روشنفکران اسلامی و راه پرفراز و نشیب دگرگونی
در قسمت نخست این مقاله فرازی از پیام برائت از مشرکین، تببین و سنجیده شده است. در آن پیام که در مرداد ماه سال 66 با عنوان «فریاد برائت» منتشر شد آمده بود: « روشنفکران اسلامی همگی با علم و آگاهی باید راه پر فراز و نشیب دگرگون کردن جهان سرمایه داری و کمونیسم را بپیمایند و تمام آزادیخواهان باید با روشن بینی و روشنگری، راه سیلی زدن بر گونۀ ابرقدرتها و قدرتها، خصوصاً امریکا را بر مردم سیلی خورده کشورهای مظلوم اسلامی و جهان سوم ترسیم کنند».
***
سخن گفتن از برخی اشخاص و گروه ها با عنوان «دگرگونی خواه» و تقدیسِ این عنوان، بدون آنکه گفته شود تحول خواهیِ آنها محصولِ کدام زمینه های معرفتی و اجتماعی بوده و ریشه در کدام سابقه ها وتحولات روحی داشته تنها به مخدوش شدنِ هرچه بیشترِ نسبتِ ما با اشخاص مزبور خواهد انجامید. اگر غفلت یا تغافل از این زمینه ها با بی اعتنایی به پیامد های این دگرگونی خواهی و با رویکرد های غیرانتقادی و ناروشمند همراه شود، آنرا هرچه بیشتر به حاشیۀ زندگیِ ما می رانَد و نهایتاً ماجرای دگرگونی خواهی به خاطره ای «آرشیو شده» تبدیل می شود که زنده ساختنِ هر ازچندیِ آن به کار خوش ساختنِ خاطرِ جماعتی خاص می آید و شاید گاه گاه مورداستفادۀ ابزاریِ ارباب سیاست هم قرار گیرد. در چنین حالتی گرچه با انبوه واکنشهای عاطفی و تشریفاتی نسبت به «ماجرای دگرگونی خواهی» مواجهیم اما واقعیت زندگی ما شهادت می دهد که آن خواستِ دگرگونی با همان مشخصه های اصیلِ اولیه حضور جدّی، مؤثر و تعیین کننده ای در زندگی ما ندارد. البته امروز سخن گفتن از زمینه ها، مؤلفه ها و پیامدهای آن دگرگونی خواهی که به انقلاب 57 انجامید اهمیتی مضاعف یافته است زیرا صاحبان گرایشهای سیاسی و فرهنگی متعارض - از دوست تا دشمن - مایلند به خلق تصاویری از امام و دگرگونی خواهیِ او بپردازند که گرایشها و اغراض سیاسی ایشان را تقویت می کند. دراین میان اوضاع و احوالِ برخی دوستانِ ادعایی اسف انگیز است که به رغم بی اعتقادی به تحولخواهیِ خاص امام یا به رغم انتقادهایی که نزد غریبه ها بر زبان نمی آورند ناصادقانه از امام تجلیلی تمام عیار می کنند و منتقدانی را که اتفاقاً بیش از آنها با امام سنخیت فکری دارند و می توانند با رویکرد انتقادی و مترقی راه امام را ادامه دهند، دفع و طرد می کنند. در قسمت نخست این گفتار به زمینه ها و پیامدهای تحول خواهی امام پرداخته شده است. برای آنکه پیامدهای دگرگونی خواهی امام را ارزیابی کنیم به ناگزیر باید به چالش خط مشی ها و گفتارها در زمان حیات ایشان بپردازیم واین سؤال را طرح کنیم که چگونه این چالش بعد از درگذشت امامبه غلبۀ جریانی خاص انجامید؟ جریان سیاسی غالب با کدام مؤلفه ها و سازو کارها هویت خود را با عنوان تنها نماینده انقلاب تثبیت کرد؟ خط مشی این جریان چه نسبتی با دگرگونی خواهی امام داشت؟ آنرا تکامل داد و از طریق تکامل دادن تثبیت کرد؟ یا با گفتار و عملکرد خود آنرا به تدریج به حاشیۀ تحولات سیاسی و شاید خارج از میدان تحولات سوق داد؟ در این میان تقش گروه های مخالفِ جریان غالب که مدعی اصلاح بودند و یا در دهه نخست بعد از انقلاب خود را بعضاً پیروامام معرفی می کردند چه بود؟ آنها با دگرگونی خواهیِ امام چه کردند؟در قسمت دوم این گفتار، بحث از زاویه دیدی وسیعتر پِی گرفته شده و بدون آنکه شرح و تببین گفتارهای تاریخی مد نظر باشد به معنای دگرگون خواهی و مشروعیت اخلاقی و سیاسی آن پرداخته شده است. در این قسمت به این سؤال پاسخ داده شده که اگر دگرگونی خواهی را از حیث اخلاقی و از حیث سیاسی مشروع بدانیم، سامان دادنِ این خواست در قالب خط مشی، با کدام موانع و محذورها در سطح سیاسی و در گسترۀ مدنی و اجتماعی مواجه است؟ و اساساً بستر اصلی پیگیری این خواست - یعنی خواست دگرگونی- کجا است؟ عرصۀ درگیری برای تسخیر قدرت دولتی؟ یا سپهر مدنی واجتماعی که درست یا غلط مستقل از دولت تصور می شود؟ از دیگر مسائل مطرح در این قسمت از مقاله، مسئلۀ سوژه تغییر است. این تعبیر گرچه تعبیری دقیق و منقح برای مسئله نیست و می تواند به تلقی های خام و زیانبار از مسئلۀ دگرگونی میدان دهد اما به هر حال به مسئله ای مهم و غیرقابل چشم پوشی ناظر است؛ یعنی این مسئله که در وضعیت فعلی جامعه ایرانی کدام گروه سیاسی یا لایۀ احتماعی می تواند فرایند دگرگونی را تحریک و مدیریت کند. اگر به جماعتی با عنوان روشنفکران اسلامی با عنوان عامل تغییر اشاره کنیم، این عنوان متعلق به گروهی بالفعل است یا جماعتی در تقدیر؟ و در هر حال آیا برای یک جنبش فکری - فرهنگی به کار می رود و یا گروهی سیاسی و در هر دو صورت چه نسبتی با تضادهای اجتماعی برقرار می کند؟ دیگر موضوع مهم در این زمینه نسبت روشنفکران اسلامی با پدیده ای است که در سه دهه اخیر در جامعۀ ایرانی با عنوان نواندیشی یا روشنفکری دینی مشهور شده است. هر گونه بحثی در این زمینه اگر نسبت این مفاهیم و پدیده ها را به صراحت و به دقت مشخص نکند و از تمایزها و تقابلهای احتمالی سخن نگوید، بحثی ناتمام خواهد بود. بخش دیگری از قسمت دوم این گفتار به تبیین تحولات جهانی بعد از جنگ سرد اختصاص دارد. درست است که از نخستین لحظات بعد از جنگ سرد فاصله گرفته ایم با این حال همچنان با یأسها و امیدهای افراطیِ آن لحظات مواجهیم. همچنان هم آثار سیاسی - فرهنگی جنگ سرد را درفرهنگ سیاسی ایرانی می یابیم و هم واکنشهای ضدایدئولوژیک و ضد تحولخواهانۀ بلافاصله بعد از جنگ سرد را! در چنین شرایطی علاوه بر جریان سیاسی حاکم و فراکسیونهای مختلف آن، با بقایا، هواخواهان قدیم و جدید و انشعابهای دو بلوک غرب و شرق سابق هم مواجهیم. چگونه می توان با وجود تسلط این جریانها، از انفعال نسبت به آنها ایمن ماند و علاوه بر ایمن ماندن، دچارمشکل تکراری راه سوم نشد!؟/
***
متأسفانه شرایط لازم برای فعالیت احیا به صورت عادی فراهم نیست. دوستانی که پیش از این مخاطب مطالب ارسالی احیا بوده اند، می توانند - در صورت تمایل - با مسئول همین وبلاگ تماس بگیرند و این مقاله را از طریق ای میل دریافت کنند. نویسنده مقاله امیرحسین ترکش دوز است./
- ۰۴/۰۱/۱۴