تکاپوی اسلامی دانشجویان و بازگشت غیر مقلدانه و تعالی جو به مطهری
احیا: این مقاله نخستین بار در نشریه دانشجویی« نهضت اسلامی احیا » در دانشکده علوم احتماعی دانشگاه تهران و همزمان در سایت سابق ما منتشر شد . تیتر و پی نوشتِ سابق را ویرایش کرده ایم تا بهتر وافی به مقصود باشد.
_________________________________
تکاپوی اسلامی دانشجویان و بازگشت غیر مقلدانه و تعالی جو به مطهری
امیر حسین ترکش دوز
ایبنی …
و اعرض علیه اخبار الماضین و ذکره بما اصاب من کان قبلک من الاولین و سر فیدیارهم و آثارهم فانظر فیما فعلوا و عما انتقلوا و این حلوا و نزلوا»
«ای پسرم ….
اخبار گذشتگان را بر او [دل خود] عرضه کن و از آنچه بر سر پیشینیان رفته آگاهش ساز و بر خانهها و آثارشان بگذر و برآنچه کردهاند و اینکه از کجا آمده و در کجا فرود آمدهاند نظر کن.»
(صفحات ۳۵۰ و ۳۵۱ نهجالبلاغه ترجمه محمد مهدی فولادوند، وصیت امام علی علیهالسلام به فرزندشان)
چه این واقعیت را مطلوب بدانیم و چه نامطلوب، فضای فکری -فرهنگی در کشور ما در دهه های اخیر، با سیاست ورزی یا حداقل «تماس ناخواسته با سیاست» پیوند داشته است. .
دانشجویان مذهبی نیز در این بین به نحو فزاینده ای نقشی بارز و موثر را در این تکاپو ایفا کرده اند؛ تکاپویی که می توان آشکارا مراحلی متفاوت و دورانهایی از رکود فی مابین را در میان آن مشخص کرد..
از شهریور ۲۰ تا خرداد خونین ۴۲ ، گرچه میهن ما حوادث مهمی را از سر گذراند و تکاپوی سیاسی دانشجویان مذهبی نیز از روند یکنواختی برخوردار نبود اما ویژگیهای مشترکی تمامی فرازها را در مقطع مزبور به یکدیگر پیوند می داد. دراین دوران، از حیث شکل کار سیاسی ، شاهد حاکمیت سبک کار سیاسی مسالمت جویانه و استفاده از ظرفیتهای قانونی موجود در تکاپوی مزبور هستیم. در این دورة ، نمایندگانی از حوزه های علمی دیرین در کشور ما، در ارتباط فعال با دانشجویان بودند اما نه زندگی علمی دانشجویان به طور کلی و نه فعالیت اجتماعی فرهنگی ایشان، ارتباطی معنی دار با سابقه علمی و حکمی میهمن ما در گذشته نداشت. گرچه رفتار سیاسی اجتماعی دانشجویان مذهبی در این دوره را نمی توان در قالب مسلکی خاص محصور دانست، اما رفتار سیاسی تشکلهای دانشجویی تا پیش از سال ۴۲ بیش از آنکه از اصول اعتقادی خاص یا حداقل مبادی فکری منسجم و مشخصی پیروی کند، در هماهنگی با رویکردهای شایع سیاسیون آن روزگار در قالب جبهه ملی و نهضت آزادی سامان می یافت..
از شهریور ۲۰ تا به بن بست رسیدن مبارزه سیاسی در چارچوب قانون اساسی شاهنشاهی ، گرچه در میان دانشجویان کسانی هم بودند که در جستجوی عمل سیاسی بر مبنای دین، برآمده بودند، اما در سطح تشکلهای دانشجویی آن روز که اسما” یا عملا” در اختیار دانشجویان مذهبی قرار گرفته بود، عمل سیاسی نه تنها مستقل از دین داری، بلکه مستقل از هرگونه نظریه سیاسی اندیشیده شدهای شکل می گرفت، به نحوی که حتی تعالیم مهندس بازرگان نیز پیوند مستقیمی با سیاست ورزی آن دوران که در ذیل اهدافی تنک مایه هویت می یافت، نداشت. بی توجهی به تفکر در این دوران تا بدانجا بود که حتی نیروهای مذهبی نیز نخستین شکوفه های تجدید حیات فکر اصیل دینی پس از استبداد ۲۰ ساله که در قالب کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم از سوی حکیم معاصر محمد حسین طباطبایی و همکاری استاد شهید مطهری سامان دهی شده بود را به بی اعتنایی برگزار کرده بودند. حال آنکه هویت دینی ایشان حداقل«توجه مؤثر» به دستآورد مزبور را ایجاب میکرد..
بالاخره این دوران پرفراز و نشیب (با بن بست رسیدن جریان حاکم بر تشکلهای دانشجویی در نظر و عمل ،در ابتدای دهه ۴۰ شمسی) به پایان خود رسید جریانی که بعضی از عناصر کلیدی آن بعدها از بنیانگذاران و کادرهای کلیدی گروه موسوم به مجاهدین خلق شدند. داعیه تدوین ایدئولوژی از سوی گروه مزبور در ابتدای دورة بعد(یعنی دورهای که از اوایل دهة ۴۰ تا واپسینسالهای دهة ۵۰ امتداد یافت)از بارزترین نشانه های بن بست جریان حاکم بر تشکلهای مذهبی دانشجویی درسالهای پیش از خرداد ۴۲ از آن بود.
از خرداد ۴۲ به بعد الگوهای گفتاریای که بر نوع فعالیتهای دانشجویی حاکم بود آرمانخواهی در قالب ایدئولوژی گرایی، تاثیر پذیری از ادبیات نازل گروههای چپ و مطعون قرار دادن هرچه بیشتر عالمان و حکیمان این سرزمین و ایدئولوگ شدن جوانان با حسن نیتی بود که گمان می بردند می توانند یک شبه ره صد ساله رفته و از پی هزار سال تاریخ اندیشه ورزی در این سرزمین ، به تعبیر خود ، تدوین ایدئولوژی را صورت دهند. دو سه سالی نگذشت که این گروه یعنی مجاهدین خلق که فکر را به پای عمل به قربانگاه می برد و عمل (به معنای سازمانی و انقلاب زده آن) را معیار حقیقت می خواند ، در عرصه عمل نیز دستاوردی از خود به جای نگذاشت و خیلی زود دگردیسی شگرفی را به سود مارکسیزم صورت داد.در دورة مورد بحث ما، که پس از طی دورانی از رکود رخ نمود یعنی از اواخر دهه ۴۰ و عمدتا” در دهه ۵۰ گفتار دیگری نیز سخت بر تکاپوی سیاسی دانشجویان مذهبی تاثیر گذاشت. گفتاری که نه تنها فقر فکری دوران قبل و بی عنایتی به سرمایههای حکمی – فلسفی این سرزمین را چاره نمی کرد، بلکه برعکس فیلسوفان را پفیوزان تاریخ می خواند و اسلام اهل مدرسه را به نمایندگی بوعلی و به بهانه جانب داری از اسلام ابوذر فرو می کوفت. این گفتار که از سوی زنده یاد دکتر شریعتی تبلیغ و ترویج می شد ،مدرسه علما را به اسم اسلام ایدئولوژی خوار می داشت و عمل ستیزه جویانه را تقدس می بخشید. گرچه این گفتار که الگوی یک دوران از روشنفکری ما شد در گسترش بخشیدن به شور و تعهد مذهبی و طرح امکانهایی جدید در دین داری موثر بود و از این حیث شایان تحسین ، اما به هر تقدیر از این نقص در رنج بود که امکانات برخورد عقلانی و منطقی هم با دین و هم با ایدئولوژی های عرفی آن روزگار را در میان دانشجویان مذهبی نه تنها تقویت نمی کرد، بلکه گاه تضعیف نیز می نمود. در این دوران،(۱) مطهری یگانه متفکر مظلومی بود که در میان معاصران خود از شأن تفکر منطقی پاسداری می نمود. مطهری در فضای «انقلاب زدگی» ،«جوزدگی» و« آتشین مزاجی» دهه ۵۰ ملاحظه جو را نمی کرد و از ضرورت پیوند عمل انقلابی با حاکمیت ضوابط مدرسی و منطقی و تدقیقات منسجم نظری در فهم دین ،جانب داری می نمود.
در دهة ۵۰، مطهری، مظهر عقلانیت و پاسداری از حریم منطق بود.اگر در آن دوران پاس منطق داشته میشد، دیگر نمیشد آنچنان که در گفتارهای آن عصر شایع بود هر نتیجهای را از دل هر مقدمه ای بیرون کشید..
رویکرد مطهری ، به بهترین وجه، در آن ایام و در شرایطی که نهاد دانشگاه با ایجاد گسست در حیات علمی میهن ما در کشورمان تأسیس شده بود، جدید را از دل قدیم بیرون میکشید و با سرمایهای که او از علوم قدیم به همراه داشت و توجهی که مصروف علوم جدید مینمود ، به حیات تاریخی علم در ایران ، تداومی توأم با تکامل میبخشید. او مخالف نقد قدیم نبود ، اما بر ضابطه مند بودن این نقد پای میفشرد. از همین رو در مقابل دانشجویی که طلب رهایی از بار سنگین معارف اسلامی و احیاناً تسریع در عمل انقلابی کرده بود، به سخن منسوب به ارسطو اشاره میکرد که حتی اگر بخواهیم فلسفه را رد کنیم باز هم باید فیلسوفی کنیم.
از دیگر حساسیتهای مطهری در آن عهد- حساسیتی که یکه و تنها و با مظلومیت تام برآن اصرار میورزید، اجتناب از انفعال در برابر مدهای فکری و آشفتگی متعاقب آن بود.
مطهری در شرایطی که به راحتی واژگان خوشرنگ و لعابی همچون دیالکتیک و پراکسیس ، بیاندک دقتی در مبادی و لوازمشان ،استخدام میشد،برین سهلانگاری و آشفتگی فکری میشورید..
هم او، حتی در گرما گرم درگیریهای سیاسی از خرده بینیها و دقتهای اهل مدرسه در شعارها و گفتارهای انقلابیون ، روی گردان نبود که نمونه آنرا در ملاحظات انتقادی وی در سخن منسوب به سیدالشهداء با مضمون «انالحیاه عقیدهو جهاد»میتوان دید ؛ نه تنها او بر صحت انتساب این سخن به امام حسین(ع) خدشه میکرد بلکه بر آن بود که زندگی صرف عقیده و کوشش در راه آن نیست بلکه مهم عقیده درست و کوشیدن در راه آن است. مطهری در فضای عملزده آن روز که” صرف مبارزه” را تقدس میبخشید از ضرورت اهمیت قائل شدن به ملاحظات عقیدتی و مبتنی بودن مبارزه بر عقیده صحیح، سخن میگفت..
متأسفانه در این دهه، رویکرد آسیب شناختی مطهری و مجموعه انتقادات او حتی میان دانشجویان مسلمان طرفدار امام نیز چندان نفوذی نداشت..
در این بین تنها اقلیتی از مجاهدان مسلمان و یا دانشجویان و روشنفکران علاقمند به نهضت امام ،یا از طریق تأئید امام از مرحوم مطهری و یا به انگیزههای دیگر، با جو ضد مطهری همراه نشدندو بعضاً به انتقادات آن استاد فقید توجه کردند.گواینکه هنوز این «اجتناب از ضدیت »یا«توجه» به حد تأمل و ژرف نگری بر مبانی فلسفی و منطقی استاد ارتقاء نیافته بود یا که هنوز مجال و امکانات این ارتقاء فراهم نیامده بود..
در این زمینه میباید از میان این “اقلیت” از گروهی از مجاهدان زندانی و در بیرون زندانها، ب از رخی گروه های انقلابی طرفدار امام و نیز مجاهدانی همچون شهید اکبری آهنگر یاد کنیم . شهید اکبری آهنگر ،در هستة تحت مسئولیت خود ، آموزشهای مرسوم مجاهدین خلق را کنار گذارد و به روایت مبارزان آن دوران ، کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را در ضمن منابع آموزشی هستة مزبور قرار داد.
با این حال ، دریغ و افسوس که بسیاری از نوگرایان ما نقدهای استاد را با سخیفترین پاسخها و اتهامات و جوسازیها پاسخ گفتند تا آنکه بالاخره یکی از همین گروههای به اصطلاح پیشرو برای نخستین بار در انقلاب مان منطق گلوله در برابر اندیشه را عینیت بخشید و پاسخ انتقادات استاد شهید را با سرب داغ داد..
پس از شهادت استاد ، دفاع بلیغ امام از ایشان (با اوصافی که نثار هیچ یک از دیگر شاگردان خود نکرد) جو ضد مطهری را در بین بسیاری از دوستداران امام شکست، بیآنکه مخالتهای دیرین با استاد را در دو طیف متقدم و متجدد از میان ببرد و یا سبک خردورزی آن فقید را در دانشجویان مسلمان اهل سیاست و تشکلهای دانشجویی وقت ، نهادینه سازد..
دهة ۶۰ از پارهای جهات، در تداوم دهة ۵۰ شکل گرفت و پارهای از الگوهای فکری را همچون سیاستزدگی، چپ زدگی و عملگرایی از آن دهه به ارث برد.
البته تردیدی نیست که دهه ۶۰ برخلاف آنچه پارهای از جریانات سیاسی طی سالیان گذشته کوشیدند تا آنرا تونل وحشت تاریخ معاصر ایران جلوه دهند، همچون هردورهای از تاریخ، آمیزهای از خوبی و بدی بود؛ این دهه علاوه بر آفاتی همچون آنچه پیش از این گذشت، به خصوص در میان دانشجویانی که دل به نهضت امام سپرده بودند، شاهد تجلی ایثار و صداقت و حقخواهی هم بود، اما با این همه نمیباید بر ناراستیهای فاحش آن چشم پوشید.
گرچه تکاپوی اسلامی دانشجویان در این دوره در سمتگیری ضد آمریکایی و ضد سرمایهداری خود برحق بود، اما متأسفانه این دو سمتگیری فرخنده، در حد چند شعار سطحی ، یا اقدامات ضربتی یا جزمهای وارداتی از تجارب دیگر انقلابها، تقلیل یافته و بر نظریه منقحی استوار نبود. البته در پدید آمدن بسیاری از این ناراستیها، نمیتوان دانشجویان را مسبب شمرد بلکه باید بسیاری از آنها را به فضای کلی آن دهه ارجاع داد. همچنین در همین دورانبود که شاهد حاکمیت حکم انقلابی و حکومتی بر بسیاری از احتیاطهای شرعی و اخلاقی بودیم. شاید یکی ( و تنها یکی) از علل آنکه، وضعیت تشکلهای دانشجویی در دهة ۶۰ در تداوم دهه ۵۰ شکل گرفت و برخی از آسیبهای دهه مزبور، در این دوران با صورتی متفاوت بازتولید شد را در بیتوجهی به آسیبشناسی مرحوم مطهری از روشنفکری اسلامی و بیگانگی همچنان «تکاپوی دهه شصتی دانشجویان مسلمان» از تفکر منطقی و منضبط استاد بتوان دانست..
پس از دوم خرداد نیز تکاپوی دانشجویی بر بستری شکل گرفت که سبک و مضمون کار سیاسی دانشجویی در دهة ۶۰ یکی از زمینه سازهای آن بود. فیالواقع بر بستر آن سطحی بودن، سطحی بودنی اینبار با چهرة لیبرال و غربگرا عرض اندام کرد..
برفضای پس از دوم خرداد (که گفتیم تا حدودی زیادی درواکنش به ناراستیها در پیش از دوم خرداد شکل گرفت) انتقادات زیادی میتوان وارد کرد ، اما آنچه در بحث حاضر برآن تأکید داریم، تقابل این فضا( به رغم ظاهر عقلانی آن) با عقلانیت و پاسداری از ضوابط منطقی در عرصة تفکر است..
در فضای پس از دوم خرداد ۷۶ بیش از آنکه کوششهای نظری به گونهای مسئلهمحور و با حساسیت ورزیدن نسبت به ضوابط منطقی صورت انجام پذیرد، تحت تأثیر ایدههایی شکل می گرفت که از طریق استراتژهای قدرتهای بزرگ و سازمانهای جهانی تحت سلطه ایشان به کشورهای جنوب انتقال مییافت . از همین رو بود که گفتار اصلاحطلبان بیش از آنکه معطوف به پرورش عقلانی و قدرت تفکر انتقادی و منطقی مخاطبانشان باشد معطوف به ساختدادن ذهن ایشان با کلیشه های جدید فکری و ایدههایی بود که چونان آیات منزل، مقدس و پرسشناشده وانهادهمیشدند.در این فضا نه تنها نقد گذشته، با شیوه های منطقی و استدلالی انجام نشد بلکه حتی در چهارچوب تجدد نیز آننچنان که باید و شاید خبری از استدلال نبود و مدرنیته در بیان عمومی خود با چهرهای ایدئولوژیک عرضه میگردید. تحقیر مخالف و قطبیسازیهای کلیشه ای از واقعیات متنوع پیچیده خارجی در قالب دو قطبی سنت -تجدد ، نمونهای از این مشی ایدئولوژیک متجددانه بود. .
متأسفانه در این دوران، متولیان امور نیز در واکنش به ناراستی های پس از دوم خرداد به صورتی نادرست و آسیب زا ، آقای مصباح یزدی را به عنوان جانشین استاد مطهری یا” مطهری دوم” معرفی کردند .حال آنکه جناب مصباح تفاوت بارزی با استاد شهید ، درزمینه آراء فلسفی ،فلسفه اجتماعی، اندیشهسیاسی و اندیشه اقتصادی داشتند .علاوه بر اینکه مشی اجتماعی ایشان را نیز در گذشته و حال نمیشد همسان با استاد مطهری انگاشت.(به عنوان نمونه چگونه میشد رای استاد شهید مطهری در باره جمهوریت ،طرز سخن گفتن ایشان در باب حقوق انسان، سخن ایشان درمورد نامشروع بودن سرمایهداری و برخی دیگر از آراء کلیدی استادشهید را همچون آراء جناب مصباح دانست؟)
نا پسندتر اینکه یس از امام به نحو فزاینده ای در مقابل امواج مدرنیسم، به گفتارهای متنوع و بعضا” متهافتی همچون مکتب تفکیک ،گفتار مرحوم فردید و شاگردان ایشان، سنت گرائی دکتر نصر یا فرهنگستان علوم اسلامی و غیر اینها تمسک شدکه هر یک هرصلاحیتی که داشتند اما از این صلاحیت برخوردار نبودند که تداوم بخش خط امام خمینی در چالش با تهاجم فرهنگهای بیگانه باشند.واقعیت این است که حساب این گفتارها را نمی توان به طور کلی، از “مدیریت بعد از امام “جدا کرد. مجله سوره و دیگر ارگانهای حوزه هنری و نیز روزنامه کیهان ، کانون های اصلی نشر افکار فردیدی در سالهای بلافاصله بعد از رحلت امام بودند ؛ کانونهائی که به لحاظ سازمانی در ارتباط با مقامات عالیه قرار داشتند . حمایت متولیان امور از سردبیر وقت مجله سوره آقای مرتضی آوینی و بعدها “حمایت فی الجمله از مشرب موسوم به تفکیک” از سوی “برخی شخصیتهای مرتبط با همان مقامات ” همچون آقای حیدر رحیم یور ازغدی ، در نشر این قبیل گفتارها و دیدگاه ها در بین جوانان طرفدار نظام بی تاثیر نبوده است . آنان هم که خواستند در اواخر همین دوران با اتکا به نام مطهری یا اندیشه هائی از او ، با این گفتارها به خصوص گفتارهای تجدد ستیز مقابله کنند(آنچنان که نمود آنرا در مساعی یژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی یا یرخی از اساتید و جریان شناسی های مرتبط با آن می توان دید )جامعیت نظام فکری مطهری و اندیشه های سیاسی و اقتصادی وی و لوازم انتقادی این اندیشه ها (در ارتباط با گفتار و کردار صاحبان قدرت) را به وادی فراموشی سیردند.(۲)
******
این روزها ، تکاپوی سیاسی- اجتماعی دانشجویان مسلمان، در میهنمان دستخوش رکودی غیر قابل انکار است. رکودی که البته پیش از این نیز ، چندان غیر قابل انتظار نبود. نه تنها رویکردهای معارضه جو و متجدد نتوانستهاند، فضای تفکر انتقادی و منطقی در میان دانشجویان را تمهید بینند، بلکه جزمیتهایی آسیبزاتر را جانشین جزمهای قدیم کردهاند .
گزینه هایی هم که از جانب دستگاههای رسمی مطرح شده و ذکرشان پیش از آن آمد، نتوانستهاند، شرایط خروج از رکود را فراهم کنند. آنها به جای زمینهسازی برای تفکر انتقادی، بیشتر در جهت دفاع از قدرت مستقر جهت گیری کردهاند..
خروج از فضای رکود، تنها با داشتن سرمایه ای غنی از امکانات تفکر انتقادی و مستقل از جزمهای شایع عصری ،امکانپذیر است که در میان معاصرین ما، این تنها مطهری است که این تفکر را بر مبانی فلسفی اندیشیده ،استوار ساخته و با زبانی مفهوم برای دانشجویان، آن را بیان داشته است..
اگرچه رویکرد مطهری ، رویکردی است که برای مدتی مدید از سوی فضای غالب بر فعالیتهای سیاسی اجتماعی نیروهای مذهبی مورد توجه مؤثر قرار نگرفت ،اما باشد تا با بازنگری در سیر روشنفکری اسلامی در میهنمان و نقش آسیبشناسانه مطهری در آن، شاهد برونرفتن از« دام کنونی رخوت» باشیم..
«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا »
(آنان که در راه ما بکوشند، راه خود را بدیشان خواهیم نمود)
پی نوشت:
۱-نقد مرحوم شریعتی(ره) از منظر برتری نهادن به آسیبشناسی مطهری(ره) از کارنامه دکتر شریعتی است و نه نادیده گرفتن وجوه مثبت اندیشه و عمل آن مرحوم گو اینکه آسیب شناسی مطهری را هم از منظری تعالی جویانه می توان و می باید نفد !
ما به رغم این نقد ، خود را از بسیاری از مدعیان امروزی پیروی از شریعتی به روح دیندارانه و اصالت جویانه اندیشه شریعتی نزدیکتر میبینیم . وانگهی طرح مطهری به مثابه نقطه اوج در سیرتفکر اسلامی معاصر به معنای نفی تمام عیار مراحل پائینتر آن نیست.( برای توضیح بیشتر نگاه کنید به ” سنخ شناسی منتقدان شریعتی” از نگارنده همن سطور)
۲-تذکری که درمورد نقد مرحوم شریعتی دادیم در اینمورد نیز جاری است بدین معنا که نقد آقای مصباح یزدی یا دیگر شخصیتها و نهادهائی که در این مقاله ، به زبان انتقاد از آنها سخن گفته شد ،نافی ارج نهادن به جایگاه و خدمات علمی و دینی ایشان نیست.
- ۸۶/۰۷/۲۵