دموکراسی در متن اسلام، آری! سرمایه داری اسلامی،نه!
اشاره : در این مقاله علاوه بر بحث درباره سرمایه داری ،گزارشی خواهید خواند از آراء «شخصیت کلیدی در انفلاب پنجاه و هفت» و «معتمدترین یاریگر او »درباره دموکراسی و سرمایه داری و نسبت این دو با اسلام
************
دموکراسی در متن اسلام، آری! سرمایه داری اسلامی،نه!
امیر حسین ترکش دوز
۱- مقدمه :
۱-۱:در روزگار ما ، سر مایه داری و دموکراسی دو مفهوم چالش برانگیزند که بسیاری از صف بندیهای سیاسی و فکری ، پیرامون آن دو، سامان پیدا کرده اند . از اینرو ، طرح این پرسش که”نسبت انقلاب اسلامی ایران و نظام سیاسی بر آمده از آن، با سرمایه داری و دموکراسی چیست ” بیراه جلوه نمی کند . اما این پرسش گرچه با این وصف موجه است ، ممکن است از همان ابتدا ، مخاطب را با مشکلی مواجه کند : در زمان ما تعبیر و تفسیرها از انقلاب اسلامی به غایت متنوع و متضاد شده و هر شخص و گروهی از ظن خود ، از ترکیبهائی همچون “فرهنگ انقلاب “، ” تفکر انقلاب” یا “گفتمان انقلاب “سخن می گوید . در این صورت ، اگر بخواهیم نسبت انقلاب را با سرمایه داری و دموکراسی ، مورد بررسی قرار دهیم باید سراغ کدام یک از این تعبیر و تفسیرهای متنوع برویم ؟ یک راه این است که بگوئیم انقلاب یک پدیده سیال و متغیر است و اگر دیروز ، فکر انقلاب پدیده خاصی بود و معرفی کننده اش شخصی خاص، هیچ اشکال ندارد که امروز ، فکر انقلاب پدیده دیگری باشد و تبیین کننده اش شخص دیگری ! نمی توان انکار کرد که این دیدگاه ، (به رغم تفاوتهائی که میان دین و فهم از آن با انقلاب وجود دارد) شبیه به رای آنهااست که بر قامت دین ( یا فهم آدمی از دین ) لباس تاریخیت می پوشانند و وبرای دین وفهم ما از آن (یاصرفا” این دومی) هویت ثابتی قائل نیستند .درست است که در مقام دینداری یا شناخت دین نباید مبتلا به آفت جمود شد اما اگر سیالیت را به آن صورت بفهمیم که مدعیان فهمیده اند ، از کجامیتوان ( به نحو بین الاذهانی و نقد پذیر) ، فهمید که همچنان ، برمسلک دین سلوک می کنیم یا آنچه را موضوع شناخت خود داریم ، همچنان ، دین است و مثلا” تمنیات و ذوقیات خودمان یا القائات متظاهرین به دین نیست ؟ در این جا ،راه حل ما رجوع به متن دینی و اصالتهای اولیه خواهد بود . در مورد انقلاب هم به همین ترتیب ، سوال این است که از کجا می توان دانست فکر ی که تفصیل یک “مختصر “یعنی فکر اولیه انقلاب معرفی می شود واقعا” تفصیل “آن فکر اولیه ” است یا مثلا”” الف ” را باید تدام دهنده خط “ب “یا نسخه دوم او به حساب آوریم ؟ پاسخ ،روشن است . موقعی که ” اصل” را بشناسیم و شاخص ثابتی در میان داشته باشیم . با این وصف بهترین راه برای سنجش نسبت انقلاب با سرمایه داری و دموکراسی این است که سراغ “سر آغازها “برویم و ببینیم “فکری که انقلاب ۵۷ را به وجود آورد” و زیر چتر آن ،طیفهای مختلفی از نیروهای فکری و سیاسی جمع آمدند، چه خصوصیاتی داشت ؟ از این رو ، سوالی راکه در ابتدا طرح کردیم را به این صورت درمی آوریم که اساسا” آیا امام خمینی به عنوان بنیانگذار انقلاب و همچنین متفکری که از جانب او به عنوان متفکربرگزیده به جامعه معرفی شد ، دموکراسی و سرمایه داری را در کانون توجه خود آورده بودند یا نه ، و اگر آری ، آیا او که “طرح مایه اولیه فکر انقلاب” را سامان داد وآن که آثار قلم وزبانش بی استثنا مورد تائید بنیانگذار انقلاب قرار گرفت با سرمایه داری و دموکراسی برخورد یکسانی را پیشه کردند ؟ و اگر برخورد یکسانی را در گفتار و عملکرد ایشان نمییابیم دلیل آن چه بوده است؟
قبل از پاسخ به این پرسش (یا پرسشها )ذکر نکاتی چند ضروری است :
در شرایط مشخص هر کشور، در بحث از رابطه سرمایه داری با اسلام ، به سه خصوصیت سرمایه داری باید توجه داشت : “نوپدید یا مدرن بودن”، “ساختمند بودن” و “انضمامیت یا اینجائی واکنونی بودن”.
در فراز های آتی خو اهیم دید که استاد شهید مطهری به ویژگی اول و دوم توجه وافر نشان داده اند و امام خمینی به ویژگی سوم و دوم . گرچه توجه توامان به هر سه ویژگی، با رهیافت هر دو بزرگوار سازگار است .( گو اینکه امام در مورد مخاطرات یا ریسکهای اخلاقی ِ اصل ثروتمندی نیز سخنانی قابل تامل دارند)
مطهری، سرمایه داری را مسئله ای مستحدثه (یا نوپدید) میدانست. در نظر استاد در مورد سرمایه داری به طور مستقل باید اجتهاد کرد. و متاسفانه در تفقه موجود در مورد اجزاء سرمایه داری، اجتهاد می شود اما در مورد کل، چنین اجتهادی را شاهد نیستیم. سرمایه داری، جزء مُقَوِّمِ مدرنیته است. ثروت و ثروتمندی سرمایه و سرمایه دار ی نیستند .سرمایه داری را به مجموعه ای از سرمایه داران یا سرمایه گذاران که در همه ادوار تاریخی وجود داشته اند نیز نمی توان تقلیل داد . سرمایه داری یک ترکیب جدید است.
دوم اینکه، سرمایه داری را باید به عنوان یک ساختار یا نظام در نظر گرفت. اگر از سرمایه داری تلقی یک ساختار را داشته باشیم مشکلِ آن را صرفاً اخلاقی- فردی نخواهیم دید. آنجنان که که مثلاً با توصیه های معمول اخلاقی بتوان آنرا اهلی کرد و به اصطلاح بر سر عقل آورد تا نهایتاً یک سرمایه داری نیکوکار و منضبط را پیش رو داشته باشیم. مشکل سرمایه داری صرفاً حقوقی هم نیست که فی المثل “اگر یک سرمایه دار خاص، تعدی به حقوق کسی نکرد بتوان از پذیرش یک سنخ سرمایه داری با عنوان سرمایه داری ممدوح سخن گفت. ( چراکه آن گواه در حد و اندازه ادعا نیست. از وجود چند سرمایه دار که علی الادعا نیکوکارند، وجود یک ساختار خاص را نمی توان نتیجه گرفت) با فرض پذیرش سرمایه داری به عنوان “یک ساختار استثماری” و “از بین برنده کرامت ذاتی انسان”، اساساً بحث تعدی را درسطح فرد یا مباشریت و مُسَببِّیتِ آن نباید طرح کرد؛ درست برخلاف آنچه معمولاً به هنگام صورت بستن بزه هائی همچون اختلاس (یا در اصطلاح کلی تر) مفاسد اقتصادی صورت می پذیرد.
مشکل سرمایه داری ساختاری است. یکی از آفات ساختمند ندیدن سرمایه داری این است که خیلی راحت به جزئی از آن که در نظر بی اشکال می آید مثلاً به صرف ِ “سرمایه گذاری و محرکها و ابزارها ی مرسوم آن در نظامهای سرمایه داری” راه می دهند اما نسبت به ورود ناخواسته ملازمات و مقارنات آن در “متن واقعاً موجود اجتماعی و فرهنگی”، توجه لازم مبذول داشته نمی شود. مقصود این نیست که ما در مقابل هر ساختاری اسیر و بی اختیاریم و باید به منطق همه یا هیچ تن دهیم .تردیدی نیست که می توان و می باید از یک ساختار گزینش کرد اما هر ساختاری قابلیت گزینش ندارد و اگر هم داشته باشد گاه این کار با تغییر کارکرد اصولی رویه و روندها ونهادهائی که از قابلیت تغییر برخوردارند امکان پذیر خواهد بود.(و گاه لزومی به این کار نیست و می توان اجزاء مزبور را باهمان کارکردها وام گرفت و با نشاندن کنار اجزائی دیگر تعالی وهویتی جدید بخشید. در این صورت هویت جزئی آن نهاد یا ترتیبات محفوظ می ماند اما هویت کلی اش تغییر می کند) علاوه بر این، گزینش، نیازمند ضمانت های مشخص است تا جزء وام گرفته شده، لوازم خود را به همراه نیاورد. (مشابه اتفاقی که بعد از رحلت امام با سمت گیری جدیدی که مدیریت نظام اختیار کرد، در ساحت اجتماعی _ فرهنگی صورت پذیرفت.)
و بالاخره سومین خصوصیتی که در بحث از سرمایه داری باید به آن توجه داشته خصوصیت “اینجائی و اکنونیِ” آن است. ما، قبل از مواجهه موثر با تجدد، ساختارهای استثماری ای داشتیم که در شکل گیری یک سرمایه داری خاص در شرایط فعلی میهنمان موثر بوده است، علاوه بر این، سرمایه داری مدرن نیز در هر تاریخ و جغرافیای خاص، به نحو ویژه ای تاثیر می گذارد و لذا سرمایه داریِ ما را “یک سرمایه داری ویژه” می کند. احتمالاً و با توجه به برخی قیود در سخنان امام، هنگامی که ایشان در اظهارات خود به طور مطلق سرمایه دار و سرمایه داری را مورد هجمه قرار می دهند به این ویژگی سوم نظر دارند. یعنی در این چنین مواقعی مقصودشان از سرمایه دار “سرمایه دار”ی نیست که مستقل از زمان و مکان خاص در نظر گرفته شده؛ بلکه سرمایه داری ای است که در متن تاریخ این سرزمین، با همه خصوصیاتش اعم از “خصوصیات استثماری ییش از تجدد” و “دریافت خاصی که ما از تجدد اقتصادی” داشته ایم، به وجود آمده، بالیده و ترکیب امروز را پدید آورده است. با یک چنین توجهی است که امام می گوید: اگر احکام اسلام به درستی اجرا می شد بسیاری از این سرمایه دارها سرمایه دار نمی شدند. در یکی از گفتارهای امام در دوران اقامت در نوفل لوشاتو آمده است: “بار ها گفتهام که تجار در حکومت اسلامی بدین صورتی که امروز وجود دارد وجود نخواهند داشت. تجاری که امروز در ایران هستند به مناسبت روابط اقتصادی غیر اسلامی به چنین سرمایهدارهایی تبدیل شدهاند و الاّ در حکومت اسلامی هرگز فاصلۀ طبقاتی بدین صورت نخواهد شد و تقریباً همه در یک سطح زندگی خواهند کرد.”
همجنین امام پس از پیروزی انقلاب در سال ۶۰ در دیدار باشورای نگهبان و در شرایطی که مقاومت نیرومندی از جانب برخی مراجع و روحانیون و منجمله برخی از اعضای شورای نگهبان علیه اقدامات تحول آفرین در اقتصاد وجود داشت، می گوید: ” وقتی در پاریس بودم عده ای از سرمایه دارها که حس کرده بودند دیگر رژیم سابق رفتنی است و لذا برای این که در حکومت بعدی هم آنها به همان گونه باشند و زندگی کنند، پیش من آمدند که میخواهیم وجوه شرعی خود را پرداخت کنیم. من مقصود آنها را فهمیدم وگفتم شما بروید اساس کارتان را درست کنید، من پولی از شما نمیگیرم. الآن هم عده ای هستند که میروند مثلاً صد هزار تومان به یکی از آقایان میدهند که این حقوقی است که شرعاً به عهده من است وآنها هم میگویند بله فلانی وجوه شرعی خود را پرداخته است، در حالی که این شخص ۵۰ میلیون تومان از این بابت بدهکار بوده است، حالا میخواهد با پرداخت این مبلغ کم بگوید که اموالش دیگر مال خودش است.شما بیایید احکام الهی را اجرا کنید. باید قوانین وضع بشود که حقوق محرومین و فقرا به آنها بازگردانده شود، این وظیفه شماست. متأسفانه در برخی موارد قوانین، خوب هستند ولی خوب اجرا نمیشوند”
مورد حمله قرار دادن سرمایه از جانب امام شاید ارتباطی هم به ویژگی دوم یعنی “ساختمند دیدن سرمایه “داشته باشد این استنباط غلط نیست که بگوئیم : امام معتقد است که سرمایه داری نه به شکل ضروری اما در بیشتر اوقات همراه بایک سلسله لوازم اخلاقی است که نمی توان ملزوم را خواست اما در انتظار آن لوازم نبود. یکی دیگر از جلوه های انضمامی بودن را در “سرمایه داری مد نظر امام ” باید در ماهیت جبهه بندی پیش روی انقلاب دید . امام درک درستی از جبهه مقابل انقلاب و پایگاه اجتماعی نهضت داشت . سوال این است که چرا امام در گرماگرم مبارزه با “سلطنت وابسته “و نیز پس از پیروزی در دوران رهبری پر چالش خود، غالباً سرمایه دار ها را به طور کلی زیر سوال می برند و بعضاً قیودی را به سخن خود اضافه می کنند؟ پاسخ این است که سرمایه داری که به سرمایه خود و منافع سرمایه اش چسبیده غالباً و بعضا” به شکل ناخواسته در جبهه روبرو است علاوه بر اینکه بخشی از ستمی که مردم می کشیده اند و به خاطرش انقلاب کرده اند از آنها ناشی می شده است، حتی مجاهدان آنها هم از حیث سرمایه دار بودن در جارچوب روابط استثماری مورد تجلیل امام قرار نگرفته اند و امام “مجاهدت اقلیت صاحبان مکنت و ثروت ” را تجلیل می کند. چون امام برای یک شخص ابعاد مختلف قائل است و بر خلاف قطب بندی چپ زده ها فقیر و غنی را به خاطر صرفِ فقر و غنایشان تحسین و تقبیح نمی کند. امام در این بخش از گفتارهای خود بُعدِ مجاهد بودن بازاریها را تجلیل کرده است و نه خصلت “کنز” نهادن ایشان یا مانع تراشی ایشان بر سر راه دولتی که(در زمان جنگ) از جانب امام دولت مستضعفین لقب گرفت.
یکی از دلایل اینکه در دو دهه اخیر موجب شده عملاً ( و به رغم نیتهای خیر)شاهد تحکیم “قدرت تاثیر سرمایه در جامعه” باشیم و روابط اجتماعی به گونه ای در جامعه ما سامان یابد که برخی مدیران عالی رتبه نظام، به صراحت بگویند که از وضعیت عدالت در جامعه کنونی راضی نیستند، نداشتن ذهنیتی دقیق و روشن از سرمایه و سرمایه داری نز د تصمیم سازان و نخبگان است. اگر هم چنین ذهنیتی وجود دارد متاسفانه ما اثر آنرا در خروجی سیاستگذاریها، تصمیم سازیها و آموزشهای عمومی به صورت موثر نمی بینیم. سخن این نیست که دهه اول انقلاب هیچ مشکلی نداشت و همه گفتنیها را به وضوح و کمال بزرگان گفته اند. مقصود این است که ما نسبت به آن دهه از حیث داشتن ذهنیتی روشن بدون تشویش دقیق و اقی نسبت به سرمایه داری پَس رفته ایم.
متاسفانه مشکل امروز ما در سطح تصمیمگیری بی توجهی یا کم توجهی به این سه ویژگی است. به عنوان نمونه وقتی در تابستان ۹۱در مقابل این انتقاد که “آیا سیاست های تعدیل ساختاری، هدفمند سازی یارانه ها و سیاستهای مربوط به اصل ۴۴″، به تحقق مناسبات سرمایه داری و تقدم مصالح کار بر سرمایه نخواهد انجامید ؟ از “مثبت بودن اصل سرمایه گذاری در اسلام” سخن گفته می شود، فی الواقع به ” آن انتقاد” پاسخی داده نشده است. چرا که “پاسخ گفته شده” جواب آن منتقد که “پرسش از تحقق آتی یک نظام” می کند، نیست. در پاسخ به انتقاد مزبور، باید تضمین مشخصی ارائه شود که چگونه “سر انجام ِ دوران هشت ساله پیش از دوم خرداد ” بار دیگر برای نظام تکرار نخواهد شد. بعد از درگذشت امام، متاسفانه به نحو سهل گیرانه ای برای “سیاست های موسوم به تعدیل ساختاری ” راه گشائی شد و دولت وقت، مورد حمایت مقامات عالیتر قرار گرفت. ثمره ناخواسته آن “حمایت” را در سالهای بعد دیدیم که چگونه “عملکرد اقتصادی دولت بعد از جنگ و جهت گیری هائی که نظام در آن دوران اختیار کرد”، آثار فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خود را آشکار کرد. قطعاً چرخش اقتصادی بعد از جنگ که در مراحل اولیه از جانب همه مسئولان حمایت می شد، در برآمدن “گرایشات عرفی” تاثیر چشمگیری داشت ولو آنکه مسئولین نظام چنین نیتی نکرده بودند.
و یا به عنوان نمونه ای دیگر، وقتی مسئله “باز توزیع ” به گونه ای مورد نقد قرا می گیرد که گوئی از اساس چنین حکمی در اقتصاد اسلامی نیست و یا گفتارها و اقدمات اول انقلاب در مورد سرمایه داری و سرمایه داران (بدون تفکیک میان روا و ناروا) مورد نقد قرار می گیرد و وقتی مهمتر از همه، با عملکردهائی که امروز در سطح کلان اقتصادی صورت داده می شود روبرو می شویم، بازهم با جلوه های دیگری از مشکل بی عنایتی یا کم توجهی به سه ویژگی سابق الذکر مواجهیم. به گزارش سایت رسمی اتاق بازرگانی ریاست دستگاه قضائی در دیماه۹۱ در جمع اعضای اتاق بازرگانی گفته اند: “متاسفانه عدهای در اوایل انقلاب عنوان کردند که باید با سرمایهدار برخورد شود؛ در حالی که نه بر اساس قانون و نه براساس دین اسلام، سرمایهداری و به کار بستن سرمایه خلاف نیست. اکنون هم حتی برخی اعلام میکنند که باید پولها را از سرمایهدارها بگیریم و خودمان توزیع کنیم، اما باید بگویم که این به معنی «مارکسیسم» است، در حالی که اساسا اسلام و جمهوری اسلامی با سرمایه و سرمایهداری مخالف نیست، بلکه ما مخالف سرمایههایی هستیم که در راه ظلم و تضییع حقوق مردم استفاده میشود و به بهرهگیری از برخی راههای غیرقانونی و رانت به کار گرفته میشود.”
در فرازی که از نظر خوانندگان گذشت، آمده است که: “متاسفانه عدهای در اوایل انقلاب عنوان کردند که باید با سرمایهدار برخورد شود؛ در حالی که نه بر اساس قانون و نه براساس دین اسلام، سرمایهداری و به کاربستن سرمایه خلاف نیست” اما قائل محترم دقیقاً مشخص نفرموده اند که چه کسانی و با کدام روش می گویند که پولها را از سرمایه داران بگیریم و میان مردم توزیع کنیم. اگرمقصود، آقای احمدی نژاد و شیوه های ایشان است باید گفت مسئله باز پس گیری اموال حرام و فراتر از آن بازتوزیع ثروت مسئله ای جدا از “فهم غیر علمی و شعاری آقای احمدی نژاد” از این مسئله است. “فهم غیر علمی و شعاری از یک اصل اصیل” نمی تواند و نباید به بی اعتباری آن اصل انجامد. به خلاف درک برخی از فقها و علما ، مسئله باز پس گیری اموال حرام و بازتوزیع ثروت ریشه در قرآن و سنت معصومین علیهم السلام به خصوص سنت علوی(ع) دارد و در برخی از الگوهای مدرن توسعه هم کمابیش به آن توجه شده است. بگذریم از آنکه برای قضاوت در مورد عملکرد آقای احمدی نژاد و دولت او ملاک قراردادن چند شعار به ظاهر انقلابی وفراموش کردن اثر کلی عملکرد آقای احمدی نژاد و دولتش که تحکیم مناسبات سرمایه داری در میهن ما را در پی داشته است ،به نوعی، یاری رساندن ناخودآگاه به سیاست تبلیغاتی دولت است؛ علاوه بر اینکه اساساً قضاوت جامعی در باره ایشان نیست و واقعاً احمدی نژاد و دولت او کجا به مسئله بازتوزیع به شکل موثر و پایدار توجه کردند؟
البته پرسش مهمتری که در مورد اظهارات سابق الذکر می توان مطرح کرد پرسش دیگری است. و آن خدشه وارد شدن به ایده “اصلاح نظام توزیع در اقتصاد اسلامی” است. ریاست قوه قضائیه فرموده اند: “برخی اعلام میکنند که باید پولها را از سرمایهدارها بگیریم و خودمان توزیع کنیم؛ اما باید بگویم که این به معنی «مارکسیسم» است” اما واقعیت این است که سخن گفتن از اصلاح نظام توزیع ، لزوما به معنای مارکسیسم نیست. و لزومی هم ندارد که اگر کسی به آن تفوه کرد، شیوه آسیب زای دولت فعلی را در پیش گیرد. یکی از انتقادات متفکران ما به مارکسیسم تمرکز توجه در آن مسلک باطل، به تولید و بی توجهی به مسئله توزیع بوده است. به عنوان مثال سید محمد باقر صدر در رساله “اقتصادنا” به صراحت فقر و حرمان را نتیجه سوء توزیع می داند و می نویسد : “و یعلن الاقتصاد الإسلامی بوضوح: أن الفقر والحرمان لیس نابعا من الطبیعة نفسها، وإنما هو نتیجة سوء التوزیع والانحراف عن العلاقات الصالحة التی یجب أن تربط الأغنیاء بالفقراء، فیقول – على ما جاء فی الحدیث: (ما جاع فقیر إلا بما متع غنی)”
در فراز های بعدی این مقاله خواهید خواند که برای امام خمینی نیز که به “خصلت انضمامی یا اینجائی و اکنونی سرمایه داری در ایران ” توجه داشته، مسئله بازتوزیع یک مسئله جدی و اصولی بوده است؛ البته این مسئله را هم به شیوه علمی می توان حل کرد و هم به شیوه غیر علمی ، که این دومی بیش از آنکه حل مسئله باشد به پیچیده شدن خود مسئله می انجامد. در دوران معاصر، علمی بودن راه حل مسائلی که اقتصاد اسلامی پیش روی ما قرار می دهد، مورد توجه متفکرین اصیل اسلامی بوده است. به عنوان مثال: استاد مطهری در رساله “نظری به نظام اقتصاد اسلامی” بهترین صورت اقتصاد برنامه ای را آن صورتی از تجویز می دانند که بیشترین تلائم ها را با اقتصاد طبیعی داشته باشد و به تعبیر دیگر مقبولترین “اعتبار”، نزدیکترین آنها به “بُن مایه واقعیت” است.
از مجموع نظر و عمل امام می توان استنباط کرد که وی از واژه دموکراسی، مراجعه به آراء مردمی ، مساوی بودن حاکم و مردم در پیشگاه قانون و مجموعه ای از آزادیهای انسانی و منضبط و …را اراده می کرد و بر خلاف تصور برخی ، دموکراسی ایشان صرفا” تکلیف گرا یا اراده گرا نبود چرا که اولا” تعیین سرنوشت را یک حق می دانست و در ثانی طلب و اراده اش هم پراکسیس یونانی و مدرن نبود.
همانطور که در مورد سرمایه داری گفتیم ،دموکراسی هم یک ساختار است اما اگر با شاخص تکامل انسان، ساختارهای نوپدید یا بیگانه را ارزیابی کنیم، ساختاری خاص را می توان با نگاه حداقلی یعنی در نظر گرفتن آن به عنوان مجموعه ای از “نهادها و ترتیبات”، “درونی” کرد اما ساختاری دیگر را نه! چرا که حتی با در نظر گرفتن سرمایه داری به عنوان مجموعه ای از نهادها و ترتیبات هم این ساختار مفسده زا است. علاوه بر این ،در مورد دموکراسی باید میان روح و قالب یا مجموعه ای از ارزشها با رویه ها و ترتیبات و موسسات تفکیک قائل شد . امام مجموعه ای از ارزشهای دموکراتیک را که در گفتار غربیان هست ( و به اعتقاد ایشان در عمل ایشان تحقق موثرو پایدار ندارد) واقعا” “ارزش” می داند ،حال آنکه ارزشهای سرمایه دارانه ایشان را به هیچ رو ارزش به حساب نمی آوَرَد . ظاهرا” سِر ِّاین برخورد متفاوت ،شاخص قرار دادن کمال آدمی است . امام خمینی معتقد است این ارزشها را ما در اصالتهای اولیه خود داشته ایم در این صورت امام این ارزشها را از جائی وام نکرده است بلکه آنها از میان سنتهای فراموش شده استحصال کرده است . اما در مورد قالبها و وترتیبات ونهادها چه می توان گفت . اینجا است که باید به سیره عملی امام نظر کنیم در قانون اساسی ما که مورد امضای امام قرار گرفت ، برخی جلوه های دموکراسی مدرن به صراحت وام گرفته شده است ؛در بسیاری از موارد معنای جزء بما هو جزء تغییر نکرده اما چون در کنار عناصر دیگری قرار گرفته است به عنوان جزئی از یک کل ، هویت نوینی پیدانموده است.
( در مورد دموکراسی مدرن و بالفعل که مسلماً فراتر از مجموعه ای از نهادها و ترتیبات است مطالبی را در “عصر ما در بوته نقد” در همین سایت آمده است.)
۲-امام، سرمایه داری و دموکراسی
۱-۲:امام، سرمایه داری و اسلام
امام در ۲۱/ ۱۲/ ۵۳ در پیامی با مضمون تحریم حزب رستاخیز اینچنین چالش علیه سرمایه داران را در ذهنیت توده ها تقویت می کند؛ چالشی که در جامعه آنروز مابه ازاء عینی داشته است و با توجه به همین “ما به ازاء” است که سرمایه دار در گفتار امام بار منفی پیدا می کند امام می نویسد: “با تمام شدن ذخیرۀ نفت به دست این رژیم، آنچنان فقری به ملت روی میآورد که جز تن به اسارت دادن راهی ندارد. ملت شریف ایران، که نه زراعت دارد و نه صنعت، باید با فقر و فلاکت دست به گریبان باشد و یابه عملگی برای سرمایهداران تن در دهد.”
امام در ۳/۵/ ۵۷ می گوید:
قرآن یک کتاب محرک است؛ یک کتابی است که این اعرابی که در آن وقت هیچ نمیدانستند، آنها را راه انداخت و امپراتوریهای بزرگ را که ظالم بودند، به زمین زدند اینها…….تاریخ را باید ببینید، حساب باید بکنید که آیا پیغمبر به نفع این سرمایهدارهای حجاز و طائف و آنجاها، مکه و آنجاها وارد عمل شده است و مردم را تخدیر کرده که اینها بخورند آنها را، یا نه، این مردم ضعیف مستضعف را، این سر و پا برهنهها را تحریک کرده بر ضد این سرمایهدارها و جنگها کردهاند با اینها تا اینها را شکست دادند و بعضیشان[را]هم آدم کردند. … این جوانهای ما، همین طوری یک مطلبی وقتی که میشنوند، بدون اینکه تفکر کنند، بدون اینکه ملاحظه کنند که اینها چه میگویند، مقصد اینکه اینها از مکتبِ مثلاً کمونیست دارند تعریف میکنند، مقصد چه هست؟!. مقصدْ اینهاست که مسلمانها و اسلام را یک جوری به این مسلمانها نمایش بدهند که از اسلام برگردند اینها. نمایش بدهند که اسلام برای این بوده است که این اشراف و اعیان را سوار مردم کند و مردم هم حرف نزنند. خوب، نخواندهاند قرآن را . ببینند اسلام برای چه آمده. این همه آیات قتال که وارد شده، اسلام قتال[و]اعلان جنگ کرده است با این سرمایه دارها ، با این بزرگها، با این شاهها، با این سلاطین؛ نه این است که با آنها همراهی کرده تا مردم را بخورند .“
امام در ۲۳/۷ / ۵۷ در مقام دفع تهمت از اسلام می گوید:
“آن وقتی که پیغمبر اکرم در حجاز بودند، قدرتمندهای حجاز که ابتدائاً سر و کار داشته پیغمبر با آنها؛ یک دستهشان در مکه بودند که تجار خیلی معتبر و قدرتمند بودند؛ یک دستهشان در طایف بودند که آنها هم ثروتمندهای آنجا بودند و قدرتمندهای آنجا
بودند، ابوسفیان و امثال اینها. اینها نظیر حکام و سلاطین بودند و دارای همه چیز بودند، و پیغمبر اسلام با آنها درافتاد. وقتی که تشریف آوردند به مدینه، با همین فقرا بودند ایشان؛ نه با ثروتمندها بودند برای خواب کردن جمعیت. با فقرا بودند برای بیدار کردن فقرا. این فقرا را شوراندند به آن اغنیایی که مال مردم را میخوردند و ظلم به مردم میکردند. جنگهای پیغمبر زیاد است و همۀ این جنگها، جنگهای با ثروتمندها و قدرتمندها و ظَلَمه بوده است.”
امام در ۱/ ۹/ ۵۷ در نامه ای شرایط عضویت در شورای انقلاب را مواردی از جمله این مورد بیان کرده است”ـ از سرمایه داران و معروف به سرمایه داری نباشند.“
امام خمینی اندکی پیش از پیروزی انقلاب در ۷/ ۱۰ ۵۷ در ضمن مصاحبه ای که در نوفل لوشاتو با ایشان انجام گرفته است می گوید : اگر به قوانین اسلام عمل شود هیچ کس دارای زمینهای بزرگ نمیشود. مالکیت در اسلام به صورتی است که تقریباً همه در یک سطح قرار میگیرند و وقتی این چنین باشد چرا پای دولت را به میان کشیم و زمینها و صنایع را به دست مردم نسپاریم. و بدین ترتیب می فهمانند که مردمی سازی اقتصاد در نظر ایشان رتبتا” پس از بازتوزیع و یکسان سازی شرایط اولیه است . متن پرسش و پاسخ به این شرح است :
[آیا حکومت اسلامی، مالکیت عمومی یا خصوصیِ مایملک را قائل خواهد بود؟ مالکیت مردم و ادارۀ زمینها و صنایع را به وسیلۀ آنان محترم خواهد شمرد؟ نقش حکومت در موارد فوق چه خواهد بود؟ آیا فرمان ملی کردن موارد فوق را خواهد داد؟ روابطی که دولت اسلامی در رابطه با مالکیت مردم خواهد داشت چه خواهد بود؟ این روابط چگونه تنظیم و اداره میشود؟]
ــمالکیت بدان صورت که در امریکا مطرح است اصولاً در اسلام وجود ندارد. اسلام مالکیت را قبول دارد، ولی قوانینی در اسلام هست که مالکیت را تعدیل کند. اگر به قوانین اسلام عمل شود هیچ کس دارای زمینهای بزرگ نمیشود. مالکیت در اسلام به صورتی است که تقریباً همه در یک سطح قرار میگیرند و وقتی این چنین باشد چرا پای دولت را به میان کشیم و زمینها و صنایع را به دست مردم نسپاریم. در مورد ملی کردن، وضع در ایران به صورتی بوده است که حقوق کارگران و رعایا را سرمایهداران بزرگ و مالکین بزرگ برده اند و امروز هم دارند میبرند. بدین جهت آنان مالک کارخانه ها و زمینهای خود نیستند. ما همۀ آنان را پای میز محاکمه میکشیم و مایملک و سرمایۀ آنان را مورد بررسی قرار میدهیم و حقوق حقۀ مردم محروم را که عمری است مالکین بزرگ و سرمایهداران بزرگ خورده اند به محرومین باز پس میدهیم. و در این صورت است که نه اختیار را از آنان سلب کردهایم و نه کسی حق دیگران را میتواند بخورد و نه کسی زندگیاش با اشکال کمبود مالی مواجه خواهد شد.”
مصاحبه کننده بازهم سوا ل می کند که که:ــ[چنانچه اسلام با فساد و افزایش بیرویۀ قیمتها و سود مخالف است و استفاده از دسترنج دیگران را غیرمشروع و غیر اخلاقی میخواند، چگونه دولت اسلامی با تجار بازار رفتار خواهد کرد؟]
و امام همان سخنی را که پیش از این گزارش شد ، می گوید: ـ:بارها گفتهام که تجار در حکومت اسلامی بدین صورتی که امروز وجود دارد وجود نخواهند داشت. تجاری که امروز در ایران هستند به مناسبت روابط اقتصادی غیر اسلامی به چنین سرمایهدارهایی تبدیل شدهاند و الاّ در حکومت اسلامی هرگز فاصلۀ طبقاتی بدین صورت نخواهد شد و تقریباً همه در یک سطح زندگی خواهند کرد.”
امام در ۲۵/۱۰/ ۵۷ در مصاحبه ای ،بازگشت به سرمایداری سنتی در نظم بعد از انقلاب را تائید نمی کنند خبرنگار اقتصاد بعد از انقلاب را اقتصاد بازاری توهم می کند و امام با زیرکی ازتاید توهم او طفره می رود “
سوال ــ[آیا برگشت بیشتری به اقتصاد بازاری خواهد بود؟ یکی از بحرانهای کنونی در ایران رد سیاست اقتصادی وابستۀ کنونی است ـ وابسته به سرمایهداران غربی ـ که مخالف بازرگانان سنتی ایران است.]
ـجواب ـاقتصاد ما یک اقتصاد مستقل و سالم و ملی است، براساس تأمین اساسیترین نیازهای مردم محروم و ستمدیدۀ ایران، نه فقط یک اقتصاد مصرفی.
“
امام در ۱۸/ ۱۱/ ۵۷ می گوید:”انبیا از توده ها درآمدند و حمله کردند به قدرتمندها. ازبین همین تودهها. حضرت موسی یک شبانی بود با یک عصا، از همین تودهها، بر ضد فرعون قیام کرد تا آنجا که رساند. پیغمبر خودمان که تاریخش نزدیک است، و همۀ آقایان لابد میدانند، این یک شخصی بود که از همین تودهها و جمعیتها بود و با همینها بود؛ و از بدو بعثت تا آخر با قدرتمندها و باغدارها و مُکنَتدارها و سرمایهدارها همیشه در جدال بود. پیغمبرها از این تودهها بودند و قدرتمندها را میترساندند، نه از قدرتمندها بودند برای اینکه تودهها را]خام]بکنند. این یک مطلبی است که واضح است لکن دست تبلیغات اجانب خیلی قوی است.”
امام در پیامی که بلافاصله بعد از رفراندوم جمهوری اسلامی، صادر میکند برنامه نظام را چنین اعلام میکند:” در جمهوری اسلامی ….. اقتصاد ما باید متحول بشود؛ اقتصاد وابسته به اقتصاد مستقل متبدل بشود. تمام چیزهایی که در حکومت طاغوت بود و به تَبَع اجانب در این مملکت ضعیف، در این مملکت زیردست، پیاده شده بود با استقرار حکومت اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی تمام اینها باید زیرورو بشود. و باید مردم خودشان را اصلاح بکنند؛ و باید اشخاصی که ظالم هستند و به زیردستها ظلم کردند، باید آنها دیگر ظلم نکنند. طبقات مختلف به طبقات پایین ظلم نکنند. باید حق فقرا، حق مستمندان داده بشود. تمام اینها در جمهوری اسلامی باید عمل بشود. و ملت وظیفه دارد که در جمهوری اسلامی پشتیبانی از دولتها بکند که به خدمت ملت هستند. اگر دولتی را دید که خلاف میکند، ملت باید تودهنی به او بزند. اگر چنانچه دستگاه جابری را دید که میخواهد به آنها ظلم کند، باید شکایت از او بکنند و دادگاهها باید دادخواهی بکنند؛ و اگر نکردند خود ملت باید دادخواهی بکند، برود توی دهن آنها بزند.در جمهوری اسلامی ظلم نیست. در جمهوری اسلامی اینطور مسائلی که زورگویی باشد نیست…..نمیتواند طبقۀ غنی بر طبقۀ فقیر زور بگوید، نمیتواند استثمار کند، نمیتواند آنها را با اجر کم وادار به عملهای زیاد بکند. باید مسائل اسلامی ، حل بشود در اینجا و پیاده بشود. باید مستضعفین را حمایت بکنند، باید مستضعفین تقویت بشوند؛ زیرورو بشوند ، “
امام در ۲۶/۲/۵۸ در یک سخنرانی می گوید: “.امید است که بزودی ریشۀ رباخواری از این مملکت کنده بشود و یک اقتصاد صحیحْ به جای آن تحقق پیدا بکند؛ و آنطور نباشد که اشخاص سرمایه دار خون ضعفا را بمکند. اسلام برای همۀ اقشار حقوق قائل است، و برای مستضعفین بیشتر از دیگران پافشاری دارد. “
امام در ۱۷/ ۴/ ۵۸ می گوید:””حزب توده به دست سلیمان میرزای نمازی و طاعتی و مکّه برو ایجادشد! این مستقیماً از انگلیسها بود. حزب تودۀ شوروی نبود؛ حزب تودۀ انگلیسها بود! آن وقت انگلیسها اینجا[نفوذ]داشتند؛ حالا امریکاییها هستند. در دربار همین محمدرضا خان از همین کمونیستها خدمتگزار بودند! از همین سران اینها خدمتگزار بودند.مطلب این نیست که ما خیال کنیم که نه اینها کمونیستاند؛ کمونیست نیستند اینها، کمونیست به آن معنایی که خودشان ادّعا میکنند که ما طرفدار ضعفا و مستضعفین هستیم و می خواهیم اینها زندگی[راحتی داشته باشند]نه اصلاً اینها آن نیستند. اینها طرفدار سرمایه دارها و طرفدار قلدرها هستند، و میخواهند ما محتاج به آنها باشیم، و گندمها را از آنها بیاوریم و پولش را بدهیم. و بعد هم نفت ما را بیایند ببرند”
امام در ۲۷ فروردین ۶۰ در جمع اعضای شورای نگهبان می گوید: ” امروز ما گرفتار دو جریان هستیم: یکی آن جریانی است که همین که به نفع مستضعفین و محرومین سخن گفته شود واز کاخ نشینها وغاصبین حقوق مردمصحبتی بشود میگویند این همان کمونیسم است.. وجریان دیگر این که وقتی گفته شود خودسرانه اقدام به تقسیم زمین یا گرفتن اموال ننمایید، میگویند طرفداری از سرمایه داران وفئودالها شده است. در حالی که همان طور که میدانید اسلام نه با سرمایه داری موافق است نه با کمونیسم. اسلام راه ورسم دیگری غیر از اینها دارد. من متأسفم که در بین گروه اول گاهی کسانی هستند که بعضی اوقات به احادیثی متوسل میشوند، مثلاً مستند خود را آن فرمان حضرت امیر ـ علیه السلام ـ قرار میدهند که ایشان به مالک اشتر فرمودند؛ اولاً این فرمایش حضرت یک حکم حکومتی است ونمی شود به آن فتوا داد، ثانیاً در مورد زکات است، در حالی که حکومت اسلامی به وسیله خمس اداره میشود. احتمال است حضرت یا به لحاظ وضع خاص منطقه چنین حکمی کرده باشند یا این که علم داشتهاند که مردم آن منطقه افرادی راستگو وصادق هستند. اما ما حدیث داریم که میشود با آن فتوا داد و عمل کرد و آن این است که «باشد به این که فقرا در مال اغنیا شریک هستند». مگر نه این است که مال مورد شرکت مشاع است، پس فقرا در مال اغنیا شرکت دارند. کسی که حقوق مالی خود را پرداخت نکرده است، سهمی که میبایست پرداخت کند به صورت مشاع در دست اوست و در صورت عدم پرداخت به صورت تصاعدی افزایش پیدا میکند، تا آن جا که اگر کلیه اموالشان را هم بدهند باز بدهکارند.
در مورد مسئله زمین باز دقت بشود که احیاء موات شرایطی دارد. من خودم از ظلم و ستم خوانین و فئودالها اطلاع دارم که چگونه مردم فقیر را به زور به کار میگرفتند، چگونه با زجر و شکنجه آنها را وادار به کار میکردند، در این گونه موارد اگر زمین هم احیا بشود، آن ظالم که مردم را به زور وادار به کار کرده است، مالک نمیشود. اینها چنین مال جمع کرده وصاحب دهها وصدها هکتار و گاهی بیشتر زمین شدهاند. من نمیگویم کسی که دوخانه دارد در یکی ساکن است و دیگری را اجاره داده تا از مال الاجاره زندگی کند خانه او را بگیرند، یا کسی که به زحمت زمینی را آباد کرده وحالا از زمین زندگی خود را میگذراند زمین اورا بگیرند، اما ببینید این ثروتهای بزرگ چطور انباشته شده است. من احتمال این را که اینها حقوق شرعی خود را پرداخته باشند حتی در مورد یک نفرشان هم نمیدهم، در مواردی اگر تمام اموالشان هم گرفته شود باز بابت حقوق شرعی بدهکارند.
وقتی در پاریس بودم عده ای از سرمایه دارها که حس کرده بودند دیگر رژیم سابق رفتنی است ولذا برای این که در حکومت بعدی هم آنها به همان گونه باشند وزندگی کنند، پیش من آمدند که میخواهیم وجوه شرعی خود را پرداخت کنیم. من مقصود آنها را فهمیدم وگفتم شما بروید اساس کارتان را درست کنید، من پولی از شما نمیگیرم. الآن هم عده ای هستند که میروند مثلاً صد هزار تومان به یکی از آقایان میدهند که این حقوقی است که شرعاً به عهده من است وآنها هم میگویند بله فلانی وجوه شرعی خود را پرداخته است، در حالی که این شخص ۵۰ میلیون تومان از این بابت بدهکار بوده
است، حالا میخواهد با پرداخت این مبلغ کم بگوید که اموالش دیگر مال خودش است شما بیایید احکام الهی را اجرا کنید. باید قوانین وضع بشود که حقوق محرومین وفقرا به آنها بازگردانده شود، این وظیفه شماست. متأسفانه در برخی موارد قوانین خوب هستند ولی خوب اجرا نمیشوند، ما مأمورین اجرای خوب در این موارد کم داریم. اگر مأمورین اجرا افراد صالح و واردی باشند، دیگر سر وصدای کسی در نمیآید. برای این امر هم باید فکری کرد. من از خداوند میخواهم که به همه توفیق پیاده کردن قوانین اسلام را عنایت فرماید.”
امام در سالهای نخست دهه شصت در جمع گروهی از بازاریان به تمجید از نقش بازار در نهضت پرداخت . توجه به فرازهای بعدی این تمجیدیه نشان می دهد که تمجید امام از مجاهدت و انفاق گروهی از بازاری ها است نه از مکنت ایشان. وانگهی امام در شرایطی این سخنان را بیان فرمودند که علیه سیاستهای کنترلی دولت مهندس موسوی در بازار جو منفی ساخته بودند . امام آنچنان که در سطور زیر ملاحظه خواهید کرد می کوشند تا این جو منفی را در بازار خنثی کنند . در این سخنرانی آمده است: “متشکرم از اینکه امروز مواجه هستم با قشر متعهد اسلامی نمایندگان سراسر کشور از اصناف و بازرگانان. و من امروز باید یک مقدار راجع به بازار صحبت کنم، یک مقدار هم راجع به دولت. آنکه راجع به بازار است، همه میدانیم، میدانید که بازار یکی از قشرهای عظیم متعهد به اسلام و در هر غائلهای که برای اسلام پیش آمده است، این بازار است که پیشقدم است. در قضیۀ تنباکو و حکم مرحوم میرزای شیرازیـاعلی اللّه مقامه ـ این بازار بود که همراهی کرد و منتهی به قیام شد. بعضی از بازرگانان اصفهان، از قراری که نقل شده است، یکی از بازرگانهای معتبر بوده است، تمام تنباکوهایی که داشته است و آن وقت تاجر تنباکو هم گفته میشود بوده است، پس از حکم میرزا، آورد در میدان شاه و آتش زد؛ و مشابه او بازارهای دیگر در تأیید حکم میرزا در آن وقت قیام کردند، حتی شهید هم دادند. و پس از آن، در طول مشروطیت و استبداد به صورت مشروطیت، باز در هر زمینه، این بازار است که پیشقدم است و همراه با سایر قشرهای ملت از کارگران و کشاورزان و امثال اینها، مجاهده کرده است و مشکلات را تحمل کرده است و در پیشبرد مقاصد اسلام آنچه که توان داشته است، عمل کرده است. و در این پنجاه سال سیاه که
تاریخ ایران را سیاه کرد، سیاهتر از رژیمهای سابق کرد، فشار بر بازار بسیار بود و بیشتر بود و از بازار، آنها خیلی وحشت داشتند و لهذا یک وقت هم بنای بر این گذاشتند که این سقفها را خراب کنند؛ از زیر این سقفها خوف داشتند، لکن موفق نشدند. و در این نهضت، بازار یک حظّ وافر در امور داشت از تعطیلیهایی که کرد، از اعتصاباتی که کرد، البته سایر قشرها هم سهیم بودند، لکن بازار هم یک قشر عظیم سهیم در این امر بود. و در این جنگ هم، بازار هم در جبهه فرستاد و هم در پشت جبهه خدمت کرد. و الآن هم باز، بازار است که خدمت میکند و از اسلام عزیز و از جمهوری اسلامی نگهداری میکند.
…….. و امیدوارم که دولت توجه عمیق خاص بکند به بازار و آنچه که از دست او برمیآید به این قشر متعهد خدمت بکند.…….حالا من عرض میکنم به شما، ما فرض میکنیم که حضرت امیر ـ سلام اللّه علیه ـ امروز در ایران بود و رئیس دولت بود و ملاحظه میکرد که یک جمعیتی،…. هجوم کرده است به ایران و …..حضرت ببینند که الآن اسلام و ملت اسلام و اعراض و نفوس ملت اسلام در خطر این است ……. اگر حضرت احساس این معنا را کرد، چه میکرد؟ مینشست موعظه میکرد؟ میگفت که خودم تنها درست میکنم؟ پول نداشت، کافی نبود، مالیات تنها کافی نبود، چه بکند؟ حضرت آن وقت حکم میکرد به اینکه مردم به حسب توانشان، مستضعفین، طایفۀ کم درآمد، اینها کنار و طایفههایی که پردرآمدند، صد میلیون مثلاً اینها هرسال درمیآورند و بیشتر و خصوصاً آنهایی که کاری به کار این مسائل ندارند، البته نوع بازرگانان این جور نیستند، نوع تجار این جور نیستند، نوع کسبه این طور نیستند، امّا در بینشان خوب اشخاصی هست، شما هم میشناسید که یک معامله چند صد میلیونی میکند و در آن معامله هم بیشتر از صد میلیون نفع میبرد و حساب و کتابی هم در کارش نیست. امیرالمؤمنین با این کشوری که در معرض خطر است چه میکرد؟ همۀ افراد را میفرستاد جنگ. با فشار، اموال اشخاصی که ثروتمند بودند و اینها را میگرفت و میفرستاد و اگر نمیرسید عبای خودش را میداد، عبای من را هم میداد، کلاه شما را هم میداد برای حفظ کشور اسلام، برای حفظ نوامیس خود این مردم. شما میدانید که اگر خدای نخواسته صدام ک وقت دستش به تهران برسد چه خواهد کرد؟ برای شما اموال میگذارد؟ برای شما اَعراض میگذارد؟ برای شما نفوس میگذارد؟ میدانید چه خواهد کرد؟ ……..انصاف است که در یک همچو وقتی گرانفروشی بشود که دولت به جان بیاید و نتواند درستش بکند، یا باید کمک کرد به این دولت؟ تکلیف نداریم ما که کمک میکنیم تکلیف شرعی. این اصناف محترم، این بازاریهای محترم، اینها میتوانند مبارزه کنند با گرانفروشی، با اینکه اجناس را به قیمت ارزانتر بفروشند. آن مقدار که گیرشان آمده، اگر اجناس را به قیمت ارزان بفروشند، محتکرین کنار میروند، نمیتوانند نگه دارند، یا محتکرین را بروند خود اصناف بروند آنجا، به آنها بگویند آقا چرا این کار را میکنید؟ خوب، در یک همچو وقتی که همه چیز ما، در معرض خطر است، ما حق داریم که بنشینیم هی گله کنیم از که اینکه مثلاً فلان چیز کم است، فلان چیز زیاد است؟ خوب نمیتواند.……… ما این دولتی که خدمت میکند باید تقدیرش بکنیم، کمکش بکنیم. چهار نفری که توجه ندارند، یک چهار نفر دیگری هم که منافق هستند میآیند هی به او یک چیزی میگویند، به آنها یک چیزی میگویند، ناراحتی ایجاد میکنند در مردم. خدا میداند که با این جنگ و با این وضعی که الآن برای ایران هست، و آن محاصرۀ اقتصادی که هست و آن کمکها و کارشکنیهایی که هست و آن تبلیغات سوئی که بر ضد شما و بر ضد اسلام هست، مع ذلک دولت ایستاده و دارد خدمت میکند، این اعجاز است. باید ما کمکش بکنیم. زیر بغلش را بگیریم تا بتواند کار بکند. باید اشکالاتی که هست، من میدانم، خود آنها هم میدانند که اشکال زیاد است، ……..بنابراین ما دو طرف قضیه را باید ملاحظه کنیم. از آن طرف بازار را ما باید حفظش بکنیم با تمام قوا، همهمان موظفیم. بازار است که ما را نگه داشته، همه را نگه داشته، از آن طرف، بازار باید دولت را حفظ کند. اگر رها کند چه بکند دولت. ……….. اگر یک وقتی شما شنیدید که این آقایان بعضی میگویند تروریست اقتصادی و محتکرین را میگویند، محتکرین را میگویند، عامۀ بازار محتکر نیستند، متعهدند آنها؛ آنها خلاف شرع نمیکنند. یک دسته هستند که هم نق میزنند، هم کاری به این کارها ندارند، هم مال مردم را احتکار میکنند و گران میفروشند و بازار سیاه درست میکنند، یک دستهاند اینها. این طور نیست که به بازار کسی جسارت کند؛ من تا حالا از هیچ کس نشنیدم که در بازار یک حرفی زده باشد. خوب، این بازاری است که بازار مسلمین است، این بازاری
است که از اول تا حالا خدمت کرده و حالا هم خدمت میکند، بعدها هم خدمت خواهد کرد. بنابراین، ما هم در گرفتاریهای دولت باید ملاحظه کنیم، هم گرفتاری مستضعفین و بیچارهها را باید ملاحظه بکنیم، هم گرفتاری این آوارههایی که آمدند و الآن هستند.”
به هر حال از سیاق کلام پیدا است که در این سخنرانی تلاش امام در چارچوب یک برخورد اصلاحی با بازاریان قرار می گیرد و صرفنظر از برخی تعابیر، روح این سخن با انبوهی از دیگر اظهارات امام ناسازگار نیست. البته هرچه از ابتدای دهه ۶۰ به اواخر عمر امام نزدیک تر می شویم به جهت مقاومت جناح راست در مقابل برخوردهای اصلاحی و میانجیگرانه امام . مواضع ایشان علیه جهت گیری “راست”صراحت بیشتری پیدا می کند .
امام در ۱/ ۱/ ۶۲ می گوید “ما باید کوشش کنیم که اخلاق کاخنشینی را از این ملت بزداییم. اگر بخواهید ملت شما جاوید بماند و اسلام را به آن طوری که خدای تبارک و تعالی میخواهد، در جامعۀ ما تحقق پیدا کند، مردم را از آن خوی کاخنشینی به پایین بکشید، خود کاخنشینی این خوی را میآورد، ممکن است که در بین آنها هم کسی پیدا بشود لکن نادر است. توجه کنید که این ملتی که الآن کوخنشینانش مشغول فعالیت هستند و مشغول به زحمت هستند در جبههها و پشت جبههها، این کوخنشینان را زحمت بکشید که به همین حال خوی کوخنشینی و خوی اینکه توجه به کاخها نداشته باشند نگه دارید تا بتوانید ادامه بدهید زندگی صحیح اسلامی را. آن خوی کاخنشینی مضر است، خودش مضر نیست، خُویَش مضر است، لکن خود او، این خوی را دنبال دارد. کسی که تمام توجهش به دامداری است او نمیتواند آدم بشود. کسی که تمام توجهش به باغداری است این نمیتواند یک انسان مفید واقع بشود. آنهایی که دامداریشان مفید است برای جامعه، آنها توجه به دامداری ندارند. آنهایی که دامداریشان برای حفظ جامعه است آنها جزء همان کوخنشینانند. و آنهایی که باغداریشان برای حفظ جامعه است آنها هم اینطور؛ لکن وقتی خوی زمینخواری و باغداری و کاخنشینی در بین مردم باشد، این اسباب این میشود که انحطاط اخلاقی پیدا بشود. اکثر این خویهای فاسد از طبقۀ مرفه به مردم دیگر صادر شده است.”
از این قسمت از اظهارات امام میتوان فهمید که در نگاه امام “جماعت نادر از بین کاخ نشینان که برای جامعه مفیدند” از آنجا که به شکلهای مختلف مجاهدت میکنند و لذا سختیها و هزینه های مجاهدت را به صور مختلف در زندگی خود متحمل می شوند از طبقه کاخ نشینان استثنا می شوند چرا که کاخ نشینی و کوخ نشینی با معبیار “خوی” از هم جدا می شود. این نکته هم در سخنان امام قابل تامل است که ایشان ، تولید را هم یک سنخ مجاهدت می دانند. ( در حاشیه این بحث ، می توان به مقایسه نگاه امام با اخلاقی که پیوریتنها در مغرب زمین ترویج می کردند پرداخت ).
اگر امام کاخ نشینی را را مورد شماتت قرار می دهد برای آن است که غالبا” چنان اخلاق مذمومی را به دنبال می آورد . اگر چنین نگاهی به کاخ نشینی را در نظر آوریم نوع نگاهی که پس از امام از جانب مسئولین به مسئله سرمایه و سرمایه داری در کشور ما موجود بوده ، یک سویه جلوه می کند . اگر از عالم انتزاع فرود آئیم می بینیم که انقدر ها هم که بدوا” تصور می شود بحث سرمایه گذاری خصوصی و پیشزفت ، ساده نیست و لوازم آنرا با توصیه نمی توان کنترل کرد امام ،همین واقعیت را می دید که می گفت کاخ نشینی غالبا” ، اخلاقی خاص را در پی دارد .البته امام منکر نبود که در بین سرمایه داران و کاخ نشینان هم نیکوکارانی پیدا می شوند. اما حکم را بنا بر اغلبیت صادر می کرد و( بر خلاف آنچه مارکسیستها قائلند) سخن ایشان به معنای برآمدنِ ضروری اندیشه از پایگاه اقتصادی هم نبود .
بنابر این ، امام نه تنها در مورد” سرمایه دار ی در شرایط خاص زمانی و مکانی کشورمان “بلکه در مورد نفس ثروت منتهی به برخورداری (یا به تعبیر ایشان کاخ نشینی ) نیز “اما “و “اگر” دارند و معتقدند که در غالب اوقات ، “برخورداری” ،اخلاقی ناپسند را به همراه خواهد داشت .
البته کاخ نشینی به معنای مخالف امام با “پیشرفت در طرز زندگی و آسایش در ابعاد مختلف معیشت” یا به تعبیری” توسعه جامعه اسلامی” نبود . در تصویر امام از یک جامعه مطلوب “توسعه سرمایه دارانه” جایگاهی نداشت .به همین جهت هم ایشان به رغم برخی انتقادها به دولت آقای موسوی ، در مقابل جناح راست از، دولت وقت حمایت می کردند ؛ دولتی که گرچه بنای کارش بر سازو کارهای سرمایه دارانه نبود اما مسلما اعتقادی هم به کنار گذاردن بحث توسعه یا پیشرفت در معیشت نداشت و کارنامه ای نسبتا” مثبت از حیث تقویت “نیرو ی مولده ” آنهم در بحرانیترین شرایط سیاسی از خود به یادگار گذاشت . دولت وقت، در حالی مورد حمایت امام قرار داشت که از جانب بخش نیرومندی از نظام به کمونیستی متهم می شد . (گرچه خود امام هم از بیان برخی انتقادها از دولت مزبور کوتاهی نمی کردند ، اما این انتقادها به دولت ، هیچ وقت فاصله طیف راست با تفکر امام را پُر نکرد . از اینرو ازموضع شخص امام باید دولت وقت رانقد کرد ونه از موضع جناح راستِ آن زمان و حاکمیت فعلی که به رغم حسن نیت ،خود نیز با جهت دهیهای امام در آن زمان ، فاصله داشت.(فاصله ایکه در یک مقطع ، بیش از فاصله جناج موسوم به چپ با امام بود ) و اکنون نیز متاسفانه به رغم علاقه مندی عاطفی هردو جناح چپ و راست به امام ، فاصله جناح راست با تفکر امام همچنان موجود است. در باره عملکرد دولت وقت و کارنامه رئیس آن مهندس موسوی نیز نباید حسابها را باهم خلط کرد . عملکرد ایشان در طول دوران نخست وزیری و مواضع ایشان در شانزده سال پس از نخست وزیری تاسال ۸۸ { صرفنظر از برخی نقدها که به بسیاری از مدیر ان یا فعالین سیاسی هم می توان وارد کرد }من حیث المجموع ، مثبت بود و نقد عملکرد ایشان در سال ۸۸ و پس از آن یا در سالهای آخر دهه ۵۰ ، نباید دورانی از حیات سیاسی ایشان را (که بخشی از آن ، به حق مورد تائید حضرت امام بود) ملکوک سازد . . به هر حال آنچه از این بحث مرتبط با موضوع این مقاله است این معنا است که امام با حمایت از دولت وقت نشان داد که مخالفتش با کاخ نشینی به معنای ارتجاع به دوران ماقبل مدرن و عقب ماندگی نبود .
امام نه تنها باحمایت از دولت وقت بلکه در جواب به آقای قدیری مورخ ۲/۷/۶۷ نشان می دهند که با مطلق ِ رشد و توسعه مخالف نیستند و توسعه را در مفهوم سرمایه دارانه ودر مفهوم متجددانه نمی پذیرند . در این جوابیه می خوانیم :”آنگونه که جنابعالی از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید بکلی باید از بین برود و مردم کوخنشین بوده و یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند” . پس معلوم می شود کوخ نشینی در نظر امام به همه معانی مثبت نیست اگر به معنای ناایمنی در زندگی در مقابل بلایای طبیعی سیاسی ، اجتماعی و .. باشد مقبول قرار نمی گیرد .
اجازه دهید به فرازی دیگر از سخنان امام در مقابل سرمایه داری بپردازیم. امام در اوائل دهه ۶۰ برای حفظ منافع محرومین وحل مشکلی که شورای نگهبان بر سر راه طرح ها و لوایح مربوط به اصلاحات ارضی و کار ایجاد کرده بود اجازه داد که اسناد مزبور به شرط احراز ضرورت و رای دو سوم از نمایندگان مجلس شورای اسلامی ، به عنوان احکام ثانویه ضرورت پیدا کند . این اقدام امام مخالفت برخی از مراجع تقلید را برانگیخت . آیه الله سید عبد الله شیرازی از مراجع تقلید مقیم مشهد و آیه الله گلپایگانی رحمت الله علیهما از جمله این مراجع بودند .امام در ۲۵/۷/۶۰ در جواب به آقای گلپایگانی به انتقادهای ایشان پاسخ می گویند . نامه امام به این شرح است :”
بسم اللّه الرحمن الرحیم
حضرت آیت اللّه آقای گلپایگانی ـ دامت برکاته
پس از تبریک عید مبارک غدیر به عرض عالی میرساند، تلگراف محترم مبنی بر نگرانی جنابعالی در اختیاراتی که به مجلس داده شده است واصل؛ اختیارات مذکور تشخیص موضوع است که در عرف و شرع به عهدۀ عرف است و مجلس نمایندۀ عرف، و نمایندگان خود از عرف هستند؛ و اگر در حکم خلافی شد، نظارت بر آنها هست و شورای نگهبان در این امری که به عهدۀ آنها است حق دخالت دارند، اگر در حکم ثانوی یا اوّلی خطایی صادر شود. لکن شورای نگهبان حق تشخیص موضوعات به حسب قانون ندارند. در عین حال من آقایان دست اندرکاران را خواستم که به آنان اخطار نمایم که اگر خلاف قواعد شرع عمل کنند یا بر خلاف حکم ثانوی تعدّی کنند من ساکت نمینشینم و علمای اعلام بلاد هم عهدهدار نظارت در امور میباشند.
لکن باید نکته هایی را عرض کنم که جنابعالی یک طرف صفحه را ملاحظه میفرمایید، طرف دیگر اگر وضع به همان منوال خان خانی و بورس بازی و زمینخواری بماند که باز یک طبقۀ اشراف بدون رسیدگی به وضعشان، که غالباً بر خلاف موازین شرعیه است، در اروپا به عیش و عشرت مشغول و یک طبقۀ عظیم فقرا برای آنان ـ برخلاف موازین ـ کار کنند و با فقر و فاقه زندگی کنند، برای حکومت اسلام و اسلام و قانون اساسی باید فاتحه خواند. اموری که در حفظ نظام اسلامی[دخیل]است، یا ضرورت دارد، که ترک یا فعل آن فساد انگیز است، نمیشود به خواست عده ای طرفدار زمینخواران به همان منوال بماند. جنابعالی مطمئن باشید که خطر در این طرف بسیار است و در آن طرف خطری نیست بلکه به حکم ثانوی شرع محدودیتهایی صورت میگیرد؛ که با ترک آن خطرهای عظیمی در کار است. و جنابعالی مطمئن باشید که نه مجلسیان به حسب نوع و نه دولت متمایل به چپ است و نه اعمالی که میشود چپی است و من امیدوارم که با نظارت علمای اعلام بلاد چیزی که بر خلاف احکام شرع باشد چه احکام اولیه پس از موارد مذکور و چه احکام ثانویه، خطری پیش نیاید. اخیراً عرض میکنم من میل ندارم که تهمتی که سالها است به روحانیون میزنند و میزدند که اینان طرفدار زمینخواران و سرمایه داران بزرگ هستند و با طرفداری خود موجب ظلم به مردم مستمند میشوند، شاهد پیدا کند و به ما بچسبانند! والسلام علیکم.
روح اللّه الموسوی الخمینی
“امام ، در ۵/۴/۶۲ بازهم خطاب به مرحوم آقای گلپایگانی از مراجع وقت و در پاسخ به انتقادات ایشان جوابیه ای دارند که آنهم خواندنی است. آقای موسوی اردبیلی رئیس قوه قضائیه در دوران امام ، در اوایل دهه ۶۰ خطبه عدالت طلبانه ای را در زمینه مسکن بیان فرمودند که بسیار بحث انگیز شد و اعتراض برخی شخصیتهای مذهبی و سیاسی را در پی داشت .نامه انتقادی آقای گلپایگانی به امام نیز در ضمن همین اعتراضات قرار می گرفت . امام در پاسخ به ایشان نوشت :
بسم اللّه الرحمن الرحیم
حضرت مستطاب آیت اللّه آقای گلپایگانی ـ دامت برکاته
پس از اهدای سلام و تحیت و دعا برای سلامت وجود شریف، مرقوم محترم که حاوی مطالبی ارزشمند بود واصل گردید. عین مرقوم محترم را برای جناب حجتالاسلام آقای اردبیلی فرستادم. لابد ایشان مطالبی را که از سراسر کشور مربوط به این نحو امور است عرض میکنند. لکن اینجانب به جنابعالی اطمینان میدهم که اکثر کسانی که متکفل این نحو امور هستند، و خصوصاً جناب ایشان از جان و دل کوشا در پیشبرد اهداف اسلام هستند و متعهد به اسلام و احکام حیاتبخش آن هستند. و امثال ایشان هیچگاه میل ندارند بر خلاف احکام عمل کنند، لکن مسائلی را در جامعه اطلاع دارند که اینجانب و جنابعالی اطلاع نداریم، و در ترجیح فساد بر فساد دیگر و اهم بر مهم، ولو با برداشت خودشان از مشکلات جامعه و مشکلات بسیار ناگوار مسکن که گاهی موجب اتلاف نفوس محترمه و بالاتر از آن تبلیغ تبهکاران به ضد اسلام و احکام آن میشود و چهرۀ اسلام را در سراسر دنیا مشوّه جلوه میدهد و نظایر آن با سطحی بسیار پایینتر در صدر اسلام، موجب عدم ابلاغ بعض احکام بسیار مهم مثل شرب خمر و تخفیف در بعضی، مثل ربا میشد. و ای کاش کسانی که مطالب را سربسته به جنابعالی عرض میکردند و فقط طرف منفی آن را گوشزد مینمودند و موجب ناراحتی وجود محترم را فراهم مینمودند، به طرف دیگر قضایا توجه میکردند و طرف مثبت امور را به عرض میرساندند تا با سنجش فقیهانۀ آن حضرت بسیاری از مطالب که به نظر آنها برخلاف است حل میشد. و ای کاش طرز رفتار و افکار سرمایه داران بزرگ و نیز زمینخواران غیر مشروع و دارندگان آپارتمانهای بسیار، که بی تعهد به احکام اسلام به طور نامشروع به دست آورده اند و امروز با حساب دقیق، ملک طِلْق اسلام است که باید صرف مصالح اسلام و مسلمین شود و به مستمندان که با عسرت و ذلت به سر میبرند باید رسیدگی شود، به سمع مبارک میرساندند تا معلوم شود چه مصیبتهایی بر اسلام و مسلمین میگذرد. اکثر قریب به تمامِ مساکنِ اجاره ای از این قشر است که با رسیدگی فقهی باید از آنها مصادره شود، و کم کسی است که معتقد به اسلام و متعهد به آن باشد و حاضر شود در سرمای زمستان و گرمای طاقت فرسای تابستان، یک عده زن و بچۀ بی پناه را برای سودجوییِ هر چه بیشتر از خانه بیرون براند و در معرض تلف اطفال آنان گذارد. آن قشر که این اعمال غیرانسانی را به اسم اسلام جلوه میدهند، آنها هستند که یا به اسلام عقیده ندارند، یا عمل به احکام نکرده اند، و با تشبث به اسلام و قانون میخواهند به اعمال فاسد خود ادامه دهند.
من عرض نمیکنم که آنچه میگذرد و متصدیان خصوصاً روحانیون آگاه عمل میکنند ، صددرصد اسلامی است، لکن عرض میکنم آنطور نیست که به سمع مبارک رسانده و موجب رنجش خاطر شریف شده اند. و من خوف آن دارم که این خیرخواهان بیتوجه، اسباب انحراف مزاج شریف را فراهم کنند و جمهوری اسلامی که باید از وجود پر فیض امثال جنابعالی بهره بگیرد، خدای نخواسته از آن کم بهره شود. از خداوند تعالی سلامت و سعادت وجود محترم را خواهانم. لابد آقای اردبیلی گوشه[ای]از گرفتاریها را به عرض میرسانند. والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته.
روح اللّه الموسوی الخمینی”
امام با قدرت تمام ، به اولویت در نظر داشتن مصالح جبهه کار بر صاحبان مکنت معتقد بود. ایشان این اولویت را در جمع مسئولین وزارت راه چنین بیان می کنند:”
بایستی اهم فعالیتهای این وزارتخانه در جهت گسترش شبکه راههای روستایی،بویژه در نقاط محروم باشد، که باعث توسعۀ فعالیتهای کشاورزی و رساندن محصولات به شهرها و افزایش درآمد کشاورزان و محرومین جامعه، و علاوه بر آن گسترش فعالیتهای درمانی و پزشکی برای طبقات محروم باشد.
لازم است از نیروهای متعهد و متخصص مسلمان، جهت خودکفایی و استقلال هر چه بیشتر استفاده شود. به این معنا که ما بایستی استقلال فکری داشته باشیم و بحمداللّه مقدار زیادی حاصل شده و باورمان بشود که خودمان میتوانیم بسازیم.
آنهایی که الآن در دنیا فعالیت و اختراع میکنند، همه همنوع و انسان هستند. شما مطمئن باشید که هر کاری را میتوانید انجام دهید، فکر نکنید رژیم سابق نمیتوانست برای محرومین کار کند، بلکه نمیخواست؛ و در این اندیشه نیز نبود که کاری انجام دهد، کار رژیم گذشته فقط وعده دادن بود.
شما اگر در تمام جبههها نگاه کنید، یک نفر از مردم بالانشین و سرمایهدار را نخواهید دید و تمامی افراد جبههها از همین مردم محروم و زاغهنشین هستند، و این انقلاب مال آنهاست و بقیه فقط تماشاچی هستند.”
در نیمه نخست دهه ۶۰ در جمع مسئولین وزارت کشور و استانداران می فرمایند:”شما باید کوشش کنید که این چیزی که الآن در ذهن مردم هست، که دولت را از خودشان میدانند و انتخابات را از خودشان میدانند، این از دل آنها بیرون نرود. یعنی، شما در طول خدمتی که انجام میدهید خدای تبارک و تعالی را در نظر داشته باشید. شما مسئول هستید پیش خدا. فردا از شما سؤال میشود. اینجا هم بر فرض اینکه بتوانید یک چیزی را خدای نخواسته عمل کنید و مخفی نگه دارید، پیش خدا مخفی نیست، پیش ملائکة اللّه مخفی نیست، یک روزی به آن میرسد انسان.از این جهت نسبت به مردم هر چی مردم ضعیفترند بیشتر، عکس سابق….یعنی آن طوری که با مردم ضعیف و مستضعف و محروم رفتار میکنید، بهتر باشد از آنی که با دیگران رفتار میکنید، با همه خوب، اما اینها دلشکستهاند اینها محروم بودند در طول تاریخ، اینها زحمت دیدند، اینها در انقلاب خدمت کردند، اینها امروز جوانهایشان را میدهند، آن طبقۀ مرفه اگر هم باشد کمی از آنها داخل این امور هستند، خیلی نیستند. بنابراین ما باید این طبقه از مردم را برای خاطر خدا و برای حفظ حیثیت جمهوری اسلامیحفظ بکنیم. در همۀ قشرها در همۀ کارها با آنها خوشرفتاری کنید. یک وقت خدای نخواسته یکی را کار دارد بیاید در آنجا، فراش راهش ندهد، یا مدتی معطل بشود یا توی اتاق نگذارند بیاید، اینها این طور نباشد. اینها کارهایی بود که بر خلاف رضای خدا بود و سابق میکردند، شما باید عکسش باشد.”
“
امام در جمع مسئولین دستگاه قضائی و در جلسه معرفی آقای صانعی به عنوان دادستان کل کشور اظهاراتی دارند که برای اصحاب قضا در امروزه روز راهگشا است :”قضیۀ قضاوت……حق اشخاص دانشمندی است که قضاوت اسلامی را بدانند، عدالت داشته باشند، تقوا داشته باشند، بفهمند که با چه مطلبی سر و کار دارند؛ به چه کار بزرگی دارند مشغول میشوند. یک لغزش، یک کشور را گاهی وقتها شاید از بین ببرد، یا یک خانواده را تا آخر ضعیف کند و از بین ببرد. و از آن طرف هم یک کار خوب یک کشور را روشن میکند. خدمت در قضا خدمت بزرگی است. محرومینی که غالباً اشخاص ، آنها را از جهاتی محروم کردهاند و ظلم کردهاند، آنها را به حقوق خودشان میرساند. و من امیدوارم که همۀ قضات محترمی که در سرتاسر کشور داریم و دادستانهایی که داریم و کسانی که در امور دادگستری خدمت میکنند، همه موفق باشند که برای خاطر خدا و برای خاطر اسلام و برای خاطر این مستمندانی که در طول تاریخ در تحت فشار یا سلاطین بودهاند یا خانها و سرمایهدارها و امثال اینها،( که آقایان میدانند و بهتر هم میدانند خیلیهایشان اینها را،) ان شاء اللّه نجات داده بشوند، و کشور ما ان شاء اللّه یک کشوری بشود که هرچه بیشتر به افق اسلام نزدیکتر(باشد)”.
در ۱/۳/۶۴ امام در مقام تجلیل از شهدای ۱۵ خرداد آنها را کوخ نشین معرفی می کند و می نویسد :”قیام ۱۵ خرداداسطورۀ قدرت ستمشاهی را در هم شکست و افسانهها و افسونها را باطل کرد. شهادت جوانان رشید و زنان و مردان در آن روز سدّ عظیم قدرت شیطانی را از بنیان سست نمود. خون سلحشوران کوخ نشین، کاخهای ستم را در هم کوبید.”
مواضع امام در واپسین ماههای عمر خود مواضع یک طیف سیاسی درون نظام یعنی طیف راست را به چالش می کشید . در این مقطع امام با صراحت بیشتری از اسلام سرمایه داری سخن می گفتند ؛بی آنکه بین سرمایه داری مذموم و ممدوح فرق قائل شوند.
امام در طول یک سال آخر عمرشان مکرر از مفهوم اسلام آمریکائی استفاده کردند و اسلام سرمایه دااری را از تجلیات آن شمرد . به عنوان مثال در ۱۴/۹/۶۷ امام خطاب به جهادگران سازندگی می گوید :”
فرزندان عزیز جهادیام به تنها چیزی که باید فکر کنید به استواری پایههای اسلام ناب محمدی ـ صلیاللّه علیه و آله و سلم ـ است. اسلامی که غرب، و در رأس آن امریکای جهانخوار، و شرق و در رأس آن شوروی جنایتکار را به خاک مذلت خواهد نشاند.اسلامی که پرچمداران آن پابرهنگان و مظلومین و فقرای جهانند و دشمنان آن ملحدان و کافران و سرمایهداران و پولپرستانند. اسلامی که طرفداران واقعی آن همیشه از مال و قدرت بیبهره بودهاند؛ و دشمنان حقیقی آن زراندوزان حیلهگر و قدرتمداران بازیگر و مقدس نمایان بیهنرند.
“
امام در نامه ای خطاب به آقای سید حمید روحانی به صراحت اسلام سرمایه داری را از تجلیات اسلام آمریکائی می شمرند و بازهم برخلاف برخی ، سرمایه داری را به خوب و بد چه رسد به آنکه از عدم مخالفت با سرمایه داری سخن گویند تقسیم نمی کند:
“شما باید نشان دهید که چگونه مردم، علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایی قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدی را جایگزین تفکر اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه داری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام امریکایی کردند.
شما باید نشان دهید که در جمود حوزه های علمیۀ آن زمان که هر حرکتی را متهم به حرکت مارکسیستی و یاحرکت انگلیسی میکردند، تنی چند از عالمان دین باور دست در دست مردم کوچه و بازار، مردم فقیر و زجر کشیده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و از آن پیروز بیرون آمدند.
شما باید به روشنی ترسیم کنید که در سال ۴۱، سال شروع انقلاب اسلامی و مبارزۀ روحانیت اصیل در مرگ آباد تحجر و تقدس مآبی چه ظلمها بر عدهای روحانی پاکباخته رفت، چه نالههای دردمندانه کردند، چه خون دلها خوردند، متهم به جاسوسی و بیدینی شدند ولی با توکل بر خدای بزرگ کمر همت را بستند و از تهمت و ناسزا نهراسیدند و خود را به توفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ایمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکری و تحجرگرایی، سرافراز ـ ولی غرقه به خون یاران و رفیقان خویش ـ پیروز شدند.”
۳-۲: امام ، دموکراسی ، و اسلام
امام خمینی در در ۹/۲/۵۷ دموکراسی به معنای واقعی را یکی از اهداف انقلاب می شمرد و می نویسد:”به خواست خداوند تعالی تا برچیده شدن بساط ارتجاعی شاهنشاهی و برپا کردن حکومت عدالتگستراسلامی دست از مبارزه برنمیداریم تا حکومت دموکراسی به معنی واقعی جایگزین دیکتاتوریها و خونریزیها شود. اکنون برای نیل به این مقصد عالی انسانی و اسلامی بر همۀ طبقات است که یکدل و یکجهت به پا خیزند و با درک شرایط زمانی و مکانی شعار دهند، و از خواستهایی که در نهایت اثبات نظام شاهنشاهی و زیر پاگذاشتن خونهای به ناحق ریخته شدۀ مردم این مرز و بوم است احتراز کنند، و نقطۀ اصلی همۀ جنایات را که شخص شاه است نشان دهند، و گرفتاریهای ملت را در این حکومت ارتجاعی گوشزد جهانیان کنند.”
امام هنگامیکه می خواست ادعای شاه مبنی بر وجود دموکراسی در ایران را به چالش بکشد ، از دروغین بودن ادعای او سخن می گفت و اصل دموکراسی و روائی آن را زیر سوال نمی برد و یا آنرا حکومت نفس اماره یا آنچنان که احمد فردید می گفت ” سلطنه الدهما “نمی خواند. در پیام ۱۸/۶/۵۷ امام یعنی یک روز بعد از کشتار هفده شهریور ، حضرت امام با اشاره به سفاکی رژیم ، می نویسد :”جهان باید بداند که این است فضای باز سیاسی ایران{اشاره به کشتار ۱۷ شهریور}! و این است رژیم دموکراسی شاه! و این است عمل به دین مبین اسلام در منطق شاه و دولت او! اکنون به بهانههای پوچ دست به حبس و تبعید تازه زدهاند و میزنند. باید علما و روشنفکران ملت در زیر چکمۀ دژخیمان خُرد شوند تا کسی خیال آزادی به خود راه ندهد. شما ای ملت محترم ایران، که تصمیم گرفتهاید خود را از شرّ رژیم شاه خلاص گردانید و در رفراندمی که در سه و چهارم شوال {اشاره به راهپیمائیهای بعد از عید فطر سال ۵۷}در برابر ناظران سراسر جهان انجام دادید به دنیا نشان دادید که رژیم شاه جایی برای خود در ایران ندارد ـ”
امام در “دموکراسی خواهی الهی “خود نه تنها چشم امید به اجنبی نداشت و نه تنها با قدرتهای استعماری مرزبندی می کرد بلکه بر دروغین بودن ادعای ایشان در دموکراسی خواهی تاکید می کرد .امام در ۲۰/۷/۵۷ در پیام چهلم شهدای ۱۷ شهریور می نویسد”عزیزان من! همت کنید و زنجیرهای اسارت را پاره کنید و مهرههای خیانتکار را یکی پس از دیگری از صحنه خارج کنید، و دست مهرهدارهای سودجو را از کشورهای اسلامی قطع کنید. سعادت و آزادی و استقلال، پشت سد مهرههای داخلی و مهره دارها است، سدها را ویران کنید و صفها را درهم شکنید و کشور را نجات دهید. در منطق کارتر، این جنایتها و اختناقها و وحشیگریهای شاه کوشش در راه استقرار اصول دموکراسی و موضعگیریهای مترقیانه نسبت به مسائل اجتماعی است. او مردم آگاه ایران را متهم میکند که با آزادی که شاه میخواهد بدهد مخالفند، و تمام اعتصابات و اعتراضات سراسر ایران برای گریز از آزادی است! لکن باید بداند که این فریبکاریها دیگر ارزش خود را از دست داده است و همۀ جوامع شاه را شناختهاند. ملت بزرگ ایران! تاریخ ایران، بلکه تاریخ جهان، نهضتی چون نهضت شما به یاد ندارد و قیام همگانی چون قیام شما ،آزادگان را پشت سر نگذاشته است.”
یا در ۲۹/۷/۵۷ می گوید” چند جمله دارد حرفهای کارتر: یکی اینکه «یک دموکراسی تند قاطع در ایران به دست شاه عمل شده!» این یک جمله…… همۀ عالم میگویند که باید با ملتها باشد و از اساس دموکراسی این است که مردم آزاد باشند در این آرای خودشان، در[انتخاب]وکلای خودشان که به مجلس بفرستند؛ ….و باید خود مردم سرنوشتشان در دست خودشان باشد، قانون اساسی این اختیار را داده است به مردم، آیا این دموکراسی تندی که، «تند و قاطعی» که به منطق کارتر، شاه عمل کرده است، این حق مسلمِ معلومی که هیچ کس نمیتواند انکار کند که این حقْ حق ملت است، از زمانی که ایشان به سلطنت رسیدهاند یا ایشان را به سلطنت رساندهاید تا حالا ما یک وکلایی داشتهایم؟ “
یکی از نقاط کلیدی نقد امام از رژیم سلطنتی ، خصلت دیکتاتوری چنان رژیمی است .لذا می توان فهمید که چرا امام از پی سلطنت از دموکراسی سخن می گوید . امام در ۲۴/۷/۵۷ می گوید:”ا صل سلطنت هم از اول یک چیز مُهْمَل بود، از اول معنا نداشته است، که سلطنت مساوِق با استبداد و قلدری و دیکتاتوری است؛ و این ممالک کوچک، این ممالک بزرگ هم، همین طورهاست. آنهایی که سلطنتی بودهاند، چنانچه هر جایش را نگاه کنید … همین قلدریها و همین دیکتاتوریها هست. این اختصاص به ایران و سلاطین ایران ندارد. سلاطین و تزار روسیه و اینها، بدتر از اینها بودهاند. حالا هم که ممالک خارجْ باز به صورت جمهوری، بسیاریشان درآمدهاند، باز هم همان مسائل به یک صورت دیگری هست. منتها خیال نکنید که یک مملکتی الآن روی موازین عدالت اجرا بشود؛ خیر. مثلاً مملکت امریکا را که ملاحظه میکنید که از ممالکی است که بزرگ است و به طور جمهوری اداره میشود و اعلامیۀ حقوق بشر را امضا کرده است و داد میزند از آن حقوق بشر و آزادی مردم و اینها، آنجا هم اینطور نیست که یک آزادی به طور صحیح، یک عدالت به طور صحیح باشد؛ منتها رئیس جمهور در آنجا در خودِ مملکت خودشان، خیلی زیاد اجرای قوه نمیکند؛ در ممالک ما اجرای دیکتاتوری میکند. این ممالک ما که زیر دست آنهاست، در ممالک ما مأمورها را گذاشتهاند و تأیید از آنها میکند؛ از کشتاری که ایشان میکنند، تأیید میکند؛ و از کارهای جنایات و خیاناتی که اینها کردهاند[و]برای اینها میکنند؛ و آنها هم تأیید از اینها میکنند.اینطور نیست که یک طرز حکومتی، از این حکومتهایی که هست، چه جمهوریاش و چه سلطنتیاش و چه مشروطهاش و چه استبدادش، یک حکومت عادلهای باشد که واقعاً اصلاح به حال ملت بکند و برای مردم فرمانروایی بکند، نه فرمانروایی برای قدرتهای بزرگ و برای خودشان بکند، نداریم یک همچو حکومتی؛ و ما یک همچو حکومتی میخواهیم، که این حکومت اسلامی است. اگر چنانچه ما بتوانیم ان شاءاللّه حکومت
اسلامی را اجرا بکنیم در این ممالک، یا در مملکت خودمان که ایران است، آن وقت معلوم میشود که طرز حکومت چطور است؛ و شرایط حاکمی که اسلام گفته است این باید حاکم باشد، شرطش باید این باشد، آن باشد، آن وقت معلوم میشود که حاکم شرطش چی است؛ که اگر آن شرط را نداشت خودش از حکومت میافتد؛ بدون[استعفا]و بدون عزل، خودش معزول میشود، خودبهخود معزول میشود و ملت هم باید او را کنار بگذارند.
“البته تفاوت بزرگ دموکراسی خواهی امام با دموکراسی خواهی ِ جبهه ملی و حتی نهضت آزادی این بود که امام دموکراسی در سامان سیاسیِ شاهنشاهیِ آنروز ایران یا سامانهای سیاسی متعارف در جهان آن روز را نمی خواست و دموکراسی را در “یک متن مستقلِ شامل بر دموکراسی” جای می داد . امام در ۱۱/۸/۵۷ در پیام به مناسبت آزادی آیه الله منتظری از زندان ستمشاهی میفرمایند با وجود شاه حتی دموکراسی را هم نمی خواهیم :”ما با بودن رژیم حاضر، دموکراسی را هم ـ به فرض محال اگر تأمین گردد ـ نمیپذیریم. ملت نمیتواند از خون جوانان عزیز خود و خیانتهای چندین ساله صرف نظر کند. اسلام تکلیف این جانی را معین فرموده.” و به چنین وسیله میفهمانند که دموکراسی تحت لوای اسلام را می خواهند و نه دموکراسی طاغوتی را”
امام در ۱۴/۸/۵۷ باردیگر دموکراسی را از جمله اهداف نهضت می شمرد:”هدف اسلامی ما برچیده شدن رژیم سلطنتی و سرنگونی سلطنت سلسلۀ پهلوی است، که غیرقانونی و غیر شرعی بودن آن بر همه روشن است و خیانت و جنایت بیپایان آن روشنتر، و ملت ایران با هر طرحی که لازمهاش بقای نظام شاهنشاهی و حفظ سلسلۀ پهلوی است مخالف است، و هیچ ابهامی در این پیشنهاد که ملت ایران با رفراندم خود در سراسر کشور مکرر اعلام کرده نیست، و نظام حکومتی ایران جمهوری اسلامی است که حافظ استقلال و دموکراسی است، و بر اساس موازین و قوانین اسلامی اعلام میشود، و ما این پیشنهاد را در آتیۀ نزدیک به آرای عمومی رسماً مراجعه میکنیم و هر کس و یا هر گروه که با این پیشنهادهای سهگانه موافق نیست راه او غیر از راه ما و ملت ایران است.”
امام در ۱۰/۸/۵۷ حکومت آینده ایران را دموکراسی و جمهوری اسلامی می خواند از ایشان می پرسند :ـ”[نظرتان دربارۀ تغییرات و تحولات آیندۀ ایران چیست؟]
و امام جواب می دهد :ــبا قیام انقلابی ملت، شاه خواهد رفت و حکومت دموکراسی و جمهوری اسلامی برقرار میشود. در این جمهوری یک مجلس ملی، مرکب از منتخبین واقعی مردم، امور مملکت را اداره خواهند کرد. حقوق مردم ـ خصوصاً اقلیتهای مذهبی ـ محترم بوده و رعایت خواهد شد. با احترام متقابل نسبت به کشورهای خارجی عمل میشود. نه به کسی ظلم میکنیم و نه زیر بار ظلم میرویم.”
امام در۵/۸/۵۷ در مصاحبه ای دیگر، گوئی این شبهه را دفع می کند که دموکراسی مد نظرش روگرفتی تمام عیار از الگوهای سیاسی متعارف است . امام در گفتار خود دموکراسی را به همان معنای رایج یعنی همان نهادها و ترتیبات متعارف در جهان امروز در نظر داشت اما با قرار گرفتن آن نهادها و ترتیبات ،کنار نهادها و رویه های جدید دیگر نظامی جدید و متفاوت با تمام الگوهای سیاسی موجود در جهان شکل می گرفت. از امام می پرسند :”آیا اسلام با قوانین بدون انعطافی که دارد، میتواند آزادی و پیشرفت اجتماعی را ضمانت نماید؟ نمونهای از آن را در کشور دیگری بدهید.]
و امام جواب می دهد ــاولاً، اسلام قوانین اساسیاش انعطاف ندارد و بسیاری از قوانینش با نظرهای خاصی انعطاف دارد و میتواند همۀ انحای دموکراسی را تضمین کند. کشوری که ما میخواهیم، کشوری اسلامی به همۀ معناست و اکنون در خارج نظیرش نیست، ولی در گذشته وجود داشته است.”
امام در ۱۴/۸/۵۷ می گوید:”میگویند که ما میخواهیم که یک مملکتی باشد دموکراسی باشد. شما حساب بکنید که، ببینید که اسلام ـ ما حساب صدر اسلام را میخواهیم بکنیم که متن اسلام است،… اسلام و متن اسلام است ـ ببینیم که آیا این حکومت اسلام و این رژیم اسلام یک رژیم دموکراسی بوده یا یک رژیم قلدری و استبداد بوده؟ شما این قصههایی را که تاریخ نقل کرده است (این قصهها زیاد است اما حالا یکی دوتا قصه) ……شبیه آن را در یکی از ممالک که در درجۀ اول از دموکراسی را دارد بیاورید، بعد بگویید که این بهتر از آن است. یک قصه مال رسول خدا ـ صلیاللّه[علیه و آله]و سلم (قصههاست منتها حالا من یکیاش را میگویم) یک قصه مال حضرت امیر ـ سلام اللّه علیه ـ یک قصه مال عمر. وقتی که عمر میخواست برود به مصر ـ برای[اینکه]فتح کرده بودند مصر را و قدرتمند شده بود اسلام، همه جا را گرفته بودند ـ میخواست وارد بشود به مصر، یک شتر بود، خودش بود و یکی هم همراهش. یکیشان سوار این شتر میشده آن یکی جلویش را میگرفت و میبرد؛ آنکه خسته میشد ـ قسمت کرده بودندـ این سوار میشد. آن وقتی که وارد ـ به حَسَب تاریخ ـ مصر شدند، نوبت آن غلام بود که سوار باشد و آقای خلیفه جلو[شترش]را گرفته بود و داشت میبُردش که مردم مصر آمده بودند به استقبال! خلیفه عبارت از این بود. ما عمر را قبول نداریم اما این عملْ عمل اسلامیِ آن وقت بوده؛ یعنی نقش اسلام بوده است ولو خودش یک آدمی بوده که ما نپذیرفتیم او را اما عملی که کرده است عملی بوده که نقش اسلام …. بوده، یعنی پیغمبر هم این صورت بود؛ یعنی پیغمبر هم سوار یک الاغی میشده، یک کسی هم پشتش مینشسته و مسئله برایش میگفته؛ آن را تعلیمش میکرده، آنکه پشت سرش نشسته بوده تعلیمش میکرده. شما در تمام این دموکراسیها بیاورید که این جوری باشد که سلطان وقت، که سلطنتش چند مقابل ایران بوده، چند مقابل فرانسه بوده، شما بیاورید یک سلطان دموکراتی که با غلام خودش این جوری رفتار بکند که او سوار بشود؛ یک شتر باشد و چیزی بیشتر از این نه؛ آن جمال و جلال هیچ نباشد در کار. هر سلطان دموکراتی را که بیاورد اگر بخواهد وارد یک مملکت شکست خورده بشود، ببینید چه جوری وارد میشود! ببینیم چه جوری وارد میشود! این هم وارد شده در یک مملکتی که فتح شده است، سوار شتر غلام است ـ حالا نوبت اوست ـ خودش دستش را جلو گرفته و افسار شتر را دارد میکشد. آمدند اشراف مصر آنجا و… همه هم تعظیم کردند به او. این تعلیم اسلام بوده. خود پیغمبر اکرم وقتی که در یک جمعیتی بودند و نشسته بودند و میخواستند مثلاً مسأله بگویند و صحبت بکنند و قضاوت بکنند و همۀ کارها، وضع جوری بوده است که کسی وارد میشد از خارج، نمیشناخت، نمیدانست کدام یکی آقاست ـ عرض میکنم که ـ سلطان به اصطلاح هست و کدام یکی رعیت است. اینها دور هم نشسته بودند با هم گعده کرده بودند، صحبت میکردند، هیچ معلوم نبود که پیغمبر این است یا این است یا اوست… نشسته بودند. این مسند هم که برای من ـ شما برای من درست کردید، این هم نبوده؛ روی زمین مینشستند. همین روی زمین مینشستند، همان روی زمین ناهارشان را میخوردند ـ آن هم آن ناهار! شما خیال کردید یک ناهاری درست میکردند، سفره میانداختند، یک بساطی بوده؟ همان آدمی که، همین حضرت امیری که، سلطنتش بیشتر از چند مقابل ایران بوده، سفرهاش چی بوده؟ یک ظرفی بوده که توی آن نانهای جو بوده و سرش را هم مُهر میکرده که مبادا دخترش مثلاً یا پسرش ترحم کنند و توی این یک چیزی بریزند: یک چربی، یک روغنی که یک خرده نرم بشود. سرش را مهر میکرده که دست به آن نزنند. این نان خشک خوراک این امپراتور بوده که از مملکت ایران بیشتر تحت امپراتوریاش بوده؛ آن[هم]سلوکش که گفتم.
دوتا قصه از آنها نقل میکنم: حضرت رسول ـ صلیاللّه علیه و آله ـ (قبل از این هم چند جا یک دفعه گفتم) حضرت رسول ـ صلیاللّه[علیه و آله]و سلم ـ در آن اواخر
عمرشان رفتند منبر فرمودند که هرکس به من حقی دارد بگوید، خوب کسی حقی نداشته بود. یک عرب پا شد گفت من یک حقی دارم. چی هست؟ شما در جنگ کذا که میرفتید یک شلاقی به من زدید. به کجا زدم؟ به اینجا، بیا عوضش را بزن. گفت نه، من آن وقت شانهام باز بوده، شما هم شانهتان باز کنید. بسیار خوب. شانه را باز کرد. عرب رفت بوسید! گفت من میخواستم ببوسم بدن رسولاللّه را! ولی مسئله این بوده و مطلب این است که یک رئیس مطلق حجاز آن وقت بوده است و بعضی جاهای دیگر، او بیاید بالای منبر و بگوید هرکس حق دارد بگوید، یک نفر نیاید بگوید به اینکه تو ده شاهی از من برداشتی! حالا اگر چنانچه هر یک از این ممالک دموکراسی را بیاورید، یکی برود بالای منبر بگوید که هر که حق دارد بگوید، اولاً میگوید این را؟ حق میدهد به ملت که اگر یک شلاقی زده باشد، بیا شلاقش را بزن؟ این حق را کدام دموکراسی، کدام سلطان، کدام رئیس جمهور، کدام ـ عرض میکنم ـ سلطان عادل و رئیس جمهور عادل و دموکراسی یک همچو کاری میکند؟ این اسلامی است که میگویید استبداد است و این دموکراسیهای دیگر! ما میگوییم که دموکراسی نیست ممالک شما. استبداد با صورتهای مختلف، رئیس جمهوریهایتان هم مستبدند به صورتهای مختلف؛ منتها اسمها خیلی زیاد است! الفاظ خیلی زیاد است! محتوا ندارد.
حضرت امیر ـ سلاماللّه علیه ـ هم آن وقتی که سلطنتش (من تعبیر به «سلطنت» میکنم روی مذاقِ حالا و الاّ نباید این تعبیر را بکنم) خلافتش که همین نظیر سلطنتها بوده است، یعنی نظیر به این معنا که همه جا تحت وَلای او بوده، چندین مقابل ایران بوده، حجاز و مصر و عراق و ایران و خیلی جاها، قاضی خودش نصب کرده برای قضاوت. عربی رفتهـ یهودی ـ رفته است شکایت کرده پیش قاضی از حضرت امیر که حالا یک زرهی از من است پیش ایشان ـ حالا من قصۀ چیزش را نمیدانم اما اصل متن قضیه را میدانم، آن
حواشیاش را نمیدانم ـ قاضی خواست حضرت امیر را. رفت در محضر قاضیای که خودش او را نصب کرده است! قاضی حضرت امیر را احضار کرد. رفت. نشستند جلوی قاضی. حتی تعلیم داد به قاضی ـ ظاهراً در همین جاست ـ که نه، به من زیادتر از این نباید احترام کنی؛ قضاوت باید همچو، هردو علیالسواء باشیم. یکی یهودی بوده و یکی هم رئیس ـ عرض میکنم که ـ از ایران گرفته تا حجاز تا مصر تا عراق! قاضی رسیدگی کرد و حکم بر ضد حضرت امیر داد. شما پیدا بکنید در تمام دورههای سلطنتها و رئیس جمهوریها و اینها، یک همچو وضعی که یک رئیسی با یک یهودی که تَبَعش بوده و با آن قاضیای بوده است که خودش رعیت او بوده، شما پیدا کنید یک همچو قضیهای در تمام جمهوریها، در تمام سلطنتها، در تمام رژیمها تا ما بگوییم رژیم اسلام یک رژیمی است که پایینتر از سایر رژیمهاست. ما که رژیم اسلام را میخواهیم، یک همچو چیزی میخواهیم. ما که میگوییم حکومت اسلام، همچو چیزی میخواهیم. ما میخواهیم یک حکومتی باشد که اگر قاضی دادگستری او را احضار کرد، برود آنجا. حالا به «اعلیحضرت» میشود گفت، یک کسی بگوید که شما مال مرا غصب کردی؟! یکی از این مازندرانیها برود بگوید که شما مال مرا غصب کردید؟! قاضی جرأت میکند؟! حالا هم ـ حتی حالا هم که همۀ بچهها دارند داد میزنند که مرگ بر شاه ـ همین حالا هم جرأت میکند قاضی که احضاریه بفرستد برای «اعلیحضرت»؟! حالا چند سال پیش از این را که میدانید چه مصیبتی بود. رئیس جمهور اینجا چطور؟ قاضی دادگستری احضارش میکند؟ احضار کرد، میرود در آن محضر مینشیند، حکم برخلافش بکند، بیچون و چرا قبول بکند؟
ما که میگوییم حکومت اسلام، اینها تبلیغات میکنند که اینها میخواهند هرج و مرج کنند! این هرج و مرج است که ما میخواهیم؟! ما این را میخواهیم. ما میخواهیم یک حاکمی در همۀ ایران ـ اگر ان شاءاللّه موفق بشوند مسلمین ـ در همۀ ممالک اسلامی یک حکومت باشد این جوری. یک حکومت باشد که مال مردم را نخورد. یک حکومت
باشد که برای قانون متواضع باشد، یعنی سرْ پیش قانون فرود بیاورد، قانون هرچه گفت قبول بکند نه اینکه قانون برای مردم عادی باشد، قدرتمندها از قانون مستثنا باشند. الآن مالیاتْ قدرتمندها نمیدهند؛ تقسیم اراضیِ قدرتمندها نشده.[برای]قدرتمندها این حرفها نیست.
“
امام در مصاحبه ای در ۱۴/ ۸/ ۵۷ در نوفل لو شاتو می گوید:
ـ”ـ[شما میخواهید چه نوع رژیمی را جانشین نظام کنونی سازید؟ آیا شما تمدن اسلامی را با تمدن غربی کنونی ناسازگار میدانید؟]
ــرژیمی که به جای رژیم ظالمانۀ شاه خواهد نشست، رژیم عادلانهای است که شبیه آن رژیم در دموکراسی غرب نیست و پیدا نخواهد شد. ممکن است دموکراسی مطلوب ما با دموکراسیهایی که در غرب هست مشابه باشد، اما آن دموکراسیای که ما میخواهیم به وجود آوریم در غرب وجود ندارد. دموکراسی اسلام، کاملتر از دموکراسی غرب است.”
امام در ۱۹/۸/۵۷ در پاسخ به سوالی می گوید:”ـ[به نظر حضرت آیتاللّه چه چیزی در ایران باید عوض شود و برنامۀ سیاسی شما چیست؟]
ــتمام خرابکاریهای محمدرضا شاه باید اصلاح شود. قراردادهایی که بر ضرر ملت است، پیش ملت اعتبار ندارد. برنامۀ سیاسی ما، ابتدا آزادی، دموکراسی حقیقی و استقلال به تمام معنی و قطع ایادی دولتهایی که تصرفاتی در داخل مملکت کردهاند.
“
در ۲۴/۸/۵۷ ضمن سخنانی می فهماند که در دموکراسی خواهی راه تقلید از غرب را نمیپوید زیرا دموکراسی حقیقی در متن اسلام موجود است:”ـ[به گفتۀ شاه، قرار است ایران ظرف بیست سال آینده به یک کشور صد درصد غربی تبدیل شود. این موضوع هم به دموکراسی غربی، صرفِنظر از احزاب کمونیست، و هم به شرایط تولید و سطح زندگی در غرب دلالت دارد. آیا به نظر شما، این مسأله آیندۀ مطلوبی برای ایران دربردارد؟ و شما چه راهحلی پیشنهاد میکنید؟]
ــشاه برای اغفال مردم از اینگونه حرفها بسیار گفته و میگوید. و امروز در ایران و در بسیاری از کشورها برای کسی کمترین تردیدی باقی نمانده است که شاه برای سرپوش گذاشتن بر روی جنایات و نیز شکستهای پیدرپی خود متوسل به چنین دروغپردازیها میشود. گذشته از این، ملت ایران با داشتن مکتبی مترقی چون اسلام، دلیلی ندارد که برای پیشرفت و تعالی خود از الگوهای غربی و یا کشورهای کمونیست تقلید کند.”
“
“
امام در ۲۴/۸/۵۷ در مصاحبه ای می گوید :
سؤال:[حضرت آیت اللّه، در ایران همه چیز به شاه بستگی دارد. در اطراف او هیچ نهضت سیاسی قدرت نفس کشیدن ندارد. شما خواستار رفتن شاه هستید. آیا شما دعوت به بینظمی و آشوب نمیکنید؟ آیا مارکسیستها نخواهند توانست کشور را به طرف الحاد بکشانند؟]
جواب:چیزهایی که به شاه بستگی داشت از هم گسیخته شد و اکنون شاه در ایران هیچ نقشی ندارد. تمام این ناآرامیها و اختلافات برای این بود که شاه با استبداد و خیانت با این ملت عمل میکرد. این استبداد و خیانت باعث این مسائل شد. اگر شاه برود و حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی جانشین این رژیم شود، تمام این ناآرامیها برطرف میگردد و ایران صورت دموکراسی حقیقی به خود میگیرد. و اما مارکسیستها و کمونیستها هیچ نقشی در ایران که بیش از سی میلیون مسْلم دارد و همه با فریادهای اسلامطلبی بپاخاستهاند، ندارند و ما هیچ خوفی از آنها نداریم…
ــ[حضرت آیتاللّه، بانکها یکی از هدفهای حملات مردم است. سوئیس کشور بانکهای مهم بینالمللی
است. و چنین به نظر میرسد که به طور قطع مقدار زیادی از سرمایههای ایران به سوئیس منتقل شده باشد. در این باره شما چه فکر میکنید؟]
ــخرابیهایی که در ایران پیدا شده و انقلاب ایران، در اثر مفاسدی است که در هیأت حاکمه وجود دارد. و همچنین بر اثر کارهای مخالف عقل است که شاه انجام میدهد. و خرابیهایی که با دست عمال شاه در سراسر مملکت انجام میگیرد، برای ضربه زدن به مردم و بد جلوه دادن مبارزات اصیل مردم ایران است که با حمله به مراکز استثمار و فحشا و فساد، تنفر خود را از هر چیزی که موجب انحراف و غارتگری است اعلام میکنند. الان خبرگزاریهای داخلی و خارجی اطلاع میدهند که در شهرهای ایران دستجاتی از اشرار و یا عدهای از کماندوها به صورت کولیها و بومیها به شهرها حمله میآورند و خرابکاری میکنند. و اینهاست که موجب شده ثبات مملکت متزلزل شود. اگر شاه برود و حکومت جمهوری اسلامی که حکومت دموکراسی واقعی است به جای آن بیاید، این ناآرامیها از بین میرود و در ایران ثبات برقرار خواهد شد. رژیم ایران به یک نظام دموکراسیای تبدیل خواهد شد که موجب ثبات منطقه میگردد و سرمایهها به ایران برمیگردد و به نفع مردم از آن استفاده میشود….
“
از امام در مصاحبه ای در ۱۴/ ۸/ ۵۷ در نوفل لو شاتو می پرسند :
ـ”ـ[شما میخواهید چه نوع رژیمی را جانشین نظام کنونی سازید؟ آیا شما تمدن اسلامی را با تمدن غربی کنونی ناسازگار میدانید؟]
ـ و امام جواب می دهد:ـرژیمی که به جای رژیم ظالمانۀ شاه خواهد نشست، رژیم عادلانهای است که شبیه آن رژیم در دموکراسی غرب نیست و پیدا نخواهد شد. ممکن است دموکراسی مطلوب ما با دموکراسیهایی که در غرب هست مشابه باشد، اما آن دموکراسیای که ما میخواهیم به وجود آوریم در غرب وجود ندارد. دموکراسی اسلام، کاملتر از دموکراسی غرب است.”
امام در ۵/۹/ ۵۷ می گوید:”
سؤال:[نظرات و درخواستهای سیاسی شما در ایران امروز چیست؟]
جواب:نظر ما این است که دست خائنین به این مملکت را کوتاه کنیم و درآمد مملکت را صرف محتاجان و فقرای آن و مصالح ملت کنیم و حکومت جائرانۀ پهلوی را بر هم زنیم و یک رژیم بر پایۀ عدالت و دمکراسی حقیقی که ضامن آزادی و استقلال مملکت باشد به وجود بیاوریم.”
امام در ۶/۹/۵۷ در پاسخ به این پرسش که :”ممکن است با توجه به بعضی جزئیات بفرمایید که حکومت اسلامی چیست؟” می گویند:ــحکومت اسلامی یعنی یک حکومت مبتنی بر عدل و دمکراسی و متکی بر قواعد و قوانین اسلام
“”
امام در ۲۳/ ۹ / ۵۷ می فرمایند:”خاندان پهلوی یعنی شاه و پدرش بیش از پنجاه سال است که با دیکتاتوری بر ایران حکومت میکنند، و با پشتیبانی قدرتهای استعماری از هیچ جنایتی به ملت ایران دریغ نکردهاند. ذخایر کشور، مخصوصاً نفت را در اختیار اجانب گذاشتهاند. هرگونه فریاد آزادیخواهی و اعتراض به دیکتاتوری را با سرنیزه خاموش کردهاند. قتلعامهای مکرری در این پنجاه سال به دست این دودمان انجام شده است. آزادی به تمام معنی از مردم سلب شده است. هیچ گاه مردم حق انتخاب نداشتهاند. گویندگان و نویسندگان کشته شدهاند و یا زندانی هستند و یا ممنوع از گفتن و نوشتن. مطبوعات را از نوشتن حقایق محروم کردهاند و در یک کلمه، تمامی مبانی بنیادی و دموکراسی را نابود کردهاند، که تمامی این واقعیتهای تلخ را در یک سال اخیر، هم شاه و هم اطرافیانش اعتراف کردهاند. و حالا من میپرسم که با ملتی تا این حد ستمدیده و سلطانی تا این حد دیکتاتور، مدرنیزه کردن کشور چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ آیا طلای سیاه ما را تاراج کنند و در ازای آن میلیاردها دلار اسلحه را در کشور انبار کنند. این معنی نوسازی کشور است؟ تأسیس کارخانجات صنعتی مونتاژ با سرمایههای خارجی و سرمایههای وابستگان داخلی آنها از جمله خود شاه که مملکت را به طرف یک مستعمرۀ تمام عیار پیش میبرد و کارگر ایرانی را با دستمزدهای ناچیز در خدمت آنها درمیآورد
به معنی مدرنیزه کردن کشور است؟ کشاورزی را نابود کردهاند و در عوض گندم و برنج و سایر مواد غذایی به مقدار بیش از نود درصد مصرف داخلی را از خارج وارد میکنند. این به معنی مدرنیزه کردن کشور است؟ از تحصیلکردههای ما، از دانشجو و دکتر و مهندس و سایر متخصصین و روشنفکران، زندانها را پر کردهاند و از خارج دکتر و مهندس وارد میکنند. اینها در منطق شاه و جرایدی که از او پول گرفتهاند، به معنی نوسازی کشور است و حرف ما کهخواستار حکومت اسلامی هستیم که در سایۀ آن به همۀ این جنایتها و خیانتها پایان داده میشود به معنی یک قدم عقب بودن است؟ نه. این پایان دادن به ارتجاع شاهنشاهی ۲۵۰۰ سالۀ پوسیده است.”
در ۱۳/۱۰ ۵۷ می گویند:”
ــ[به نظر شما کدام کشور اسلامی است که بهترین شکل دولتی را داراست و چرا؟]
ــشکل دولتها چندان اهمیت حیاتی در حفظ دموکراسی و تأمین هرچه بیشتر آرمانهای انسانی ملت ندارد. هر چند که بعضی از آنها نسبت به اشکال دیگر ترجیح دارد. ولی آنچه مهم است ضوابطی است که در افرادی که برای قبول مسئولیتها انتخاب میشوند باید رعایت شود، و نیز ضوابطی که عمل و رعایت آنها باید برای دولتها غیر قابل اجتناب شناخته شود، که اگر این ضوابط و معیارها که در اسلام بر آنها تأکید شده است دقیقاً رعایت شود به وجود آمدن جامعهای مترقی و پیشرو را میتوان جداً امیدوار بود. و همین مسئله مهم است که امروز در دنیا مورد توجه نیست و ما با تکیه بر اسلام میخواهیم به یاری خدای تعالی حقیقتی خیرهکننده را به دنیا معرفی کنیم.”
امام در ۱۶/۱۰ ۵۷ می گوید:”
سؤال:[حضرت آیتاللّه، شما اغلب اظهار داشتهاید که هیچ مصالحهای با رژیم شاه نباید بشود و پس از رفتن شاه یک جمهوری اسلامی باید تأسیس گردد. منظور شما از این مطلب چیست؟ آیا حکومتی محافظهکارانه بر پایۀ ایدهآلهای مذهبی؟ آیا یک رژیم مترقی که در مقابل جهان و نفوذهای دنیا باز است؟ یا یک حکومت کمونیستی و یا سرمایهداری؟ و نظرتان راجع به کوششهای اجتماعی که در دوران حکومت شاه شده است چیست؟]
جواب:اما اسلام یک دین مترقی و دموکراسی به معنای واقعی است، و آن رژیمی که ما میخواهیم تأسیس کنیم یک چنین رژیمی است و با این رژیمهایی که الآن هستند تفاوت دارد. احکام اسلام احکامی است که بسیار مترقی است و متضمن آزادیها و استقلال و ترقیات. و اما کارهایی که شاه کرده است اکثراً مخالف با مصالح ملت بوده است. شاه برای ملت قدمی برنداشته است بلکه همۀ کارها و یا اکثر کارهایی که کرده است ملت را رو به انحطاط و ورشکستگی کشانده است.”
امام در ۲۲/۱۰/ ۵۷ می گوید:”[لطفاً نظرتان را در مورد دولت اسلامی مشخصتر بیان کنید.]
ــدولت اسلامی که ما میخواهیم یک جمهوری است که به آرای ملت درست میشود و
احکام اسلام هم در او اجرا میشود. قانون اساسی همان قانون اسلام است و قانون اسلام مسبب آزادیها و دموکراسی حقیقی است و استقلال کشور را نیز تضمین میکند.”
دموکراسی امام یک دموکراسی ایدئولوژیک و پای بند به مرزبندی خودی _ دیگری است. در دوران اقامت در نوفل لو شاتو از امام می پرسند:ــ[نقش غیر مذهبیها در حکومت آینده چیست؟ آیا دولتی متشکل از غیر مذهبیها خواهید داشت؟]
ـ و امام می گوید: “ـدولت ما اسلامی است و از غیر مذهبیها در دولت راهی ندارند؛ چون رأی نمیآورند؛ چرا که جامعه، اسلامی است.”
امام در ۱۷/۱/ ۵۸ می گوید:”آن دمکراسی که در اسلام است در سایر جاها نیست، اسم در سایر جاها هست یعنی هیاهو و سر و صدا هست و تبلیغات هست. همین معنی «دمکراسی» را که اسم میبرند، از این طرف و آن طرف صدا میکنند، در امریکا هم همین صداهاست و در انگلستان هم همین صداهاست، در شوروی هم همین صداها هست لکن وقتی که ما ملاحظه میکنیم میبینیم که همان مسائل دیکتاتوری در همهشان هست! دیکتاتوری در شوروی کمتر از دیکتاتوری در امریکا نیست و کمتر از دیکتاتوری شاه ما نیست. همه دیکتاتورند منتها میخواهند تودهها را بازی بدهند، این الفاظ را رویش میگذارند؛ این الفاظ فریبنده رویش میگذارند برای اینکه مردم را بازی بدهند.”
امام در پیامی که بلافاصله بعد از امام رفراندوم جمهوری اسلامی صادر فرمودند به صراحت از دموکراسی اسلامی سحن گفتند و آنرا متمایز از دموکراسی های غربی شرقی معرفی کردد.
“ما باک نداریم که در غرب به ما صحبتی بکنند، و کسانی که ادعا میکنند که ما حقوق بشر را مراعات میکنیم به ما اشکال بکنند. ما باید روی میزان عدل رفتار کنیم. ما بعد خواهیم فهماند به آنها که معنی دمکراسی چیست. دمکراسی غربی اش فاسد است، شرقی اش هم فاسد است؛ «دمکراسی اسلامی» صحیح است و ما بعدها اگر توفیق پیدا کنیم به شرق و غرب اثبات میکنیم که این دمکراسی که ما داریم، این دمکراسی است نه آنکه شما دارید و طرفدار سرمایهدارهای بزرگ هستید و نه اینکه آنها دارند و طرفدارهای ابرقدرت هستند و همه مردم را در اختناق عظیم گذاشتند.” از عبارات ابتدای همین فراز آشکار است که امام سخن گفتن از دموکراسی ر را در یک متن مسالمت جویانه یا سازشکارانه سامان نداده اند تا برخی گمان نکنند سحن گفتن از دموکراسی اسلامی به معنای کوتاه آمدن از اصول مکتبی و منفعل شدن در برابر مکتبهای غربی و شرقی است امام در همین پیام در عین دفاع از آزادی از برنامه جمهوری اسلامی برای اسلامی کردن همه عرصه ها سخن گفته است . همچنین با یکچنین مرز بندی ای میان انحاء دموکراسی می فهماند کخ هر جا در مخالفت با دموکراسی سحن گفته است مقصودش کدام دموکراسی است.
امام در ۲۶/۴/ ۵۸ می گوید :”
وضع رژیم سلطنتی اصلاً این است و از اول یک رژیم غلطی بوده. از اول یک رژیمی بوده است که بیمنطق بوده است. حالا من یک کلمهاش را برای شما میگویم: ما فرض میکنیم که تمام ملت ـ فرض است، و الاّ واقعیت که ندارد ـ تمام ملت جمع شدهاند و یک کسی را برای خودشان مثلاً سلطان قرار دادهاند. بسیار خوب، اختیار دارند مردم یک کسی را انتخاب کنند، انتخاب کردند. خوب، این ملتی که حالا هستند حق دارند، در حومۀ زندگی خودشان اختیار دارند که یک کسی را قرار بدهند. خوب، برای صدسال بعدی که این آقایان هیچ نیستند چه حقی دارند؟ شما چه حقی دارید که برای اولادتان و اولاد اولادتان که الآن نیستند سلطان انتخاب کنید؟ سلطنت، سلطنت میراثی بود. ما فرض میکنیم با انتخاب، دولت یک سلطنتی را امضا کردند؛ به چه حقی ملت میتواند برای نسلهای آتیهاش سرپرست قرار بدهد؟ خودشان اختیار دارند، باید خودش انتخاب کند، و لهذا سلطنت از اول غلط بوده. جمهوری یک مطلب صحیحی است؛ برای اینکه هر مملکتی وقتی قرار دادند، خود این تا چهار سال، پنج سال است، بعد از چهار سال و پنج سال، باز ثانیاً باید قرار بدهند. دیگر برای نسلهای آتیه ارثی نیست، که یک کسی چنانچه پسرش هم هر چه باشد باید بشود! حالا که رضاخان شد، بعدش محمدرضا باشد، و بعد هم باز «رضا»،و بعد هم باز محمدرضا، و بعد هم رضا و همینطور ادامه پیدا کند! و لهذا اصلاً منطقی نیست سلطنت به این معنایش؛ به این معنا که یک سلطنت میراثی. اگر جمهوری میراثی باشد
منطقی نیست، منطقی آن است که کار دست خود ملت باشد. ملت یک کسی را میآید انتخاب میکند، آن هم انتخاب آزاد میکند، و یک کسی را رئیس جمهور قرار میدهد، ملت اختیار دارد که یک کسی را برای خودش رئیس جمهور قرار بدهد، بعد که چهار سال گذشت، باز همین ملت است و همین بساط، باز یکی دیگر را قرار میدهند، یا اگر این آدم خوبی بود، همین را قرار میدهند. تکلیف صدسال بعد را من و تو نمیتوانیم تعیین کنیم. ما حق داریم برای خودمان؛ مثل این است که ما یک نفر را فرض بفرمایید که وکیل کنیم از جانب آن آدمی که مرده! نیامده است، یا آن آدمهایی که رفتهاند! به من چه ربط دارد؟ این اصلاً یک رژیم غیرمنطقی بوده است. حالا هم هر جا باشد غیرمنطقی است، ولو انگلستان باشد، انگلستان هم حالا سلطنتی است. البته آن سلطنتی که آنها میکنند سلطنت اینطوری نیست که ماها میکنیم؛ لکن معذلک یک مسئلۀ غیرمنطقی است.
حالا شما که میخواهید در این انتخابات البته نظارت کنید، شما باید توجه کنید که این رژیم، رژیم انسانی ـ اسلامی است؛ رژیم طاغوتی نیست. یک کلمه نباید شماها مطلبی بگویید که تحمیل اسمش باشد؛ فضلاً اینکه یک عمل بکنید. مردم آزاد، همانطوری که در رفراندم بود، آزاد بودند مردم. مردم را باید آزاد بگذارید. بله، وسایلش را شماها فراهم میکنید، نظارت بر اینها که مبادا یکوقت خیانت بشود در اینطور چیزها. مثل سابق نباشد که میبردند و هر چه میخواستند میریختند تویش و میآوردند و عرضه میداشتند! نظارت باشد بر صندوقها به طوری که هیچ کس نتواند خیانت کند. صندوقها، دست امینها باشند، امین از ملت باشد که بعد صحبت نشود برای شما که فلان فرماندار مثلاً دخالت کرد در این امر.
در حکومت اسلامی وضع این است که شماها الآن در انتخابات بیش از حق نظارت و فراهم کردن وسائل به آنقدری که باید حکومتها فراهم کنند، بیشتر از این حق ندارید؛ که
خدای ناخواسته یکوقتی نسبت بدهند به اینکه اینها برای خاطر طرفداری از یک نفر آدم ـ فرض کن یک کاری کردند ـ صندوق عوض شده، این را باید خیلی توجه به آن داشته باشید. هم آزادی ملت را ـ راه دادن ملت را در آنجایی که میخواهند رأی بدهند ـ و هم امانت در حفظ[آراو صندوقها]که تحت مراقبت یک عده اشخاص امین از دولت و از ملت، اشخاص امین تحت نظرشان باشد که بعد صحبت نشود که خوب، این هم این رژیم و این هم این انتخابات و انتخابات اینجا هم مثل آنجا. این باید خیلی مورد توجه آقایان باشد که اصلاً یک تحولی در ایران انشاءاللّه بشود یک تحول روحی. تحول روحی یعنی فرماندار خودش را «فرماندار» حساب نکند. من دلم نمیخواهد اصلاً این اسم را ببرم؛ چنانچه «سلطان» هم دلم نمیخواهد اسم ببرم. این اسم را هم اگر آقایان خودشان بنشینند با هم یک اسم بهتری، قشنگی، انتخاب کنند. من دیگر به این کار ندارم، من دوست ندارم این را، چنانچه سلطنت مثلاً سلطان. من گاهی خیلی ناراحت میشوم از اینکه مثلاً امام عصر ـ سلام اللّه علیه ـ را میگویند «سلطان السلاطین». خلیفةاللّه است. در هر صورت، عمده عمل است، حالا اسمائش خیلی مهم نیست، ولو اینکه بهتر این است که تغییر بکند، عمده عمل است که به عمل نشان بدهید که در این انتخابات که یک انتخابات ملی آزاد[است]. هر کس هر جا هر کس را دلش بخواهد رأی بدهد. وقتی اکثریت آوردند، البته مردم صالح اسلامی را مردم قرار میدهند. اما هیچ تصرفی از جانب آقایان نباشد که الآن چشمهایی دوخته شده است به اینکه مناقشه کنند؛ اشکال کنند. اگر یک فرمانداری یک جایی یک کاری بکند که بر خلاف موازین جمهوری اسلامی باشد، این یکی را به همه سرایت میدهند؛ بعد میگویند فرمانداران هم اینطوری هستند؛ استانداران هم اینطوری هستند؛ حکومت هم اصلاً اینطوری[است].
من امیدوارم که همهتان سلامت و با سعادت باشید و همهمان و همهتان خدمتگزار به این مردم، خصوصاً به مستمندان، به ضعفا؛ عمده توجهتان به این طبقه باشد که این طبقه احتیاج دارند. اینطور نباشد که مثل رژیم سابق که یک دسته بالاها را برایشان همه چیز
فراهم کردند، به علاوه که جیبهایشان را هم پُر کردند و فرستادند و یک دسته هم زاغه نشین اطراف تهران که الآن هم باز به همینطور هستند، اینها باید تبدّل پیدا کنند. باید فرق باشد ما بین دولتی که میگوید من اسلام هستم و دولت اسلامی هستم، با دولتهایی که طاغوتی هستند. یک فرقش هم این است که عنایت شما فرماندارها یا خدمتگزاران به خلق، به این طبقۀ ضعیف بیشتر باشد تا آن طبقۀ بالا. مبادا یکوقتی یک نفر آدمی که مثلاً متمکن است و چیزدار است با یک نفر آدم ضعیف، او را با آنکه آن یکی باید جلو باشد او را جلو بیندازید. من نمیگویم آن یکی را جلو بیندازید؛ میگویم عدالت باید باشد. البته در یک فرمانداری که به آن احتیاج دارند نمیتواند همه را یکدفعه بپذیرد؛ لکن روی عدالت باشد که آن آدمی که ضعیف است هم بپذیرید؛ آن یکی هم که غیرضعیف است او را هم بپذیرید. حضرت امیر ـ سلام اللّه علیه ـ در یک محاکمهای ـ که آنوقتی بود که خلیفةاللّه بود و خلیفۀ مسلمین بود و قضات هم خودش تعیین میکرد ـ یک محاکمهای بود بین حضرت امیر و یک نفر غیر مُسْلم ـ یهودی ظاهراً بود ـ و قاضی خواست حضرت را وقتی که رفت، تشریف بردند، آنطور است که با کنیه اسم حضرت را بُرد، گفت نه، حق نداری،مساوی باشیم، در نشستن مساوی، در همه چیز مساوی، وقتی هم که حکم برخلاف کرد، پذیرفت. آن خلیفۀ بحقِّ خدا بود و شماها باید به او اقتدا بکنید، همۀ ما باید اقتدا بکنیم، البته هیچ کدام طاقت نداریم مثل او باشیم؛ لکن اینقدر باشد که اگر نامۀ ما را بردند آنجا، بگویند اینها هم شیعه هستند؛ اینها هم تابعند. وقتی نامههای ما را بردند پیش امام زمان ـ سلام اللّه علیه ـ که در روایات است که هر هفته میبرند، هفتهای دو دفعه. وقتی بردند، اعمال ما جوری باشد که نمایش از این بدهد که ما تابعیم؛ ما آنطور نیست که خود سر بخواهیم یک کاری را انجام بدهیم.
امیدوارم انشاءاللّه این انتخابات و انتخابات بعد که راجع به مجلس شوراست، با نظارت شما، جدیت نه اینکه کسی دخالت نکند، دخالت نابجا نکند و کسی نباشد که بخواهد یک تحمیلی بکند به مردم،”
امام پیش از پیروزی انقلاب هدف نهضت را بارها و بارها ، جمهوری اسلامی اعلام کرده بود و همین گفتار ،مورد اجماع همگان قرار گرفته بود اما بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب برخی از سیاسیون سخن از جمهوری دموکراتیک اسلامی گفتند، در چنین شراتیطی امام همچنان بر همان جمهوری اسلامی اعلام شده پیش از پیروزی پای فشرد . اما در این موضع نیز منطق امام نه بطلان دموکراسی بلکه قرار داشتن در متن کلی اسلام بود . شایان ذکر است که بیش از ۹۸ درصد واجدین شرایط در رفراندوم جمهوری اسلامی نظر امام را تایید کردند آنهم در شرایطی که که اجرای انتخابات در دست دولتی بود که از جمهوری دموکراتیک اسلامی سخن گفته بود .اما حذف عنوان دموکراتیک از جانب امام به جهت مخافت اصولی ایشان با همه اقسام دموکراسی نبود .
امام در گفتگو با اوریانا فالاچی۲/۷/۵۸: و در پاسخ به یک پرسش می گوید. پرسش: “ـ[حضرت امام! شما چرا از اول روی یک کلمهای خط کشیدید و آن دمکراتیک است که رویش خط کشیدید و فرمودید «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. این کلمه که اینقدر عزیز است، برای ما عزیز است و شما خطش زدید و در کشور الآن باز در این باره صحبت میکنند.]
ـ امام : ـبله این مسائلی دارد. یک مسئله این است که این توهّم، این را در ذهن میآورد که اسلام محتوایش خالی است از این، لذا احتیاج به این است که یک قیدی پهلویش بیاورند و این برای ما بسیار حزنانگیز است که در محتوای یک چیزی که همۀ چیزها به طریق بالاترش و مهمترش در آن هست، حالا ما بیاییم بگوییم که ما اسلام میخواهیم و اما با اسلاممان دمکراسی باشد، اسلام همه چیز است. مثل این است که شما بگویید که ما اسلام را میخواهیم و میخواهیم که به خدا هم اعتقاد داشته باشیم، ولی به شرط اینکه به خدا هم معتقد باشیم. این برای ما خیلی ناراحت کننده است که کسی یک همچو خیالی داشته باشد. این اولاً، و ثانیاً این کلمۀ دمکراسی که پیش شما اینقدر عزیز است یک مفهوم مُبَیَّنی ندارد. ارسطو یکجور معنی کرده. شوروی یکجور معنی کرده. سرمایهدارها یکجور معنی کرده و ما در قانون اساسیمان نمیتوانیم یک لفظ مبهمی که هر کس برای خودش یک معنی کرده است، آن را بگذاریم. به جای آن اسلام را گذاشتیم که اسلام مُبیَّن میکند حد وسط چیست. این مخالف با هیچ چیزی نیست، ولی آنهایی که نفهمیدهاند اسلام را، خارجیها که با اسلام کار ندارند، آنها که در داخل هستند و اسلام را نمیدانند چه رژیمی است، چه حالی دارد، از این جهت یک امکان به خیالشان دارد.من
حالا برای شما مثال میزنم از این آزادی و دمکراسی. یک چیزی که تاریخ میگوید و آن قضیۀ حضرت امیر ـ سلاماللّه علیه ـ است که در وقتی که رئیس و خلیفۀ رسولاللّه بود و دامنۀ این ریاست عملیاش و سیاستش از حجاز تا مصر و تمام تقریباً بسیاری از آسیا، یک مقداری حتی اروپا داشت. همین شخص که رئیس یک همچو مملکت وسیعی بود و دارای همچو قدرتی بود و قاضی را هم خودِ خلیفۀ رسولاللّه تعیین میکرد، وقتی یک اختلافی بین آن رئیس و یک یهودی حاصل شد قاضی دعوت کرد او را به اینکه بیاید جواب بدهد. او هم رفت در محضر قاضی نشست. قاضی خواست به او احترام بکند. گفت نه، یک نفر قاضی باید احترام از هیچ کس نکند و ما علیالسواباید باشیم. و بعد هم که قاضی حکم بر خلاف او کرد، او تصدیق و قبول کرد. من میل دارم که شما که اطلاع دارید از همۀ حکومتها و از همۀ جاها، یک نمونۀ اینطوری هم شما نشان بدهید. در تمام این حکومتهایی که در دنیا ـ از اول دنیا تا حالاـ حکومتها بودند و شما لابد مطلع هستید. شما هم یک نمونۀ اینطوری به ما نشان بدهید، که آن از این اولی است.”
امام گرچه در دوران اوج اننقلاب به جهت همزبانی با اغیار از واژه دموکراسی بهره برد اما محتوائی را که با این وایه اراده می کرد تا آخر عمر در گفتار خود حفظ کرد . حضرت امام تا واپسین سالها از عمر شریف خود از مفهوم انتخاب چشم نپوشیدند و به صراحت از ولی فقیه با عنوان “ولی منتخب مردم “سخن گفتند . “نصب “و “نخب” در نظر امام بر خلاف تصور نادرست برخی با یکدیگر جمع می شوند.هیچ گاه امام در تاملات خود در باره ولایت فقیه برخلاف آقای مصباح و همفکران ایشان از مفهوم کشف سخن به میان نیاوردند.
۳- -سرمایه داری و دموکراسی در نظر استاد مطهری :
۳-۱: مطهری ، اسلام و سرمایه داری :
مهمترین نکته ای که استاد مطهری در بحث از سرمایه داری مورد توجه قرار داده است و برای امروز ما راه گشا است توجه به خصوصیت اول و دوم سرمایه داری یعنی نوپدیدی و ساختمند بودن آن است . مطهری در یکی از یادداشتهای خود به خصوصیت اول به صراحت اشاره کرده اند و خصوصیت دوم از سخن ایشان قابل استنباط است در این یادداشت آمده است : “فقهاء عصر از مسائل بانک و بیمه و چک و سفته به عنوان مسائل مستحدث کم و بیش بحثهائی کرده و می کنند ولی توجه ندارند که راس و رئیس مسائل مستحدثه خود سرمایه داری است زیرا ابتذدا چنین تصور می رود که سرمایه داری یک موضوع کهنه قدیمی است که شارع شارع اسلام برای آن حدود و موازینی مقرر کرده است . تجارت ، اجاره ، مستقلات ، مزارعه ، مضاربه ، مساقات ،شرکتها همه اینها سرمایه داری است که در اسلام برای آنها احکام ومقرراتی تعیین کرده است اما اینکه مقدار سرمایه کمتر یا بیشتر باشد ربطی به مطلب ندارد . ولی حقیقت مطلب اینطور نیست . سرمایه داری جدید یک پدیده جداگانه و مستقل و بیسابقه ای است و جداگانه و مستقلا” باید درباره آن بحث کرد ” ( سیری اجمالی در مبانی اقتصاد اسلامی، صفحات ۵۶ و ۵۷)
در نظر مطهری ، سرمایه داری از اساس ، نامشروع است. استاد نامشروعیت سرمایه داری را از سه جهت می دانند :”یک علت سود ، تقلیل دستمزد است . علت دیگر استثمار مصرف کنندگان است به وسیله در انحصار قرار دادن بازارها و یا تبانی ها و عدم نظارت دولتها . علت دیگر این است که ( سرمایه دار) از وسیله ای استفاده می کند که وسیله اضافه کار تولید می کند یعنی ماشین و همین جهت است که بیش از هر جهت دیگری ، سرمایه داری را نامشروع می کند ” (همان صفحه ۱۲۳) ملاحظه می کنید که مشکل سرمایه داری در نظر استاد فراتر از “تعدی و ظلم فلان سرمایه دار “یا “سرمایه سالاری و محور قرار گرفتن سرمایه در تصمیم سازیهای حکومتی” است .
مطهری ریشه خلافکاری سرمایه داری مدرن را در نقطه آغاز شکل گیری این نظام می دانند و می نویسند : “ریشه خلافکاری سرمایه داری جدید و همچنین تجارت را تا آنجا که با کارخانه داری مربوط است باید در تحت اختیار قراردادن وسائلی که به عموم مردم تعلق دارد و قابل خرید و فروش نیست جستجو کرد “(صفحه۹۴)
مطهری به همین سیاق معتقد است که محدود کردن سرمایه داری { به عنوان یک نظام و نه این و آن صاحب مکنت و ثروت} باید از نقطه آغاز صورت پذیرد نه اینکه مجاری انباشت ثروت به نحو نامشروع باز باشد و در فرجام کار به خواهیم با توصیه به نیکوکاری مراقبت از تحقق یا عد تحقق عناوین مجرمانه سرمایه داری را مهار کنیم. استاد در فرازی از نوشته های اقتصادی خود می نویسند :
“همیشه درآمد مشروع حد معینی دارد و بالاتر از آن از راه مشروع از راه مشروع به دست نمی آید نه اینکه اگر به دست آید باید از او گرفت غلط ترین تزها تحدید مالکیت است ما سر جوال را ول کرده ایم و اصل” این لک هذا” را فراموش کرده ایم و از راه تحدید و اشتراک می خواهیم وارد بشویم “.
استاد مطهری در کتاب آینده انقلاب اسلامی ایران می گوید “سرمایه داری از آن جهت محکوم است که در بطن خود استثمار را پرورش می دهد “(صفحه ۱۵۳)
با یک چنین دیدگاهی است که مطهری سخن گفتن از سرمایه دار ان مصف و غیر منصف یا آنچنان که اخیرا” گفته شده سرمایه دازری مذموم و غیر مذموم را بی وجه می یابند . استاد شهید می گوید:”در سرمایه داری جدید ، بحث در این نیست که سرمایه دار با انصاف است یا بی انصاف ، بحث در این است که سرمایه دار اگر بخواهد حق واقعی کارگر را بدهد باید از سود مطلقا” صرفنظر کند و همچو سرمایه داری هرگز در دنیا پیدا نخواهد شد”( ، صفحه ۵۷)
و یا در مورد سود بازرگانی می گوید:”به عقیده ما ، بیشتر سودهای ناروای بازرگانی ناشی از استثمار مصرف کنندگان است . جنسهای وارداتی کلا” از این قبیل است. در جنسهای صادراتی تولید کننده استثمار می شود و این ربطی به ارزش اضافی و شرکت بازرگان در اضافه ارزشارخانه دار ندارد. سوسیالیستها چنانکه قبلا” گفتیم ناچارند فروش را همیشه به قیمتواقعی بدانند و ناچارند استثمار را در ناحیه تولید کننده بدانند و اینهم یکی از شاخه ها و فروع اصل تساوی ارزش با کار است ولی ما اصل و فرع هر دو را باطل شناختیم . خلاصه اینکه هرچند سود سرمایه دار از طرفی مربوط است به کمی مزد کارگر یعنی یعنی تولید کننده و از طرفی مربوط است به استثمار طبقه مصرف کننده ولی منبع اصلی سرمایه دازری جدید و مشخِص اصلی سرمایه داری جدید ماشین است و اگر سرمایه دار نه تولید کننده را استثمار کند و نه مصرف کننده را بازهم به واسطه در اختیار داشتن ماشین قادر است سود سرشار ببرد ولی چون ماشین مظر پیشرفت اجتماع است نمی تواند به شخص علق داشته باشد پس منبع اصلی و اساس سرمایه داری جدید ، نامشروع است”.( همان ، صفحات ۱۲۳ و ۱۲۴ )
در نظر مطهری ” بدا به حال اجتماعی که کار در آن اجتماع صرف نمی کند اما بورس بازی و کارهای غیر تولیدی و کارهای انحرافی در آن صرف بکند”(صفحه ۲۰۷)لذا است که باید به نظام جامعه عنایت کرد و نه این بِزه وآن بِزه !
استاد به مسئله بازتوزیع هم توجه نشان می دهند و البته مبنای ایشان نه مارکسیسم که آیات شریفه قرآن است . استاد می نویسد :
“در منطق الهی ، حتی عچزه و ضعفه بی حق نیستند . واقعا” حق دارندزیرا حق و تکلیف دوش به دوش یکدیگرند اما شرط تکلیف ، امکان و قدرت است اگر قدرت داشته باشد و عمل نکند و مثل روباه شل بیافتد به جرم همین کوتاهی از حق خود محروم است ولی وقتی که قدرتی ندارد تکلیفی ندارد تکلیفش ساقط است ولی حقش محفوظ است زیرا اگر سبب حق فقط و فقط تولید بود آن عاجز هیچ حقی نداشت و تولید کننده هم عقلا” مسئول او نبود ولی از آن جائی که این طور نیست ، طور دیگری است ….شخص عاجز ….به قدری که زندگی او اداره شود در مال آن قادر سهیم است ، قرآن صریحا” می فرماید :و فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم صفحات ۱۶۸ و ۱۶۹
با این وصف ،آیا روا است که گفته شود این که پول را از سرمایه دار بگیریم و به فقرا بدهیم مارکسیسم است ؟ البته واضح است که این کار باید برنامه مند ، سنجیده و با سلاح علم صورت پذیرد.
استاد مطهری در کتاب “آینده انقلاب اسلامی” از راه میانه ایای جدا از دو دنیای کمونیسم و کاپیتالیزم سخن می گویند سوسیالیزمی که دموکراتیک، انقلابی و اخلاقی است .
در نظر ایشان بنابر یک طرز تلقی خاصی از سوسیالیزم ، اسلام را باید طرفدار نوعی سوسیالیزم به حساب آورد . در این کتاب آمده است”:
“از خودِ سوسیالیزم تعبیرها و و تعریفهای مختلفی شده است . اگر سوسیالیسم را این طور تعریف کنیم : یک مسلک اجتماعی که برای اجتماع نوعی اولویت نسبت به فرد قائل است ، خودِ اسلام طرفدار نوعی سوسیالیسم است”(آینده انقلاب اسلامی ایران صفحه ۱۰۱)
مطهری در این رای هم وامدار آموختته هایش از استاد خود علامه طباطبائی است و هم متکی به اجتهاد شخص خود .مرحوم طباطبائی در جلد ۴از تفسیر المیزان ذیل آیه ۵ از سوره مبارکه نساء می نویسد: “ ان جمیع المال لجمیع الناس ثم الاختصاص “.
استاد نیز در جلد سوم کتاب فلسفه تاریخ و نیز در رساله ” سیری اجمالی در مبانی اقتصاد اسلامی” همین رای راتقویت می کنند . و می نویسند: “آیا مال و ثروت در درجه اول تعلق دارد به اجتماع و در درجه دوم فرد و یا اینکه ثروت به فرد تعلق دارد . صد در صد، جواب ،اولی است”(صفحه ۳۷۲)
توضیحا” آنکه آنچه از کتاب “سیری اجمالی در اقتصاد اسلامی” نقل شد در کتب “نظری به نظام اقتصادی اسلام” ، “جلد سوم فلسفه تاریخ “و مجموعه یادداشتهای استاد که رسما” از سوی انتشارات صدرا منتشر شده نیز موجود است .
۳-۲: : مطهری ، دموکراسی و اسلام :
اما دموکراسی در اندیشه مطهری به عنوان نخستین رئیس شورای انقلاب چه جایگاهی دارد . مطهری در کتاب “جاذبه و دافعه علی (ع) “فصلی را می گشایند با عنوان دموکراسی علی(ع). دراین فصل آمده است :”امیر المومنین با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد . او خلیفه است وو آنها رعیتش . هرگونه اِ عمال سیاستی برایش مقدور بود اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد . به آنها نیز همچون سایر افراد می نگریست … آنها همه جا در اضهار عقیده آزاد بودند خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبه رو می شدند و صحبت می کردند . طرفین استدلال می کردند . استدلال یکدیگر را جواب می گفتند . شاید این مقدار آزادی در دنیا بی سابقه باشد که حکومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد “(جاذبه و دافعه علی علیه السلام صفحه ۳۲)” وقتی کار به اخلال به امنیت اجتماعی و قیام مسلحانه علیه حکومت شرعی رسید . حضرت آنان را تعقیب کرد و در کنار نهروان با آنان رو در رو قرار گرفت . خطابه خواند و نصیحت کرد و اتمام حجت نمود از دوازده هزارنفر هشت هزار نفرشان برگشتند(همان صفحات ۱۴۳ و ۱۴۴)
تلقی مطهری از ولایت فقیه( به تعبیر ی که خود به کار می بردند) عین دموکراسی بود .اگر دموکراسی را مستقل از ابعادِ جهانشناختی و انسانشناختی آن در مغرب زمین در نظر گیریم ، صدق سخن ایشان آشکار می شود در کتاب ” آینده انقلاب اسلامی ایران” که مجموعه ای است از آخرین گفتارهای سیاسی مطهری می خوانیم :” ولایت فقیه ،ولایت ایدئولوژیک است و اساسا” خودِ فقیه را مردم انتخاب می کنند . این خودش عین دموکراسی است .” استاد مطهری نه در این گفتار و نه در دیگر آثار خود و بر خلاف شخصیتهائی همچون آقای مصباح یزدی نه تنها واژه کشف را به کار نمی برند بلکه به صراحت از انتخاب ولی فقیه از جانب مردم سخن گفته اند . در اندیشه سیاسی امام نیز مفهوم “کشف” جایگاهی ندارد.
شهید مطهری در همین بحث می افزاد:”جمهوری اسلامی یعنی حکومتی که شکل آن انتخاب حاکم است از طرف عامه مردم برای مدت موقت و نه شکل موروثی و محتوای آن اسلامی است یعنی بر اساس معیارها و موازین اسلامی است “. (صفحه۲۵۴ از کتاب آینده انقلاب اسلامی ایران )
مطهری در صفحه ۲۶۱ از کتاب آینده انقلاب اسلامی ایران ، از “وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت “در امور عامه ، به اصالت توامان فرد و جمع در فلسفه اجنماعی می رسند و از قول به اصلین ( یعنی اصالت فرد و جمع )، تلفیق نوعی سوسیالیسم با نوعی از دموکراسی را پیشنهاد می کنند. در نظر استاد این دو عنصر نیازمند عنصر سومی است که می توان از آن با عنوان معنویت ( در قالب یک ایدئولوژی جامع )یاد کرد ؛ گرچه ایشان معتقدند که رغم اینها نباید خود را دموکرات (یا سوسیال دموکرات )نامید . در کلام استاد آمده است :
“عده ای از به اصطلاح روشنفکران ما به دون آنکه کوچکترین سوء نیتی داشته باشند اصرار داشتند که بگوئیم جمهوری دموکراتیک اسلامی ولی ایشان زیر بار این کلمه نرفت چرا؟ آیا با دموکراسی مخالف بود ؟ نه . چند دلیل داشت . یک دلیلش این بود که دموکراسی در مفهوم غربی با دموکراسی در مفهوم اسلامی تفاوت دارد . دموکراسی در مفهوم غربی در حدود آزادیها و رهائیهای خلاصه می شود…. ما می خواهیم دموکراسی را بر اساس آزادیهای انسانی بنا نهیم . دلیل دوم به کاربردن این نام تقلید از غرب است آیا در کلمه اسلامی و در متن اسلام حریت و آزادی هست یا نه ؟ آیا در متن اسلام مردم حق دارند با انتخاب و با آراء خود نماینده خویش را انتخاب کنند یا نه ؟ آیا مردم حق دارند که رئیس جمهوری خودشان را انتخاب کنند یا نه؟بله مردم حق دارند و از اصول درست دموکراسی بیش از اینها ما چیزی نمی خواهیم …. وقتی می گوئیم جمهوری اسلامی ، کلمه اسلامی در محتوای خودش همه اینها را دارد …. همین طور سوسیالیسم . ما باید ببینیم در متن اسلام محتوای سوسیالیسم و و جنبه های خوب سوسیالیسم هست یا نیست وقتی هم که آن جنبه ها را در نظر بگیریم اسم سوسیالیست روی خودمان نمی گذاریم چون نمی خواهیم ملت خودمان را از نظر روحیه تضعیف کنیم …. ما چرا برای آنچه که خودمان داریم برویم سراغ دیگران ؟” (آینده انقلاب اسلامی ایران صفحه ۱۴۰ و۱۴۱ )
بدین ترتیب ، مشکل مطهری با دموکراسی اسلامی و سوسیالیسم اسلامی مشکل محتوائی و ذاتی نیست بلکه مشکل عارضی و در سطح تعبیر است اما با سرمایه داری اسلامی مشکل ذاتی و محتوائی است.
۴- سخن آخر :
۴-۱: به خوبی اگاهیم که در چالش با سرمایه داری متاسفانه تجربه ای از سطحی اندیشی را در تاریخ گذشته خود و بعضا” حتی همین امروز ،شاهدیم . “برخوردهای عقده ای و از سر نداری با ثروتمندان که بعد از آنکه برخورد کنندگان دستشان به مال و منال دنیا رسید شعارهای گذشته را فراموش کردند ” یا “برخوردهای کلیشه ای، متظاهرانه غیر منطقی و غیر منعطف با مسئله مهم زهد و ساده زیستی ” ، ” دامن زدن به کینه و نفرت گتره ای بین اقشار جامعه به جای نفرت از ظلم و ظالم” وهمچنین “برخورد غیر برنامه ای و کوتاه مدت با سرمایه داری در عرصه تصمیم سازیهای حکومتی” از دیگر آسیبهائی هستند که در چالش با سرمایه داری باید از آنها اجتناب کرد. در بحث از دموکراسی نیز “عدم توجه به تمامی خصوصیاتی که امام و مطهری برای دموکراسی انسانی اسلام قائل بودند ” “الگو معرفی کردنِوضعیت موجود کشورمان برای ملل تحت ستم و ملتهای مسلمان قیام کرده” می تواند جهان را از یک آلترناتیو متفاوت از آلترناتیوِ مورد نظر غربیها محروم کند .
۴-۲:چرا در این مقاله ، دیدگا ه امام و مطهری را درمورد سرمایه داری همراه با دیدگاه ایشان در مورد دموکراسی گزارش شد ؟
نخست اینکه ، هم در مغرب زمین و هم میهن ما از وجهه نظر های مختلف با سر مایه داری چالش شده است . یکی از این وجهه نظر ها وجهه نظر فاشیستی در جنگ با سرمایه داری است . اندیشه های امام و مطهری در مورد سرمایه داری و دموکراسی به خوبی آشکار می کنندکه ایشان در ضدیت با سرمایه داری راهی کاملا” متفاوت با فاشیستها و کلا” رویکردهای مستبدانه و خودکامه می پیمویند . از دل تفکر امام ، علی الاصول { و اگر تمامی سویه های آن باهم در نظر گرفته شود } نه سرمایه داری خصوصی پدید می آید ، نه سرمایه داری دولتی و نه سرمایه داری نظامیان ! امام و مطهری طرفدار مردمی سازی اقتصادند اما از روح کلمات ایشان می توان استنباط کرد که مردمی سازی را در “کنترل مردمی تصمیم سازی اقتصادی حکومتگران ” و “نظارت فعال بر روند تصمیم سازیهای مزبور” یا تحقق همان ” دموکراسی در متن اسلام” و در درجه بعد در “مشارکت فعال عامه مردم به خصوص تهیدستان و اقشار متوسط در عرصه اقتصاد سیاسی” می فهمند . مردمی سازی در نظر ایشان به معنای “تقدم پیدا کزدن مصالح سرمایه و “بازاری سازی عرصه اجتماعی” و… و از حمایتها و مخالفتهای ایشان در دوران رهبری می توان استنباط کرد که نمی توانستند با آنچه پس از ایشان به خصوصی سازی و آزادسازی اقتصادی موسوم شد ، موافق باشند.
علاوه بر این ” بررسی دو مفهوم سرمایه داری و دموکراسی به شکل توامان ” سنخ برخورد امام ومطهری را با پدیده های مدرن آشکار می کند . چرا امام و حاصل عمر او مطهری با سرمایه داری به هیچ رو موافقتی نداشته اند؟ آیا بدین خاطر که این که سرمایه داری از جلوه های روح دوران جدید و پدیده ای غربی است ؟ اگر چنین بود که باید با دموکراسی هم مخالفت تمام عیار ی کردند که دیدیم نکردند ؟ دموکراسی از نظر امام مردود است چون مخالف کمال انسان است . اماارزشهای دموکراتیکی که در متن اسلام موجود است می تواند به کمال انسان یاری رساند. همانطور که پیش از این ذکر شد امام این ارزشهارا از جائی وام نگرفتند چون در متن اسلام موجود بوده اما در سطح قالب ها ما با پدیده “وام گرفتن و درونی سازی ” از جانب ایشان مواجهیم . و لذا ا می توان فهمید که فهم ایشان از اسلام و نیز نوع تعاملشان باغرب چقدر با روایتهای هایدگری- فردیدی یا روایتهای یکسویه و ابزاری برخی جناحهای سیاسی که اینروزها با پشتیبانی مراجع رسمی به نام امام در جامعه ترویج می شوند، متفاوت است ( نمونه این سنخ روایت را در آثار جناب آقای اصغر طاهرزاده و آنچه در بهار سال ۹۰ از جانب قرار گاه موسوم به عمار به عمل آمد می توان دید ) . واقعا” آیا می توان از “سلوک ذیل شخصیت امام ” یا خط امام سخن گفت و آنچه امام در باره سرمایه داری و دموکراسی به نحو توامان گفته است و دیگر اظهارات ایشان ( و فی الواقع تمامی ابعاد نظام فکری امام)را نادیده گرفت یا ناسازگاریش با وضعیت موجود را توجیه کرد ؟ و آیا اساسا” انقلاب جز با سخنانی از آن سنخ که نقل کردیم و دیگر فرمایشات امام به مردم معرفی شد و مورد پذیرش قرار گرفت؟
(در حاشیه توجه به این نکته هم بدنیست که صِرفِ استفاده امام از لفظ دموکراسی نشان دهنده یک سنخ برخورد خاص ایشان با جهان امروز و دعوت ایشان به اسلام است برخوردی که غرب ستیزی ایشان را با غرب ستیزی هائی کهسالهای اخیر به نام حزب اللهی بودن به جامعه ارالئه شده متفاوت می کند).
وبالاخره اینکه برخورد متفاوت امام با سرمایه داری و دموکراسی روح واحدی دارد این روح واحد، رها کردن انسان از رابطه بندگی میان انسانها (بایکدیگر) است که شعار بزرگ تمامی انقلابهای بزرگ معاصر بوده است و به جهت متکی نبودن شان به اسلام و مصدر حریت و عزت یعنی پروردگار عالم ،هیچ یک نتوانسته اند به تمام و کمال ،این شعار را عملی کننداما معتقدین به انقلاب اسلامی می توانند ! اما و هزار اما ،که شرط توانستن معتقدین به انقلاب ، پابرجا ماندن بر اصالتهای اتقلاب و تکامل بخشیدن به آنها است .آیا درست است که انقلابی با چنان گفتار و برخوردی با ظلم صاحبان مکنت و ظلم یک ساختار و با تقبیح دیکتاتوری آنچنان که نزد امام ومطهری ملاحظه کردیم پیروز شود و در مقام استقرار ،نوع برخورد دیگری را پیشه کند . البته پابرجا ماندن در راه به معنای در جا زدن در منزلهای بین راه نیست بلکه باید با در نظر گرفتن ویژگیهای سابق الذکر ،راه را دقیق کردو خود را تکامل بخشید.
امام و مطهری - که معتمد ترین شاگرد او و نخستین رئیس شورای انقلاب اسلامی بود - با سرمایه داری و نسبت آن با اسلام رویکردی را پیشه کرده اند که متفاوت از نگاه ایشان به دموکراسی و رابطه ای است که با اسلام برقرار می کند. امام و مطهری، برای سرمایه داری ، ظرفیت اسلامی شدن قائل نبوده اند و بی آن که در این زمینه قائل به تفصیل شوند( یعنی از سرمایه داری مذموم و غیر مذموم سخن گویند) به نحو مطلق ، سرمایه داری را رد کرده اند .اما دموکراسی را دارای این ظرفیت می دیده اند که به نحوی در تاسیس و استمرار حکومت اسلامی پذیرفته شود. گرچه هیچ یک از ایشان بر این لفظ، یعنی دموکراسی، بنا بر برخی ملاحظات عملی( که ذکرش در متن این نوشته آمد) تاکید نداشته اند اما به هر تقدیر، حکومت اسلامی را الهی (به یک اعتبار )و ضد استثماری ،مردمی- انتخابی و پاسخگو در مقابل مردم ( به اعتبار دیگر ) می دانسته اند./
- ۹۱/۱۱/۰۶