درافتادن با ستم و نادانی
سخن گفتن از «مبارزه با جهل و ظلم» شاید در وهله نخست ،سخنی پیش و پا افتاده جلوه کند ؛ اما اگر به ژرفایِ این دو پدیده رویم خواهیم دید که با امری بس دشوار - نه فقط در سطحِ عمل- بلکه در مقامِ درکِ مفهوم و تشخیصِ مصداق مواجهیم . گاه هست که «ادعای مبارزه با جهل و ظلم»، خود صورت پیچیده ای از « ابقا و تعمیقِ جهل و ظلم» از آب در می آید. سازش با نادانی و ستم یا «استفاده از این دو برای رسیدن به مقصود » هم می تواند به نفعِ یک «وضعِ مستقر و حفظِ بنیادیِ آن» صورت گیرد و هم علیهِ آن ؛ هم با حال و هوائی کُهن صورت پذیرد و هم در سبک و سیاقی جدید ؛ هم برای بالا بردنِ یک شخص و هم برای پائین آوردنِ او . علاوه بر اینکه در برخی حالات، کسانی گام در مسیری می گذارند که نتیجه آن «تولید و تحکیمِ هرچه بیشترِ ستم و نادانی» است ؛ بی آنکه خود بدانند یا چنین خواسته باشند. اسلام - آنچنان که امثال مطهری معرفی می کردند - نمی تواند حافظ جهل و ظلم باشد و حاملانِ چنین دینی نه تنها نباید ستم و نادانی را اِبقاء کنند بلکه باید با سالمترین و سنجیده ترین شیوه ها با آن بِسِتیزند . صد البته این چالش « آئینمند» است و این آئینمندی، می تواند راه را - بسته به آنکه آن آئین چه باشد - بر «خنثی و بی جهت و بی شکل شدنِ » چالش بِبَندَد. فرازِ بعد جملاتی است از مرتضی مطهری از جلد دومِ کتابِ حماسه حسینی / ا. ح. ترکش دوز
______________________________________________________________________________
«در زمان ما ، "مبارزه با مَرَض"، مبارزه با فقر"،" مبارزه با جهل" ، " اصطلاح" شده و اَعمالِ مُقدسی نامیده میشود ولی البته هیچ کدامِ اینها به پایِ مبارزه با جهل مردم و با ظلم نمیرسد که فدا دادن لازم است.در قرآن کریم، شهداء در ردیف انبیاء و صدّیقین ذکر شده: "وَ مَنْ یطِعِ اللَّهَ وَالرَّسولَ فَاولئِک مَعَ الَّذینَ انْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَالصِّدّیقینَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحینَ وَ حَسُنَ اولئِک رَفیقاً"».....
..................................
«در سوره مبارکه هود آیه 116 و 117 میفرماید: "فَلَوْلا کانَ مِنَ الْقُرونِ مِنْ قَبْلِکمْ اولوا بَقِیةٍ ینْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْارْضِ الّا قَلیلًا مِمَّنْ انْجَینا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَموا ما اتْرِفوا فیهِ وَ کانوا مُجْرِمینَ. وَ ما کانَ رَبُّک لِیهْلِک الْقُری بِظُلْمٍ وَ اهْلُها مُصْلِحونَ"از قرآن کریم استفاده میشود که هیچ پیغمبری نیامده مگر آنکه قومی با او مخالف بودهاند، یعنی مگر اینکه او به مخالفت قومی برخاسته. اینطور نبوده که پیغمبران سخنی را از آسمان و غیرمربوط به نظام زندگی مردم بگویند و یک عده هم فقط برای آنکه با هر حرفی مخالفت میشود و مرض مخالفت دارند، با پیغمبران مخالفت میکردهاند؛ خیر، اینطور نیست -هرچند ما عموماً اینطور مطلب را بیان میکنیم و هرکس که میخواهد بگوید فلانی بیجهت یعنی بدون علت و موجب- نه بدون حق و عدالت- با من مخالفت میکند، میگوید مردم با پیغمبران هم مخالفت میکردهاند»....
.............................
«قرآن میگوید دردِ اصلیِ مخالفت، تَرف مترَفین است و به عبارت دیگر نظام ظالمانه موجود زندگی است. در سوره سبأ آیه 34 میفرماید: «وَ ما ارْسَلْنا فی قَرْیةٍ مِنْ نَذیرٍ الّا قالَ مُتْرَفوها انّا بِما ارْسِلْتُمْ بِهِ کافِرونَ» و در سوره زخرف آیه 23 و 24 میفرماید:"وَ کذلِک ما ارْسَلْنا مِنْ قَبْلِک فی قَرْیةٍ مِنْ نَذیرٍ الّا قالَ مُتْرَفوها انّا وَجَدْنا اباءَنا عَلی امَّةٍ وَ انّا عَلی اثارِهِمْ مُقْتَدونَ. قالَ اوَلَوْ جِئْتُکمْ بِاهْدی مِمّا وَجَدْتُمْ عَلَیهِ اباءَ کمْ قالوا انّا بِما ارْسِلْتُمْ بِهِ کافِرونَ» «2». در این آیه اخیر اشاره شده است به ابتلاء خاتم الانبیاء و اینکه این ابتلاء عمومیت داشته و اینکه درد آنها ترف و اسراف و تنعم از وضع ظالمانه موجود بوده و اینکه این منطق را که پدران ما چنین بوده اند آنها برای خود و برای حمایت از ترف خود تراشیده اند که غیر مترفین و بیچاره های ضعیف را که دعوت جدید برای نجات آنها آمده در ناحیه فکر گمراه کنند که سنن ماضی لازم الاحترام است و اگرنه خود آنها به آن سنن کوچکترین علاقه ای نداشتند .قریش، یعنی اکابر قریش، به پیغمبر ایراد میگرفتند که چرا غذا میخورد و راه میرود و چرا گنجی از طلا و باغی پر از میوه ندارد. آیا واقعاً امثال ابوسفیان و ابوجهل گرفتار شبهه و شک بودند و برای اظهار شک خود این سخنان را میگفتند و یا برای القاء شک در دیگران میگفتند؟ آنها که ابراهیم را پیغمبر میدانستند، و آیا معتقد بودند که ابراهیم طعام نمیخورد و در میان مردم راه نمیرفت و گنجی از طلا و باغی پر میوه داشت؟! همه اینها بهانه و برای فریب مستضعفین بود.
به هرحال، قرآن هدف پیغمبران را قیام به قسط معرفی میکند: " لَقَدْ ارْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ انْزَلْنا مَعَهُمُ الْکتابَ وَالْمیزانَ لِیقومَ النّاسُ بالْقِسْطِ"قهراً چون انبیاء چنین هدفی دارند، کسانی که برهم زننده عدل اجتماعی هستند و کفّه آنها از ترازوی اجتماع چربیده، مخالفت میکردهاند و این بود سرّ بزرگ مخالفت امثال ابوسفیان با پیغمبر که تا پای فدای نفرات هم آمدند. پس مخالفت سران قریش با پیغمبر روی همان اصلی است که فرعون با موسی، و نمرود با ابراهیم، و هر قوم پیغمبری با آن پیغمبر مخالفت میکردند. »(حماسه حسینی ، استاد شهید مرتضی مطهری ،جلد دوم از مجموعه دو جلدی)
- ۹۶/۰۷/۰۹