“نقشه جامع چالش با نظام جهانی سلطه” و ضرورت آن
ما با اسرائیل به مثابه یک رژیم ضد انسانی و به عنوان ” پایگاه منطقهای نظام جهانی سلطه” دشمنیم. طرح ایدههایی همچون هولوکاست یا سخن پردازی پیرامون آن ، تنها ثمرهای که داشته و دارد، انحراف ذهن از واقعیتِ امروزیِ “منازعه جهانی ”و آدرس دهیِ غلط در مورد این منازعه است .
*************
امیر حسین ترکش دوز
مقدمه: به سال ۱۳۸۷ ش. ایام عزای سید الشهداء سلام ا.. علیه ،با کربلای غزه مقارن شده بود. مدعیان دفاع از ارزشهای دنیای آزاد، برای نیل به تمنیات خود، از هیچ سبعیتی فرو گذار نبودند. هم ایشان باکی نداشتند از اینکه به نام آزادی، مردمی را آماج ددمنشی خود سازند که میخواستند سرنوشت سیاسی خود را خود رقم زنند. صد البته آنچه در غزه گذشت، نه اولین در نوع خود بود و نه احتمالاً آخرین آنها خواهد بود. لذا بیراه نیست که برای صیقلی ساختن سنخ مواجهه خود با موارد آتی، حادثه مزبور را به دیده عبرت گیریم. ودر پرتو آن فرازهائی از سیاست خارجی دولت فعلی و مواضع مخالفین آنرا بررسی کنیم . گرچه به تعبیر مولای متقیان علی (ع)” ما اکثر العبر و اقل الاعتبار” (عبرتها چه بسیارند و عبرت گرفتن چه اندک)!دشمنان ما بی علاقه نیستند که منازعه موجود در منطقه منازعه بین دو دین انگاشته شود.
1- حوادث غزه پرده از چهره واقعی سیاست جهانی برداشت. پس از فروپاشی بلوک شرق و به خصوص در یک دهه اخیر با مساعی برخی کانونهای سیاسی، فکری در میهنمان تصویری ذهنی از ساز و کار سیاست ورزی در سطح جهان در ذهن گروههایی از جوانان نقش بست. به موجب این ذهنیت در جهان امروز گفتگو جانشین اعمال زور شده است. روزگار نقش آفرینی ایدئولوژی، اتوپیا و آرمانهای بنیادی در سیاست جهانی به سر آمده و در عوض صرف تعامل عقلانی - و حتی اخلاقی - جایگزین مقولات یاد شده گردیده است. اما حوادث غزه اندیشهای متفاوت را قوت بخشید: به گواهی این حوادث، مستقل از خواست و ناخواست ما، سیاست جهانی همچنان در تراز الگوی هابزی سامان یافته است. آدمی در این الگو گرگ انسان است.اخلاق این سیاست، اخلاق قدرت است. هیچ ارزش و هنجاری و نه “قاعدهای از آنچه حقوق بین الملل خوانده میشود”، مانع از اراده معطوف به قدرت زورمندان جهانی نیست. در این زمینه تمسک به مفاهیمی همچون” اعتماد” برای تنظیم روابط خود با بازیگران سیاست جهانی، از عدم درک این واقعیت سرسخت و مبنا و مضمون رفتار بازیگران مزبور، سرچشمه میگیرد. یک چنین درکی در ما حصل خود به انحراف ذهن مخاطبین به خصوص جوانان نسبت به واقعیتهای سیاست ورزی در جهان امروز میانجامد ؛ کما اینکه انجامیده است.
خوشبختانه در واقعه مورد بحث ما، بسیاری از سیاسیون و روشنفکران که خود با” تصویر ساده لوحانه و به ظاهر اخلاقی نسبت به واقعیتهای سیاست جهانی” همراهی یا مماشات کرده بودند از در اعتراض در آمدند. با این حال جماعتی از ایشان همچنان سکوت پیشه کرده اند ، که این سکوت نیز میتواند برای مخاطبینشان واجد دلالتهایی گرانبها باشد. بد نیست هم ایشان بدین سوال پاسخ دهند که آنچه زورمندان جهانی در غزه میکنند مصداق عقلانیت بود یا که اخلاق و معنویت؟
آیا همین سکوت پرده از ماهیت ایدئولوژیک و سیاستمدارانه فعل و قول سکوت کنندگان نمیدهد؟ مگر ایشان خود، ایدئولوژی را - به معنای متجددانه کلمه - محرف واقعیتهای پیچیده و رنگ به رنگ نخواندهاند؟ اگر ایشان واقعاً در کار اصلاح و پیشبرد برنامهای با مضمون اخلاق انسانی و معنویتاند حتی اگر هم با طرف مقابل اسرائیل و آمریکا میانه خوبی ندارند، آیا نباید نقد خشونت و بی رحمی جهانی را چونان مضمونی پایدار در ضمن گفتار اصلاحی خود جای دهند؟
2- حتی به فرض نادیده انگاشتن آنچه پاسداری از دین و ملیت اقتضاء میکنند، مبارزه با - یا لااقل عدم تمکین به - نظام جهانی سلطه یک وظیفه انسانی است. این نظام، حداقل به گواهی آنچه در غزه مشاهده کردیم یک نظام ضد بشری است و لذا وقایعی همچون واقعه غزه هر فرد و نهاد انسانی را از آن حیث که انسانی است مکلف میکند. در این میان نهاد دولت به جهت میزان تأثیر گذاری آن در زندگی اجتماعی از اهمیتی ویژه برخوردار است. اما می توان پرسید که حکومت چگونه میتواند به این تکلیف عمل کند؟
حکومتداری از اقتضاءات خاصی برخوردار است که به موجب آن هر خواستهای را پیش روی آن نمیتوان گذارد. مطالبات ما از حکومت میباید محدود به اقتضاءات حکمرانی در جهان امروز، آن هم برای نظام سیاسی پر دشمنی همچون نظام سیاسی ما باشد. اما و هزار اما که این نکته، خود، باب سوء استفادههایی بس وسیع را هم گشوده است. بدین صورت که تمسک به اقتضاءات مزبور بهانهای شده است تا یا اصل تکلیف به بایگانی سپرده شود یا آنکه با یک سلسله شعارها و تحرکات صوری از خود رفع تکلیف شود. آن وجه از این تکلیف - یعنی مبارزه با نظام جهانی سلطه- که از تمامیت نظام سیاسی میتوان و میباید خواست در کمترین مراتب، داشتن برنامه یا نقشهای جامع برای چالش با سلطه طلبی جهانی و ارائه بیلان عملکرد خود مطابق با برنامه یا نقشه مزبور است. از اینرو میتوان این سوال را طرح کرد که آیا در نهادی از نهادهای تصمیم ساز ما در حوزه روابط خارجی برنامه جامعی برای چالش - یا حتی تعامل- با نظام جهانی سلطه تدوین شده است؟
پیدا است که تنها یکچنین برنامه یا نقشه فرابخشی و جامعی خواهد توانست اقدامات پراکنده نهادهای درگیر در حوزه روابط خارجی را هماهنگ کند و مهمتر از آن، مبنایی را فراهم نماید تا بتوان با توجه به آن، به ارزیابی عملکرد نظام سیاسی در ارتباط با “مسئله جهانی سلطه “پرداخت.
3- علاوه بر تکلیف محوری و اصولی پیش گفته، حکومت را تکلیف دیگری هم هست و آن اینکه حوادثی همچون غزه را نه بستری دیگر برای “حذف” بلکه زمینهای برای” جذب و تعالی و همگرایی هویتهای سیاسی – فکری موجود در جامعه” قرار دهد.
افسوس که در وقایع اخیر آنچنان که باید و شاید عمل نشد. شاهدی بر این مدعا را در برخورد رسانههای رسمی با موضعگیری شایسته برخی از عالمان و مراجع تقلید و نیز برخی گروههای سیاسی میتوان دید. شخصیتها و گروههای یاد شده به رغم محکومیت به موقع و شایان توجه عاملان فجایع غزه هیچ جایگاهی در اخبار صادره از رسانههای رسمی نداشتند. زشتتر آنکه در این میان ،رسانههای مزبور با مراجع تقلید نیز گزینشی و سیاست «مَدار»انه برخورد کردند.
4- در خارج از حوزه حکومت نیز میتوان از تکالیفی سخن گفت و اتفاقاً در این حوزه، از جهاتی دست نیروهای مستقل بازتر است. شاید هیچ تکلیفی در شرایط کنونی برای ما بالاتر از روشنگری در مورد ماهیت ظالمانه مناسبات جهانی در داخل کشور و توجیه مردم در این زمینه و نیز درباره نسبت خود با این مناسبات نباشد.
منطق مبارزه با نظام جهانی سلطه را باید به دور از شعارهای سطحی برای دانشجویان و نیز عامه مردم تبیین کرد تا هم القاءات و همی برخی نیروهای سیاسی خنثی شود و هم اصل مبارزه به سطحی متکاملتر ارتقاء یابد.
اقناع منطقی مردم در این زمینه یک تکلیف محوری است تا در ذهن عامه مردم ضرورت چالش با نظام جهانی سلطه و ارتباط این چالش با زندگی ایشان آشکار شود. باید برای خود و سپس دیگران پاسخ به سوالهایی از این دست را مشخص کرد که عبارت” نظام جهانی سلطه” و اجزای متشکله آن یعنی “نظام” “جهانی” و “سلطه” به کدام معانی اشاره دارند؟ چرا باید با این نظام مبارزه کرد و مهمتر اینکه ارتباط این مبارزه با زندگی روزمره مردم چیست؟
دومین وجه از این مبارزه، توجه به پایگاههای داخلی سلطه است برای کشف این پایگاهها نیازمندیم که تحلیلی از “مجاری اعمال سلطه” داشته باشیم. در عرصههای مختلف سیاسی – فرهنگی – اقتصادی و … کدام بسترها به اعمال سلطه یاری میرسانند؟
تردیدی نیست که صرفاً به کار تئوریک و فرهنگی در این زمینه نمیتوان اکتفا کرد و لذا سومین وجه از تکلیف یاد شده ناظر به برقراری ارتباطی” ارگانیک” و” نهادینه” بین گروههای غیر دولتی داخل کشور با جنبشهای اسلامی در خارج از کشور است تا سطح کار عملی در این زمینه از حد اقدامات” صوری” و “محکوم کردنهای مرسوم “فراتر رفته به برآورده ساختن نیازهای عاجل جنبشهای اسلامی در خارج از کشور پرداخته شود. تحقق یافتن این معنا به نوبه خود نیازمند آن است که وجود” گروههای به راستی غیر دولتی” در داخل کشور به رسمیت شناخته شود. نیاز به ذکر نیست که این نیازها صرفاً به نیازهای تئوریک منحصر نبوده و نیست.
5- سنخ مواجهه ما با حوادثی همچون حادثه غزه آنگاه تکامل خواهد یافت که تصویری منقح از طرفمقابل خود در منازعه داشته باشیم.
طرف اصلی منازعه در حادثه مزبور نه یک قوم و دین و دولت بود و نه حتی مجموعهای از دولتها ! ما در حادثه غزه، نظام جهانی سلطه را پیش رو داشتیم.
بخش مهمی از انحراف در تشخیص ماهیت جبهه مقابل در منازعه غزه، از عدم توجه لازم به مدلول این عبارت و هر سه جزء آن یعنی “نظام” “جهانی” و “سلطه” نشأت میگیرد. در جریانات اخیر، مردم غزه با یک دولت مواجه نبودند. در پیش روی آنها نظامی بود که در مقیاس جهانی اعمال قدرت میکرد.
اگر یکچنین در کی از ماهیت منازعه موجود داشته باشیم، بر خلاف تحلیلهایی که وضعیت سیاسی جهان پس از جنگ سرد را «آنارشیک» ارزیابی میکنند در جبهه مقابل خود یک” نظام” را مییافتیم و به این نکته توجه میکردیم که با یک” نظام “باید” نظام وار” مبارزه کرد. با اقدامات پراکنده، نا منسجم نا مستمر، احساسی، خود به خودی و نیاندیشیده ،نمیتوان با یک نظام مبارزه که هیچ، حتی تعامل هم کرد. یک نظام را تنها یک نظام به عقب میراند. نه تنها توجه به نظام واربودن جبهه مقابل ضروری است بلکه وصف “جهانی “آن نیز شایسته توجه وافر است.
اگر چالش موجود یا چالشهای مشابه در ضمن یک بافت جهانی فهم شده بود. مبارزه با اسرائیل به مبارزه ضد یهود تحویل نمییافت. آگاهان به اندیشه امام نیک آگاهند که آن بزرگوار چالش ما با اسرائیل را حتی در قالب صرف مبارزه ضد صهیونیستی هم طرح نمیکرد. بلکه در ضمن مبارزه با استکبار جهانی بود که دشمن صهیونیستی را هدف قرار میداد. امام در طول مبارزه سیاسی خود از خرداد ۴۲ تا به آخر در مواضع مکرر بر این نکته تاکید میکرد که نوک تیز حمله را باید به سمت آمریکا نشانه رفت. طرح عنوان”شیطان بزرگ” عنوانی بود که “دشمن شماره یک انقلاب” را مشخص میساخت و از درکی هوشمندانه نسبت به مناسبات بالفعل جهانی و نقش آمریکا در” اعمال جهانی سلطه” حکایت میکرد. اتفاقاً دشمنان ما بی علاقه نیستند که منازعه موجود در منطقه منازعه بین دو دین انگاشته شود.
ما با اسرائیل به مثابه یک رژیم ضد انسانی و به عنوان ” پایگاه منطقهای نظام جهانی سلطه” دشمنیم. طرح ایدههایی همچون هولوکاست یا سخن پردازی پیرامون آن ، تنها ثمرهای که داشته و دارد، انحراف ذهن از واقعیتِ امروزیِ “منازعه جهانی ”و آدرس دهیِ غلط در مورد این منازعه است ؛گرچه سخن پردازان ،چنین نیتی را در ذهن نداشته باشند.
از جانب دیگر، علاوه بر آن که باید به خصوصیت “نظام وار” و” جهانی بودن” پدیدهای توجه داشته باشیم که عنوان” نظام جهانی سلطه” را بر آن مینهیم، به سومین جزء این عبارت یعنی سلطه هم باید توجه بلیغ کرد. سلطه گری علت به وجود آورنده و تداوم دهنده این نظام است . به همین جهت، ارتباط با این نظام را نمیتوان همچون ارتباط با “صرف یک دولت ملی” در نظر گرفت و به رغم درشت گوئیهای گاه نا منضبطِ در ظاهر ، در عمل، برای ترمیم روابط با آن - منفعلانه - سر از پا نشناخت./
- ۸۷/۱۱/۰۳