تأویل انقلاب، نقد ریشه نگر و گفتمانهای مسلط
دفاع مجدد از نقد ریشه نگر
***
امیرحسین ترکش دوز
یکی از علل درمانده شدن در مقابل تحول خواهی های میان تُهی و کاذب، گرفتار بودن آدمی در بند کلیشه ها و پیش فرضهایِ مسَلَّم پنداشته شده است؛ مسلَّماتی که هیچگاه، صدق و کذبشان بِجدّ مورد پرسش قرار نمی گیرد. نقش پُررنگ این قبیل پیش فرضها و کلیشه ها را با شدت و حدتِ متفاوت در گفتار هائی که در فضای سیاسی - فرهنگی میهن ما در برابر هم صف آرائی کرده اند، می توان دید. وزن این مسلمات و پیش فرضها آنچنان سنگین است که دائرۀ نفوذشان حتی اشخاص و گروه های منتقد را هم شامل می شود.
هر قضاوتی در باره رخدادها و پدیده های تاریخی و آثارشان داشته باشیم، شایسته نیست مقام شامخ حقیقت را به صِرف هویتهای تاریخی تنزل دهیم و آنرا برساختۀ این هویتها بدانیم. حقیقت، از دل یک هویت تاریخی یا - اگر به پیوستار واحدی با عنوان تاریخ قائل نباشیم - از دل یک گفتمان متولد نمی شود. بنا بر نظریه فطرت، انسان هویت خود را از صِرف تاریخ نمی گیرد. میراث تاریخی، گرچه در شکل گیری شخصیت انسان مؤثر است اما عامل تعیین کننده و نهائی، خود فردِ انسانی است. او است که می تواند و می باید درباره پدیده های تاریخی قضاوت کند و درست را از نادرست تمییز دهد و از میراث تاریخی یک دوره برخی را برگیرد و برخی را وانهد و یا آن را مورد دخل و تصرف و پردازشهای جدید کند. این، پرسش ریشه نگر و بازسنجی مُدام است که ما را به ایمان و اعتقاد اصیل و راستین ملتزم می کند و نسبت ما را با اندیشه ها، گفتارهای غالب و مغلوب و رخدادها و شخصیتهای تاریخی تصحیح می کند و بر مبنای معقول و مستحکمی استوار می سازد./
- ۹۵/۱۰/۱۱