بیماری سیاست در میهن ما
سیاست در میهن ما ، از بیماریهایی چند، رنج می برد:
نخست: سیاست ورزی ما مکتبی نیست
از دو دهه پیش بدین سو، پیوند سیاست ورزی و مکتب، در میهن ما، به تدریج، سُستتر و سستتر شده است. البته هستند اهل سیاستی که در ظاهر گفتار خود جایی چشمگیر برای مکتب یا حتی دین گشودهاند اما آنها هم غالباً تعارض فعل خود با اصول مکتب را به راحتی توجیه میکنند.
تو گویی همه - یا غالباً - به این جمعبندی رسیدهاند که با التزام به«سیاست مکتبی» گشایشی در کار نیست. نیاز چندانی به باریک بینی نیست تا پی ببریم که در تمامی گروهها و جناحهای فعال در عرصه سیاسی(هر یک در مرتبه ای) الگوهای رفتاری مشابهی، حاکم است:«برخورد عملگرایانه»،« کوتاه مدت نگر»،« مصلحت سنجیهای مِنعندی» و«احاله حاکمیت مکتب به موعدی که معلوم نیست کی میرسد» یا «برخورد گزینشی ایشان با اصول برای فرو کوفتن رقیب»، کلیشه عام و شایع در سیاست ورزی موجود ما است. از همین رو است که جنگی اگر در میگیرد، جنگ مسلکها نیست بلکه بیشتر «جنگ گروهها و علقه های آنها» است که به جای چالش افکار می نشیند. البته فقط سیاست ورزی کثیری از دینداران نیست که این چنین است. واقعیت آن است که در میهن ما بسیاری ازنامتدینان و سکولارها نیز در سیاست ورزی خویش کمتر پروای آئین و مسلک خود را دارند.
لازمه دفاع از سیاست مکتبی تصحبح ذهنیتها از عناوینی همچون «مکتب» و «مکتبی» است. باید به تفصیل و با استدلال نشان داد که سیاست ورزی مکتبی «سیاست ورزیِ جزمی و فارغ از محاسبه» نیست . سیاست مکتبی «سیاست پیشوا- مرکز» هم نیست و خطای بزرگی است اگر «ولایت ِ توحیدیِ قرآن و عترت » را «پیشوا -محوری متعارف» تلقی کنیم . رابطه امام و امت و رابطه «جامعه با حاکم اسلامی» اگر به نحو مکتبی سامان یابد مستلزمِ اصلاح و بازسازی رابطه موجود است.
دوم: سیاست موجود تربیتی نیست
اگر سیاست را یک سنخ «سلوک» تلقی کنیم، در این صورت به دست گرفتن قدرت یا اساساً” تاسیس حکومت «فرع این سلوک» خواهد بود. سلوکی که رشد و پرورش آدمی را هدف قرار داده است. در سیاست موجود به «شد دادن و تکامل بخشیدن روحی و معنوی اطرافیان یا بسیج شدگان» اندیشه نمیشود یا عملاً کاری در این زمینه صورت نمیپذیرد.در اینچنین وضعیتی،چه«کهنهکاران» عرصه سیاست و چه «نو آمدگان به آن» با ورود به عرصه سیاسی و فعالیتهای آن، هیچگونه تغییر معنوی و باطنی در خود احساس نمیکنند؛ بگذریم از اینکه پس از چندی خود را به جهت«زوال معنویت» یا حداقل«بی حاصلی عمر» مغبون هم مییابند. باز هم از همین رو است که سهم«آموزش» در غالب احزاب و گروههای سیاسی ایرانی کمابیش نازل است یا آنچنان که باید و شاید نیست .این وضعیت را می توان ناشی از عللی از جمله «عدم احساس نیاز بالائیها به نقش موثر پائینیها در مناسبات تشکیلاتی» دانست.
سوم: سیاست موجود، بسته و ناشفاف است
عرصه سیاسی در کشور ما به «قلعهای با دیوارهای بلند و منافذی اندک» تبدیل شده که اندرون آن به سختی برای بیرونیها قابل رؤیت است. از فعل و انفعالات درون این قلعه و چگونگی صورت بستن آنها و” آغاز و انجامشان” کمترین میزان اطلاعات به توده اجتماعی درز میکند. هر فضای بستهای به شدت مستعد فساد است. فرصت طلبان جاه طلب میتوانند با رندی خود ،از اندک منافذ مزبور بهره برند. و با بهره بردن از روابط ناشفاف ولذا نظارت ناپذیر، به اسم مطالبات عمومی ، نفع شخصی خود را تعقیب کنند.
چهارم: سیاست موجود با عرصه اجتماعی پیوند نهادینه، دو طرفه و موثر ندارد
سیاست ورزی در ایران امروز، به«بازی محدود میان نخبگان» تبدیل شده است. تردیدی نیست که هر چند سال یک بارسیاسیون موفق به بسیج بخشهایی از توده اجتماعی میشوند. اما این«بسیج» ،« لحظه ای»است و به رابطهای نهادینه و دو طرفه نمیانجامد. نیروهای پایین دستی، مشارکتی در تصمیمسازیها ندارند و سهم آنها در فعل و انفعالات، به خصوص اگر وصل به کانونهای قدرت نباشد،در حکم «هیچ» است.
پنجم :سیاست موجود توهمی است
گذشته نه چندان دور، احتمالاً باید به آگاهان و تیزهوشان آموخته باشد که تحولات سیاسی در میهن ما، بیش از آنکه بر اساس علم ، تحقیق، باریک بینی و همه جانبه نگری سامان یابد، وامدار تولید« توهم و گمان» آراستن آن به لباسهایی بس زیبا است. جالب اینجاست که برغم این، جماعتی از « اهل توهم»بارها و بارها از توهمی به توهمی دیگر فرو میروند و باز هم همچنان مستعد توهمی دیگرند، و جالب تر آنکه - بعضا”- به گاه بیداری نیز در سویه افراطی موضع سابق خود قرار میگیرند. تو گویی اساساً جنس ایشان با تعادل بیگانه است.
ششم: سیاست موجود عادلانه نیست
عدل را « قرار دادن هرچیز در موضع راستین آن» و «اعطاء حق هر صاحب حقی بدو» معنا کرده اند. پاسداری از عدالت، پاس داشتنِ شبکه به هم پیوسته ای از حقوق و تکلیفها است . کافی است نظری اجمالی به انبوه حق کشیها و مسئولیت ناشناسیها در کار و بارِ «سیاستمداران خوش سخن اما بد عمل» کنیم تا دریابیم که چه قدر از سیاست ورزی عادلانه بدوریم.
و بالاخره هفتم :سیاست موجود، در مقابل فعل و انفعالات فرا ملی آسیبپذیر است
انفعالِ روزافزون «عرصه ملیِ سیاست» نسبت به جریانها و رخدادهای بیرون از واحد ملی، معلول یک علت نیست اما به نظر می رسد این انفعال تا حدود زیادی ریشه در «ضعیف و مُطیع خواستنِِ عرصه اجتماعی » و گفتار های سُست و کم مایه ای داشته باشد که با ظاهر «خارجی ستیزی» واحد ملی را در مقابل روندهای بیرونی، ناتوان و تأثیر پذیر کرده اند . از جانب دیگر، اندیشه ها و گفتارهای «عصری» و «ترجمه ای» نیز به اسم «امروزی بودن» و «به هنگام شدن» به شدت به این« انفعالِ آسیبزا » دامن رده اند. یکی از پیامدهای این انفعال را در محوریت بخشیدن به عاملِ سیاست خارحی برای حل معضلات داخل کشور می توان دید؛ حال آنکه قفل سیاست داخلی را علی الاصول با کلید داخلی باید گشود نه با اصالت بخشیدن به روابط خارجی ؛ اعم از اینکه این روابط در قالب دولتی سامان پذیرد یا از مجاری غیر دولتی.
***
سخن گفتن از بیماریهای سیاست بدین معنا نیست که حل مشکل را صرفا” به بلند مدت احاله نمائیم و در کوتاه مدت بی عملی و انفعال ، پیشه کنیم. بلکه با پذیرش فهرستی از بیماریهای مزبور، عمل امروز خود را به گونه ای سامان خواهیم داد که فردا روز به علاج آسیبها نزدیک شویم./
- ۸۹/۱۱/۲۷