«رابطه قدرت» و «تصویر حادثه»
چند کلمه ای به بهانه فروپاشی ساختمان پلاسکو در تهران و رخدادهای مشابه
__________________________________________________________________
امیر حسین ترکش دوز
صرفنظر از فداکارانِ آتش نشانی و دیگرنیروهایِ عملیاتی که در متنِ واقعه اخیر در تهران مشغولِ بِسامان کردنِ امور بودند ، دیگرانی هم سخت به تکاپو افتادند تا ابعادِ ذهنی فاجعه را کنترل کنند وتصویری خاص را در ذهن پُرسشمندِ مردم بنشانند . این «تصویر» در نسخه های مختلفی ارائه می شد ؛ نسخه هائی که هم از جهت قصد و نیتِ سامان دهندگانشان و هم از حیث محتوا ، از یکدیگر متفاوت بود ، اما به رغم این تفاوتها ، همگی ،خواسته یا ناخواسته ،حقایقی را پنهان می کرد. دخل و تصرف در حافظه ،مدیریت خیال ،تحریکِ عواطف و احساسات ، خرج کردنِ معمول از ذخیره مقدسات ، طرح ضربه گیرهائی که روابط مسلط قدرت را از معرضِ بازسنجی و پرسش جدی قرار ندهد ، طرح توصیه ها و موضوعات نامرتبط ، به حاشیه راندنِ برخی اخبار و اظهار نظرها و در مرکزِ توجه نشاندنِ برخی دیگر ، چهره سازی از برخی اشخاص ،عوض کردنِ جایِ مدعی و متهم ، تقسیمِ مسئولیت ها در برخی موارد یا یک جانبه دیدن مسئولیتها در موارد دیگر ، تلاشِ معمول برای مصادره نشدن واقعه توسط «غیر خودیها» به رغم مسئولیت آنها که «خودی» خوانده می شوند ،همه و همه در مسیر تحقق بخشیدن به همان نسبت موصوف با حقیقت عمل می کنند .
فروپاشی فاجعه بارِ ساختمان پلاسکو در تهران ، فاجعه قطار مسافربری در سمنان ، شهادت جمعی از زائرانِ اربعین در عراق و صدها حادثه مشابهِ دیگر در میهنمان در دهه هایِ اخیر، همگی اجزایِ یک «کل» و از نتایج یک«رابطه» اند . درست است که هریک از این حوادث اوصاف و احکامی دارند که خاص خودِ آنها است اما به رغم تفاوتهایِ فیمابین ،ریسمان واحدی هم هست که همه را به هم پیوند می دهد . به هر حادثه و فاجعه ای ، چه این فروپاشی اخیر در تهران . چه حادثه قطار در سمنان و چه حادثه بعد از اربعین در عراق ، می توان- و می باید- به طور مجزا فکر کرد ؛اما مهمتر ، اندیشیدن به آن «کُل» و «رابطه» است و نیز فکر کردن به اینکه در سامان سیاسی و فرهنگی بعد از انقلاب «خواستِ قدرت» با «حقیقت» جه نسبتی برقرار کرده است ؟ و اینکه آیا این نسبت ،از پیش تا پس از انقلاب تغییر کرده است؟ واگر آری ،کمّ و کیفِ این تغییر تا چه حَدّ و چگونه بوده است ؟ و اینکه آن خواست - با آن نسبتِ خاصش با حقیقت- «تخصیص منابع »را چگونه سامان داده است ؟ و مرتبط یا همین سؤال ،کدام سازو کارها به شکل گیری گفتار رسمی و اصلیترین کلید واژه های آن و به شکل گیریِ «کانون توجه ها »در ذهنیتِ «باورمندانِ به این گفتار » انجامیده است؟ و با عنایت به نحوه مواجهه آن باورمندان با حوادثی از قبیلِ سه حادثه مزبور ، خُلق و خو و روحیه اصحابِ قدرت و تابعینِ ایشان را چگونه باید تحلیل کنیم ؟ و اساساً این خُلق و خو و روحیه از چه سنخی است ؟ و از جمله مهمترین سؤال ها اینکه : اگر موضوع قدرت و سازو کار واقعیِ آن از «راهبردهای اسلام خواهانه و انقلابی» حذف شود آیا از واقعیتی سرسخت ،غفلت -یا تغافل - نشده است ؟ و یا آیا با طرحِ نادرست و ناقصِ آن موضوع - یعنی قدرت و سازوکارهای آن - نسبت ما با حقیقت ،تخریب و قلب نمی شود؟ و اگر آری ، تخریبّ این «نسبت» چه رابطه ای با ظلم و احکام آن دارد ؟
به رغم همه این پرسشها ، سخن گفتن از رابطه قدرت و نقد آن نه تنها کفایت نمی کند بلکه می تواند -در شرایط خاص- خود ،به حجابِ حقیقت تبدیل شود . چه بسیار نقدها که کارکردشان ایمن داشتنِ بنیادِ گفتمانهایِ مسلط از نقادی اند . چه بسا نقدها که اگر ذیل این گفتمان خاص و تحت الحمایه آین کانون قدرت نیستند ، فرع آن گفتمان مسلط دیگر و نحت الحمایه آن کانونِ قدرتِ دیگرند . راستی آیا این حقیقت را می توان انکار کرد که برخی اشخاص -که در حادثه اخیر مسئولند- از سوی کسانی مشروعیت داده شده اند که خود را « مستقل از قدرت »معرفی می کرده اند ؟ با این وصف ،بیراه نیست اگر باب دیگری را هم بگشائیم و نسبت برخی از این نقدها یا نقدنُماها را با «کانونهای قدرت »بررسی کنیم .
در بررسی رابطه قدرت با فجایع انسانی ، مسلماً به مسئولیت افراد هم باید توجه داشت؛ با این حال بیش از آنکه اشخاص در کانونِ توجهِ ما قرار گیرند به جریانها ،ساختارها ،روابط ،سازو کارها ، رویه ها ،طرز فکرها و شیوه برخوردها باید پرداخت./
- ۹۵/۱۱/۰۳