا وِانَّ بَلَیتَکُم قَد عاَدت»* . حال آنکه ، درست در  لحظه ای مشابه  ،یعنی در لحظه پیروزی ، سیاست مدار متعارف  بر عکس عمل می کند و  دوام سیطره خود را در گرو  مجیز گفتن  برای کسانی می بیند که با موجِ حمایتِ ایشان بر رقیب غلبه پیدا کرده است. همانطور که در ایام انتخابات ، به خوبی درکار و بارِجناحهای متخاصم می توان دید  ، تنورسیاستِ متعارف  را موج آفرینی و خود نمائی گرم می کند .لازمه موج آفرینی - یا برترین مقصود شدنش برای سیاستمدار-  «انتزاعی شدنِ هر چه بیشترِ سیاست»  است . اگر« بالارفتن از نردبان انتزاع » را به موجه و ناموجه تقسیم کنیم، انتزاع یادشده  مسلماً از نوع ناموجه  است ؛ از آن رو که سیاست را از زندگی ملموس انسانها و آنچه لازمه این زندگی است دور می کند./ قسمت دوم مقاله را در همین سایت می توانید بخوانید.

  • ۹۵/۰۸/۱۷
  • احیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی