نهضت جهانی مستضعفین بی نیاز از چپ گرائی آمریکای لاتین- اسلام ، اصل است نه مبارزه!
اشاره: این یادداشت در سال 1386 و پس از سفر قرزندان چه گوارا به ایران در شهریور و مهر همان سال در سایت احیا منتشر شد و سپس بدون هماهنگی و اجازه نگارنده در سایتهائی همچون تابناک - بازتاب- و عدالتخانه انعکاس یافت . این سفر با دعوت برخی از اعضاء سابق جنبش عدالتخواه - مدیر سایت عدالتخانه - و مؤسسه ای به نام مرکز فرهنگی میثاق صورت پذیرفت.
در جریان برنامه های تدارک دیده شده برای ایشان ،معاون وقت وزارت خارجه سعید جلیلی و بسیج دانشجوئی دانشگاه تهران - و مشخصا" رئیس وقت آن - همکاری داشتند .طیف وسیعی از نیروهای موسوم به اصولگرا - از گرایشهای مختلف آن- به انحاء طرق، از این حرکت جانبداری کردند : در این مراسم ،پیام آقای احمدی نژاد قرائت شد و آقایان حسن رحیم پور ازغدی و سعید قاسمی سخنرانی کردند . روزنامه کیهان وسایت الف نیز یادداشتهائی در دفاع از این حرکت انتشار دادند. همچنین در همین اوضاع و احوال برخی از منتقدین درون گفتمانی اصولگرا در نشریه شهروند -متعلق به طیف موسوم به اصلاح طلب- به تجلیل از شخصیت چه گوارا پرداختند .نامه توام با تجلیل آقای محمد رضاحکیمی به کاسترو و یادداشت آقای میر شکاک در دفاع از حرکت یاد شده از دیگر متونی بود که درحاشیه این تحرکات، در سطح رسانه ها انتشار یافت.شایان ذکر است که پیش از سفر دو فرزند چه گورا به ایران ،اینجانب از سوی یکی از دانشجویان سابق دانشگاه علم و صنعت - غیر از مدیر سایت عدالتخانه - به جلسه ای باحضور دو نفر از بانیان برنامه - مدیر سایت یادشده و فردی که از مرکز فرهنگی میثاق معرفی شد - دعوت شدم و در همان جلسه با برنامه ایشان که هنوز به مرحله اجرا نرسیده بود- به رغم اظهار قرابت سیاسی از سوی مدیر سایت مزبور - مخالفت کردم و بعد از مراسم برگزار شده از سوی ایشان، در دانشگاه تهران ،این یادداشت را نوشتم و در سایت احیا منتشر شد .
سامان دهندگان سفر فرزندان چه گوارا نَه مارکسیست بودند نَه مارکسیت زده و نَه التقاطی به معنای فکری و چپ گرای کلمه! مشخصه شخصیتی آنها بیش از آنکه «نظری» باشد «عملی» یا «عملگرا» بود . با این حال برنامه ای که در کار انجامش بودند می توانست به التقاط بیانجامد . التقاط به معنای مذموم کلمه لزوماً در ساحت فکر صورت نمی پذیرد . اگر هم از چنان بُعدی صورت پذیرد لزوماً درون مایه چپ یا مارکسیستی ندارد. کل ماجرا یعنی سفر فرزندان چگوارا به ایران و خواشی آن بر خلاف ظاهرش به هیچ وحه درون مایه چپ نداشت و در بافتاری چپ گرا سامان نمی یافت . اتفاقاً یافتار کار، بافتاری راست گرا بود.
آنچه طراحان و طرفداران ماجرای سفر فرزندان چه گورا انجام دادند بیش از آنکه فی حد ذاته مهم باشد از این حیث قابل توجه است که طرزعمل و ذهنیت جاکم بر برخی جریانها و جریان سازی ها را آشکار می کرد . اگر دیروز مصداقش حادثه ای کوچک همچون ماجرای مورد بحث ما بود ، قبل و بعد از آن، مصداقهایی دیگر داشته و دارد. گذرِ زمان هم نشان داد که آن بی مبالاتی فکری و عملی به نام عدالتخواهی طراحان و عاملان و هوادارانش را به کدام مسیرهای سیاسی - فرهنگی نادرست می بَرَد. هدف اصلیِ ما نقد همان بی مبالاتی ها و همان «ذهنیت»های کم مایه و مخدوش و «طرز عمل» های نسنجیده است.
حساسیت نسبت به مبنا ، روش و هدف مبازرزه نفی مطلق مبارزه نیست بلکه تصحیح و تعمیق مبارزه است . نقد «استفاده ها و پیامدهای سوءِ یک سنخ جهانگرایی » را هم نباید نفی تمامی اشکال جهانگرایی یا نفیِ تمامی اصناف تعامل با دگر اندیشی تلقی کرد. مشکل، ناشی از اشکال و اصنافِ آسیبمند است./
****
نهضت جهانی مستضعقین بی نیاز از چپ گرائی آمریکای لاتین – اسلام ، اصل است ،نه مبارزه!
امیر حسین ترکش دوز
سفر فرزندان یکی از مشاهیر آمریکای لاتین به کشورمان که همراه با تجلیل از پدر آنها بود، انتقاداتی را برانگیخت که برخی از آنها ،اصل این سفر و اظهارات صورت داده شده را زیر سئوال میبرد.
خوشبختانه پارهای از این انتقادات که واجد مضامین درستی هم بود از جانب برخی از برگزارکنندگان و نیروهای مرتبط با ایشان صورت داده شد و لذا در وهلة نخست انتشار هر گونه نقد دیگری را از سوی دیگران و من جمله راقم این سطور بلاوجه می نمود.
با این حال، طی روزهای اخیر برخی نویسندگان محترم مطالبی در تحلیل از نهضتها و نماد چپگرایی در آمریکای لاتین صورت دادهاند که اگر آن را در کنار اظهارات برخی از سخنرانان مراسم تجلیل از آن چهره مشهور قرار دهیم، به این نتیجه میرسیم که میباید اصولیتر از پیش به بررسی رابطه نهضت اسلامی با آن دسته از جنبشهای انقلابی نمای این جهانی بپردازیم که از نمودهای تحول خواهانه مشابه با انقلاب اسلامی برخوردار بودهاند.
یکی از محورهای مهم مورد بحث در جنبش اسلامی در دهة ۵۰ شمسی «نسبت اسلام و مبارزه» بود. در نظر التقاطیون چپ، حقانیت یک ایدئولوژی آنگاه به کرسی اثبات مینشست که کارآمدی خود را در عرصه مبارزه اثبات نماید. در نظر ایشان، صرف مبارزه با سرمایهداری و امپریالیسم، ولو بدون اتکاء به باورهای دینی و التزام به احکام سامان پذیرفته باشد، مقدس می نمود.
در اینچنین شرایطی امام، شاگردان و پیروان ایشان با صراحت و قاطعیت تمام بر اصالت اسلام و طریقیت مبارزه تأکید میکردند. در همین زمینه مرحوم شهید مطهری مقایسهای را میان” اسلام انقلابی” و “انقلاب اسلامی “صورت دادهاند که امروزه روز عنایت مجدد به آن ضروری جلوه می کند. مطهری( که امام بزرگوار دانشجویان و روشنفکران متعهد را توصیه کردهاند که اجازه ندهند کتابهای او با دسیسههای غیر اسلامی فراموش شود) در واپسین ماههای عمرشریف خود، ضمن گفتاری آوردهاست:
«ما بر سر یک دوراهی قرار گرفتهایم…. اسلام با انقلاب پیوند دارد. بذر انقلاب در اسلام وجود دارد. ولی ما مسلمانهای به اصطلاح انقلابی، ما که الان هم مسلمانیم و هم معتقد به انقلاب، بر سر یک دوراهی قرار گرفتهایم و این دو راهی خیلی دقیق است. یعنی در ابتدا تشخیص داده نمیشود که دو راه است و تدریجاً با یکدیگر فاصله میگیرند و آن این است که انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی ؟آینده ما چه باید باشد؟ راه آینده ما راه انقلاب اسلامی باید باشد یا راه اسلام انقلابی؟ انقلاب اسلامی یعنی راهی که هدف، اسلام و ارزشهای اسلامی است، انقلاب و مبارزه برای برقراری ارزشهای اسلامی است. یعنی مبارزه برای ما هدف نیست ،وسیله است… مبارزه میکنیم برای ارزشهای اسلامی … اما عدهای میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی اشتباه میکنند. یعنی برای آنها مبارزه و انقلاب هدف است، اسلام وسیلهای است برای مبارزه و انقلاب … (حال آنکه) اسلام آمده است برای اینکه بشریت را به سعادت برساند، یکی از وسایلی که در شرایط خاصی از آن … استفاده میکند، مبارزه است».(” آینده انقلاب اسلامیایران”از مرتضی مطهری)
با تکیه بر مبنایی اینچنین بود که مطهری در ماههای آخر مبارزه با رژیم پهلوی هر گونه وحدت عمل و شعار با مارکسیستها را مردود میشمرد و میگفت: «چند روز بیش با بعضی از جوانان صحبت میکردیم یکی از آنها که چپی فکر میکرد، گفت این شعاری که میگوید: «اتحاد، مبارزه، آزادی» چه عیبی دارد؟ گفتم هیچ عیبی ندارد. گفت پس این شعارمشترک هر دومان باشد. گفتم لفظش میان ما مشترک است اما شما که میگویی” اتحاد مبارزه آزادی” در مبارزه میگویی مبارزه با رژیم و مبارزه با مذهب. اما تو میخواهی این را در زیر لفافه و با یک عبارت مبهم بگویی. مردم و آن کسی را هم که طرفدار مذهب است، زیرا این لوا جمع کنی بعد کم کم و آرام آرام اغفال کنی. ولی من که میگویم مبارزه، صریح میگویم مبارزه با امپریالیسم و با کمونیسم. تو میگویی آزادی ولی تو فقط یک قلم آزادی را گرفتهای. میخواهی مردم را از یک رژیم ظالم آزاد کنی و اسیر رژیم ظالم دیگری بکنی. میخواهی مردم را از زیر آفتاب سوزان داغ بیرون بیاوری و بیندازی در آتش. ولی من میخواهم اینها را از زیر آفتاب داغ کنم و ببرم در سایه». (همان)
استاد شهید، آن حاصل عمر امام، در فرازی دیگر، مخاطبان خود را نسبت به اظهار همراهیهای ظاهری مارکسیستها با مذهبیها در آن ایام (که مشابه آن را در همین سفر اخیر هم شاهد بودیم) بیم میدهد و میگوید «بیائیم حرفهایمان را صریح بزنیم، رک بگوئیم. تو که به آیت الله امام خمینی اعتقاد نداری و وقتی که با همفکرانت مینشینی میگوئید ما تا فلان مرحله با این مرد هستیم، بعد چنین با او مبارزه میکنیم، چرا عکس او را بلند میکنی؟ چرا دروغ میگویی؟ … آزادی فکر را با آزادی اغفال .. نباید اشتباه کنیم. ما صریح و رک و پوست کنده با شما حرف میزنیم: رژیم ایدهآل حکومتی ما غیر از رژیم ایدهآل حکومت شما است. رژیم اقتصادی ایدهآل آینده ما غیر از رژیم اقتصادی شما است. نظام اعتقادی و فکری ما غیر از نظام اعتقادی و فکری شما است. جهان بینی ما غیر از جهان بینی شما است». (همان)
امام خمینی نیزپیش از پیروزی انقلاب به صراحت بر هر گونه وحدت عمل با مارکسیستها خط بطلان میکشند.
پس از پیروزی انقلاب هم نه در مقیاس ملی و نه در مقیاس جهانی هیچگاه امام اندک سخنی از وحدت یا همراهی با مارکسیستها از هر سنخ و شاخه، بر زبان نیاوردند و لذا جای این سئوال هست که آیا امام که تا بدین مقدار به خیزش جهانی مستضعفین علاقمند بودند، نمیتوانستند اندک اشارهای هم به جنبشهای چپگرای آمریکای لاتین یا در دیگر نقاط عالم و نمادهای آن داشته باشند؟ متأسفانه در ایام اخیر برخی شخصیتها و تشکلها، تجلیل از جنبشها و نمادهای انقلابیگری در آمریکای لاتین را با اشاره به نام امامی همراه کردند که کوچکترین اشارهای در این زمینه در گفتهها و سخنان آن بزرگ نمیتوان یافت.
نه تنها امام صراحتاً در مقابل تشکیل جبهه واحد ضد رژیم شاه با مارکسیستها موضع داشتند و من غیر المستقیم همین موضعگیری را در مورد تشکیل جبهه واحد جهانی با ایشان نیز صورت دادهاند، بلکه به شدت با وحدت عملی حتی در سطح ائتلاف با التقاطیون مسلمان چپ نیز مخالف بودند.
امام حتی در بعد سازمانی نیز سازمانهای موجود فعال در جهان را پذیرا نبودند و از همین رو در شرایط رونق کاروبار” جنبشهای آزادی بخش” یکبار در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب، تشکیل” حزب جهانی مستضعفین” و یکبار در اواخر عمر شریفشان تشکیل” هستههای مقاومت حزب الله” در سراسر جهان را خواستار شدند. ظاهراً یکی از وجوه و (نه تنها وجه) بر نتافتن مهدی هاشمی از سوی امام نیز به نگاه متفاوت امام نسبت به مسئله صدور انقلاب باز میگشت . امام نهضت جهانی مستضعفین را با ساختار، نظریه، راهبرد،تاکتیکها و مشارکینی متفاوت از دوران” جنبشهای آزادی بخش” میطلبیدند.
جای تعجب است که یکی از سخنرانان محترم مراسم” تجلیل”، “پیوند فرد مورد تجلیل با مارکسیسم” را اینچنین توجیه کردهاند که از نظر او مارکسیسم چیزی در حد علم پزشکی و … بود. واقعاً اگر این توجیهی پذیرفتنی باشد و میتوان با توجه به آن، آب طهارت بر سر و روی آن چهرة سیاسی به اصطلاح مبارز در آمریکای لاتین ریخت، چرا پیروان امام، پیش از ورود مجاهدین خلق به فاز مسلحانه به صراحت قائل به مرزبندی قاطع با گروه مزبور بودند؟ آنها هم که ادعا میکردند مارکسیسم را به مثابة مذهب نپذیرفتهاند و آنچنان که به عنوان نمونه در دفاعیات مرحوم ناصر صادق مندرج است، مارکسیسم برای آنها علم مبارزه بود.
راستی اگر جانبداران امروزی پیوند با جنبشهای چپگرای آمریکای لاتین در واپسین سالهای دهه پنجاه و قبل از پیروزی انقلاب در مقام تصمیمگیری نسبت به وحدت با مارکسیستها یا التقاطیون چپگرایی همچون مجاهدین خلق، فرقان و آرمان یا اشخاصی همچون پیمان و آشوری بودند چه موضعی میگرفتند؟ آیا قائل به قرار گرفتن در یک جبهة متحد با آنها بودند یا که نه؟
دیگر نکتهای که میباید بدان اشارت داشت این معنا است که به ستیز مارکسیستها و التقاطیون( یا آنان که به زعم برخی از سر ناچاری و یا به گونهای ابزاری به مارکسیسم روی آوردهاند) با سرمایهداری، نباید با مبنا قرار دادن یک سلسله رفتارها و شعارهای سطحی نگریست. سرمایهداری یک کل واحد است که نمیتوان بعد اقتصادی آنرا از بعد فرهنگی و اعتقادی و سیاسی و اجتماعی آن جدا ساخت. ستیز بسیاری از ستیزندگان با سرمایهداری که این کل نگری را در کار خود لحاظ نکردهاند، خود در افق سرمایهداری قرار داشته است.
وانگهی باید در این مسئله نیز مداقه کرد که ستیز با سرمایهداری یا ظلم اقتصادی از کدام مبنای نظری و خاستگاه انگیزشی سامان میگیرد و ستیزندگان کدام وضع اثباتی را در پی آن در نظر دارند. حتی اگر از مسئله مارکسیسم هم صرفنظر کنیم بدون کوچکترین شاهدی نمیتوان هر ستیزندهای را به صرف «ستیز» شایسته تجلیل دانست.
از اینرو است که میتوان اظهار داشت اگر انقلابیون انقلاب کوبا یکی از جلوههای ظالم را از میان برداشتند جلوههای دیگر از آنرا جانشین آن ساختند ولذا نمیتوانند ممدوح ما باشند.
امام خمینی ، دقیقاً به همین ظرایف نظر داشتند که در آستانه پیروزی انقلاب فرموده اند: «ما با مارکسیستها همکاری نخواهیم کرد. من به هواداران خود گفتهام که این کار را نکنند. ما با طرز تلقی و مفاهیم آنها مخالف هستیم. ما میدانیم که آنها از پشت به ما خنجر میزنند و اگر روزی به قدرت برسند، رژیم دیکتاتوری برقرار خواهند کرد که مخالف حقوق اسلام است».
(از مصاحبه امام بالوموند ۶ مه ۱۹۷۸ میلادی)
البته امام در همان مصاحبه بلافاصله اضافه میکنند که« در جامعهای که ما به فکر استقرار آن هستیم مارکسیستها در بیان مطالب خود آزاد خواهند بود زیرا ما اطمینان داریم که اسلام در بردارندة پاسخ به نیازهای مردم است. ایمان و اعتقاد ما قادر است با ایدئولوژی آنها مقابله کند».( گرچه ملاحظه کردیم که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب چگونه گروهکهای ریز و درشت مارکسیستی از این سماحت امام نهایت سوء استفاده را به عمل آوردند و به بحران آفرینی قومی، جاسوسی و نبرد مسلحانه یا فراهم نمودن آتش تهیه برای براندازی روی آوردند).
صرفنظر از همه آنچه گذشت این نکته را باید مذکور قرار داد که دفاع از ارزشهای والای انسانی آنچنان که قرآن و روایات معصومین (ع) از آنها سخن میگویند را نمیتوان به یک ارزش فروکاست و بر مبنای آن در مورد یک کشور، یک انقلاب یا یک فرد قضاوت کرد.
مبارزه با سرمایهداری حتی اگر آنچنان که باید و شاید صورت انجام پذیرد تنها یکی از برنامههای اسلامی ما و خود مقدمهای برای تحقق یافتن ارزشهای والای معنوی است. مبارزه در بافت معنایی تفکر اسلامی، اگر با مضمونی مثبت در نظر گرفته شود مفهومی است که تنها در پرتو دیگر عقاید و احکام دینی و آن دسته از فضایل اخلاقی که اسلام ما را بدانها فرا میخواند فهمیده میشود و لذا است که نمیتوان از هر اسلحه بدستی به صرف جنگاوری او ارزیابی مثبتی داشت و آنها را در کنار نمادهای جنگاوری معنوی قرار داد.
آری! مهم این است که آن جنگاوری در کدام بافت اعتقادی با کدام انگیزه در چه سمت و سویی و همراه با کدام دسته از فضایل اخلاقی صورت انجام میپذیرفته است.
همچنین نمیتوان خیال خود را از این پرسش آسوده داشت که چسان “خلوص طلبی” برخی از اصحاب محترم قلم، صرفاً در هجمه به سرمایههای عقلی و عرفانی تمدن اسلامی همچون صدرالمتألهین رضوان الله علیه تجلی مییابد و به هنگام تجلیلهای بلند بالا و اغراق گون از چهرههای چپگرای آمریکای لاتین دیگر نشانی از آن دغدغهها و داعیههای بلند بالای خلوص طلبی و تفکیک خواهی نمییابیم. آیا پازل ره سپردن در راهی سوای راه امام است که اینچنین تکمیل می شود؟ روزگاری در مخالفت با تفسیر الحمد امام و اکنون با مغفول گذاردن رد «هر گونه وحدت عمل با مارکسیستها و چپگرایان از سوی امام در قالب جبهه، ائتلاف یا اتحاد (و حتی تکرار دیگر باره شعار” اتحاد، مبارزه، پیروزی” مارکسیستها با اندکی تغییر و حفظ جوهرة اتحادی آن در طرح اتحاد با چپگرایان آمریکای لاتین؟)
همینجا یادآوری این نکته خالی از وجه نیست که امام در پیام خود به گورباچف ضمن پیشبینی موزهای شدن کمونیسم، وی را به عنایت به آثار حکمی- فلسفی و عرفانی موجود در تمدن اسلامی با ذکر دقیق نام نویسندگان آثار مزبور همچون شیخالرئیس بوعلیسینا، صدرالمتألهین و محیالدین ابی عربی دعوت میکنند و لذا مشخص است که امام با نفی مارکسیسم کدام اثبات را (البته با حفظ ملاحظات اجتهادی خاص خود) مدنظر داشتهاند.
در پایان این نگاشته و به عنوان سخن نهایی، میباید متذکر این معنا شد که امام خمینی آنچنان که در فضای داخلی طرحی متفاوت از راههای مبارزاتی گذشته را درانداخت، در مقیاس جهانی نیز اندیشه و راهبردی را داشت که هدفی بس بزرگتر از تغییر رژیم سیاسی و اقتصادی در این کشور و آن کشور را تعقیب میکرد. اندیشه و راهبردی که تاریخی کاملا متفاوت از گرایشهای متعارف چپ و راست را پیش روی مسلمانان قرار میداد. این اندیشه و راهبرد آنقدر از حیث مبانی، اصول و نهادها غنی بوده وهست که از انقلابیگری های متعارف، آزمون پس داده و موزهای شده این جهانی (سکولار) بی نیاز باشد./
- ۸۶/۰۷/۱۵