شبِ دمیدنِ روح در کالبدِ زمان
احیا |
يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۷ ق.ظ |
۰ نظر
احیا : در بافتِ معنائیِ قرآن و به ویژه در تفسیری که پیشوایانِ اسلامِ راستین - در مقابلِ اسلامِ خلافت و سلطنت - از "کلام الله مجید" ارائه داده اند ، "لیلۀ مبارکۀ قدر" ، لفظی است ، "چند سویه" و "سرشار از معنا" که توجه به هر کدام از این سویه ها و تجلیات ، «برکت خیز» و «رُشد دهنده » است ، اما این بیم را در دل آدمی می افکنَد که مبادا حقیقتِ این مفهوم ، قربانیِ برداشتها و ذهنیتهایِ یک سویه شود.
در روزگار ما ، یکی از متفکرانی که به سویه ای بالنسبه مغفول از مفهومِ شب قدر پرداخت، مرحوم دکتر علی شریعتی است. استفاده ای که شریعتی از مفهومِ لیلة القدر می کند ،علاوه بر اینکه می تواند - پس از بازپردازشِ علمی- به درکِ شب قدر چه در سطح مفهوم و چه از حیثِ حقیقتَش، یاری رسانَد ، در فهمِ اندیشه شریعتی نیز عنصری کلیدی است. مهمتر اینکه ، آنچه شریعتی در این زمینه گفته است ،این قابلیت را دارا است که در ژرف کاویِ لیلة القدر و در ارائه تفسیری الهی و توحیدی - و البته تکامل خواهانه - از موقعیتِ اجتماعی-تاریخیِ ما در حال حاضر و درارزیابی آنچه در چند دهه گذشته بر مردم ایران رفته است، ، مددکار و نافع باشد . این هر سه نکته، نیازمندِ شرح مفصلی است که انشاالله در آینده، تقدیم خوانندگان محترم « احیا » خواهد شد. در فراز بعد، مقاله "شب قدر" را خواهید خواند که علی شریعتی -در فروردین ماه 54 - در مشهد مقدس به رشته تحریر در آورد و به احتمال قوی تحت تأثیر تفسیری است که پیش از او آیة الله طالقانی در «پرتوی از قرآن» از سوره قدر ارائه داده بود.
__________________________________
بسم الله الرحمن الرحیم
انا انزلناه فی لیله القدر
و ما ادریک ما لیله القدر
لیله القدر خیر من الف شهر
تنزل الملائکه و الروح ، فیها باذن ربهم من کل امر
سلام هی حتی مطلع الفجر
« ما «آن» را فرود آوردیم درشب قدر
و چه میدانی که شب قدر چیست؟
شب قدر از هزار ماه برتر است
فرشتگان و آن روح دراین شب فرود میآیند
به اذن خداوندشان از هر سو
سلام بر این شب تا آنگاه که چشمه خورشید ناگهان میشکافد! »
و چه میدانی که شب قدر چیست؟
شب قدر از هزار ماه برتر است
فرشتگان و آن روح دراین شب فرود میآیند
به اذن خداوندشان از هر سو
سلام بر این شب تا آنگاه که چشمه خورشید ناگهان میشکافد! »
تاریخ ،قبرستانی است طولانی و تاریک، ساکت و غمناک، قرنها از پس قرنها هم تهی و هم سرد، مرگبار و سیاه و نسلها در پی نسلها، همه تکراری و همه تقلیدی، و زندگیها، اندیشهها و آرمانها همه سنتی و موروثی، فرهنگ و تمدن و هنر و ایمان همه مرده ریگ!
ناگاه در ظلمت افسرده و راکد شبی از این شبهای پیوسته، آشوبی، لرزهای، تکان و تپشی که همه چیز را بر میشود و همه خوابها را برمیآشوبد و نیمه سقفها را فرو میریزد. انقلابی در عمق جانها و جوششی در قلب وجدانهای رام و آرام، درد و رنج و حیات و حرکت و وحشت و تلاش و درگیری و جهد و عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و تعهد، ایمان و ایثار! نشانههایی از یک «تولد بزرگ»، شبی آبستن یک مسیح، اسارتی زاینده یک نجات! همه جا ناگهان، «حیات و حرکت»، آغاز یک زندگی دیگر، پیداست که فرشتگان خدا همراه آن «روح» در این شب به زمین، به سرزمین، به این قبرستان تیره و تباه که در آن انسانها، همه اسکلت شدهاند، فرود آمدهاند، این شب قدر است. شب سرنوشت، شب ارزش، شب تقدیر یک انسان نو، آغاز فردایی که تاریخی نو را بنیاد میکند. این شب از هزار ماه برتر است، شب مشعری است که صبح عید قربان را در پی دارد و سنگباران پرشکوه آن سه پایگاه ابلیسی را ! شب سیاهی که در کنار دروازه منی است، سرزمین عشق و ایثار و قربانی و پیروزی!
و تاریخ همه این ماههای مکرر است، ماههایی همه مکرر یکدیگر، سالهایی تهی و عقیم، قرنهایی که هیچ چیز نمیآفرینند، هیچ پیامی بر لب ندارند، تنها می گذرند و پیر میکنند و همین و در این صف طولانی و خاموش، هر از چندی ، شبی پدیدار میگردد که تاریخ میسازد، که انسان نو میآفریند و شبی که باران فرشتگان خدایی باریدن میگیرد، شبی که آن روح در کالبد زمان میدمد، شب قدر! شبی که ازهزار ماه برتر است، آنچنانکه بیست و چند سال بعثت محمد{ص}، از بیست و چند قرن تاریخ ما برتر بود. سالهایی که آن «روح» برملتی و نسلی فرود میآید از هزار سال تاریخ وی برتر است. و اکنون، براندام این اسلام اسکلت شده، برگور این نسل مدفون و برقبرستان خاموش ما، نه آن روح فرود آمده است؟ سیاهی و ظلمت و وحشت شب هست، اما شب قدر؟ شبی که باران فرو میبارد، هر قطرهاش فرشتهای است که بر این کویر خشک و تافته، در کام دانه ای، بوته خشکی و درخت سوختهای و جان عطشناک مزرعهای فرو میافتد و رویش و خرمی و باغ و گل سرخ را نوید میدهد. چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطرهای از آن برپوست تن و پیشانی و لب وچشم خویش حس نکردن، خشک و غبار آلود زیستن و مردن! هرکسی یک تاریخ است. عمر، تاریخ هر انسانی است و در این تاریخ کوتاه فردی، که ماهها همه تکراری و سرد و بی معنی می گذرد، گاه ،شب قدری هست و درآن از همه افقهای وجودی آدمی فرشته میبارد و آن روح، روح القدس، جبرئیل پیامآور خدایی ،برتو نازل میشود و آنگاه بعثتی، رسالتی، و برای ابلاغ، از انزوای زندگی و اعتکاف تفکر و عبادت وخلوت فراغت و بلندی کوه فردیت خویش به سراغ خلق فرودآمدنی و آنگاه، در گیری و پیکار و رنج و تلاش و هجرت و جهاد و ایثار خویش به پیام! که پس از خاتمیت، پیامبری نیست، اما هر آگاهی {و البته نه هر آگاهی! - احیا } وارثِ پیامبران است! آن «روح»، اکنون فرود آمده است، در شب قدر بسر میبریم. سالها، سالهای شب قدر است، در این شبی که جهانِ ما را در کام خود فرو برده است و آسمانِ ما را سیاه کرده است، باران غیبی باریدن گرفته است، گوش بدهید، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را میشنوید، حتی صدای روییدن گیاهان را درشب این کویر میتوان شنید.
سلام بر این شب، شب قدر ! شبی که از هزار ماه، از هزار سال و هزار قرن، برتر است، سلام، سلام،سلام،... تا آن لحظه که خورشید ، قلب این سنگستان را بناگاه بشکافد، گل سرخِ فلق ،برلبهای فسرده این افق بشکفد و نهر آفتاب بر زمین تیره ما ... و بر ضمیر تباه ما نیز جاری گردد. تا صبح بر این شب سلام ! (شریعی ، علی م.آ. 2 ص 251 تا 254)
- ۹۴/۰۴/۱۴