جهانی سازی ؛ جلوه ای جدید از سرمایه داری-مقاله ای از دکتر منیر شفیق
اشاره: آنچه در پی خواهید خواند ، نوشته ای است کوتاه از دکتر منیر شفیق ،نویسنده فلسطینی ، که در آن هردو ایده “تداوم تام ” و “گسست اصولی ” در نسبت سنجیِ جهانی سازی ِدهه های اخیر با پویشهایِ دیرینِ سرمایه د اریِ مدرن مورد نقد قرار گرفته است .
مقدمه کوتاهی برای معرفی دکتر شفیق ، بر نگاشته وی افزوده شده که پیش از این در شماره ۱۶۴ "عصر ما" نوشته و همراه بااین مقاله منتشر کرده بودم . اکنون نوشته مزبور با تغییر عنوان ،از نظر خوانندگان محترم احیا می گذرد.*
*********************
درباره منیر شقیق
امیر حسین ترکش دوز
دکتر «منیر شفیق» از تئوریسینهای برجسته انقلاب مردم فلسطین و از روشنفکران مطرح جهان عرب است. او از روشنفکرانی است که تأملات ذهنی و نظری خود را در کوران ده ها سال آوارگی فلسطینیان و درگیری با معضلات ملموس و عملی، در جریان مبارزه با دشمن صهیونیستی صورت داده است. «منیر شفیق» بیش از آن که سر سپرده مدها و اندیشه ها و کلیشه های رفتاری باشد ،حق جویی را سر لوحه زندگی خود قرار داده است. وی در این مسیر در مقاطعی به ایدئولوژیهای غربی و به خصوص مارکسیسم لنینیسم دلبست و نهایتاً «لااحب الافلین» گویان، اسلام را پاسخگوی نیازهای سرشتی انسان دید و دههها پیش از سقوط بلوک شرق و پدید آمدن انقلاب ایران بر بطلان مارکسیسم تأکید کرد . منیر شفق در دو کتاب «اسلام فی معرکه الحضاره» و به خصوص «الاسلام و تحدیات الانحطاط المعاصر » مسلمانان را به بازگشت به خویشتن اسلامی خویش میخوانَد و تکیه بر اصالتهای خودی را البته از منظری آگاهانه و خردمندانه ،چارة انحطاط کنونی جهان اسلام میداند. وی در کتاب «الاسلام و تحدیات الانحطاط المعاصر » انحطاط مزبور را نه فقط عارضه حاکمان و عُمّالِ امپریالیسم ،بلکه شامل حالِ انقلابیونِ رسمی و کلاسیک نیز میداند.
منیر شفیق، از سالهای پیش از پیروزی انقلاب ،با انقلابیون مسلمان ایرانی همچون شهید محمد منتظری در ارتباط بود و پس از پیروزی انقلاب نیز عاشقانه از وقوع انقلابی به نام دین در ایران استقبال کرد. وی پس از پیروزی انقلاب بارها به ایران آمده است و جالب آن که در این میان ،از اظهار مواضع انتقادی خود در باب سیاستهای دولت ایران، به رغم همدلیهای اصولی، پروا نداشته است ؛ که این خود نشانه استقلال شخصیتِ وی است .
منیر شفیق سالها، پیش از انتفاضه خلقِ ستمدیده فلسطین ،اظهار داشت: «انقلابی جز انقلاب اسلامی در کشور ما راه ندارد نه استقلال حقیقی… نه عدالت اجتماعی نه انقلاب فرهنگی امکان تحقق ندارد مگر در پرتو اسلام». البته منیر شفیق، با هوشیاری تمام معتقد است که بازگشت به اسلام (که خود نیز از مصادیق عینی آن بود) نمیبایست از منظری فایده گرایانه و کارکردی سامان پذیرد به زعم وی «بازگشت به اسلام باید بر پایه عقیده و ایمان استوار باشد و نباید عکس العمل و بازتاب شکست تفکر غربی و غربزدگی باشد».
منیر شفیق ،خود توجه دارد که سخن گفتن از کاراییِ اسلام، هنگامی که اسلام ِبه مثابة راهنمای عمل سیاسی و فردی مطرح نباشد وهنگامی که مسلمانان دچار شخص گرایی و یا نارسائیهای های معرفتی باشند، ثمرات خود را به دست نخواهد داد.
با این همه ، شفیق ، از سنخ آن دسته انقلابیون عجول و غیر منطقی نیست که ستیز و رویایی با نظام سلطه جهانی را با ماجراجویی و درشتیها و هیجانهای غریزی و فرو گذاردن برنامه ریزی اشتباه گرفتهاند وی مینویسد:
«اگر مبارزه طلبیِ خشونت آمیزِ امپریالیزم – صهیونیزم، شدت تصادم و تضاد را به اوج خود میرساند … و اگر مقابله با این مبارزه طلبی، به خون و شهادت بیش از حیات و منافع دنیوی نیاز دارد بدان معنی نیست که صبر را از دست داد و بدون برنامه و نقشه آگاهانه دست به کار شد و کورکورانه در تاریکی فرو رفت و بدون توجه به شرایط و نتایج، هر لحظه و هر زمان در درگیری در افتاد ».
منیر شفیق مینویسد : «اسلام دین اعتدال است نه افراط و تفریط، اگر ما میگوییم که باید با دشمن مبارزه کرد و به جهاد پرداخت ،برخی از افراطیها بدون طرح و آمادگی و امکانات به جنگ میپردازند. کسانی هم هستند که این افراط کاریها را بهانهای برای فرار از جهاد قرار میدهند و … از رویارویی اجتناب میورزند».
وی ادامه میدهد «مبارزه و انقلاب نه تنها ضد حکمت و اعتدال و تعقل نیست بلکه مستلزم حکمت و اعتدال و تعقل است، مبارزه و انقلاب ،کار انسانهای شتابزده نیست».
نیاز به ذکر نیست که طرح آرائی از این دست (که در پی خواهد آمد )،در راستای گشودن راهی است ،فراسوی کلیشههای مرسوم از قبیل سنت –مدرنیته و غیر آن ونیز ، در جهتِ حفظ ِتوأمانِ اصالتهای خودی و برخورد فعال با مسایل عصری !
******
جهانی سازی ؛ جلوه ای جدید از سرمایه داری
منیر شفیق
برخی معتقدند «جهانی سازی» یک نظام اقتصادی کاملاً نوین است که بی درنگ از انقلاب شگرف در زمینة اطلاع رسانی، ارتباطات و فن آوری فضایی زاییده شده است و با تکیه بر همین انقلاب علمی و فنی و به دور از عوامل گوناگونی که یک نظام اقتصادی جهانی را شکل میدهد، ویژگیهای خود را تعیین کرده است. البته مقصود از عوامل گوناگون، عواملی همچون موازنة قوای نظامی، مجموعههای بین المللی، منافع ملی کشورها و نیز عوامل وابسته به فرهنگ، هویت و خواست ملتهاست . جهانی سازی از نظر این عده، تقدیری است که خواه ناخواه بر سراسر جهان سایه خواهد افکند. مهمتر از همه این است که چهرة نظام اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جهان در پرتو خواست ابر شرکتهای چند ملیتی و بدون مرز شکل میگیرد و این گونه شرکتها با سرمایههایی پایه ریزی میشوند که در هر مورد از دهها میلیارد دلار نیز فراتر است.
برای تقویت این نتیجه گیری یا این انتظار قاطع و صریح، همة توجهها را به افزایش و گسترش ادغامها جلب میکنند؛ ادغامهایی که همه هفته میان بانکهای بزرگ جهانی، و شرکتهای عظیم نفتی، شرکتهای هواپیماسازی و اسلحه سازی و … انجام میشود و سرمایهها ، سودها و مناطق نفوذی در پی میآورند که همة بودجهها و در آمدهای ملی کشورهای متوسط در برابر آن ناچیز مینماید، تا چه رسد به بیشتر کشورهای جهان سوم.
اما نتیجهای که میخواهند به آن برسند، این است که جهان به «دهکدهای کوچک » تبدیل شده و دیگر دارای قارهها، کشورها و ملتهای گوناگون نیست. جهان محکوم به جهانی سازی است. یعنی تنها یک مصلحت و یک تصمیم بر آن حکم میراند که همان مصلحت و تصمیم ابر شرکتهای چند ملیتی است.
اکنون این پرسش پیش میآید که آیا چنین تصویری درست و دقیق است؟و آیا نتیجهای که بر آن مرتبت میشود – از دیدگاهی آینده نگرانه – درست و دقیق خواهد بود؟
پیش از هر چیز باید گفت: اینها فراموش کرده اند که این جهانی سازی – که حرفش را میزنند – برخاسته از نظام سرمایه داری جهانی است و شرکتهایی که امروزه ادغام میشوند تا ابر شرکتهای جدید را تشکیل دهند، همان شرکتهایی هستند که در طول سدة بیستم بر جهان سرمایه داری سیطره داشتهاند. مهمتر این که ایشان حقیقت دیگری را نیز فراموش کردهاند و آن عبارت است از این که هر یک از شرکتهای بزرگی که امروز با ادغام در شرکتهایی همچون خود، ابر شرکتها را تشکیل میدهند، خود نیز محصول ادغام در دورههای پیشین بوده اند؛ ادغامی که «تراست» ها و «کارتل» ها را تشکیل داد و لنین در کتاب «امپریالیسم؛ بالاترین مرحله سرمایه داری» بر آنها نام «امپریالیسم مالی» نهاد. نشانة ویژة آن نیز ادغام سرمایة صنعتی با سرمایة بانکی بود.
بنابراین انچه امروز شاهد آن هستیم ادامة حرکت سرمایه داری به سوی جذب و انحصار بیشتر در سطح جهانی و ملی در کلان کشورهاست. اما این استمرار به معنای عدم انتقال از مرحلهای به مرحلة دیگر نیست. زیرا همان گونه که سرمایه داری آزاد حاکم بر غرب در سدة نوزدهم، با تحولی بزرگ، به سرمایه داری مالی سدة بیستم تبدیل شد، به تحول سرمایه داری مالی کنونی که به سرمایه داری مالی جهانی سازی شده تعبیر شده نیز باید به دید تحولی ژرف نگریست که ویژگیهای خود را دارد؛ هرچند که این ویژگیها هنوز به صورت شفاف، نمایان نشده است.آنچه که قطعاً باید رد شود، سخن کسانی است که سرمایه داری مالی جهانی سازی شده را از گذشته و استمرار تاریخیاش جدا میکنند و به آن به گونهای مینگرند که گویا حالتی است که ناگهان زاییده شده است. سخن دیگری که در کنار این مسئله باید رد شود، این است که در این تحول جدید نظام سرمایه داری، هیچ چیز جدیدی وجود ندارد و این همان سرمایه داری است، البته با سرمایههای بیشتر و سلطه و بیرحمی افزونتر.
اگر سخن نخست را بپذیریم و معتقد شویم که سرمایه داری مالی (امپریالیسم) با حفظ جوهر خود به جهانی سازی امروزی تبدیل میشود و ویژگیها اصلی خود را نگه میدارد، باید بگوییم که رسیدن آن به مرحلة تحمیل جهانی سازی کنونی، با تناقضها و درگیریهای بسیاری رو به رو خواهد شد؛ همان درگیریها و تناقضهایی که سرمایه داری مالی در مرحلة پیشین و هنگامی که میخواست خود را بر جهان تحمیل کند – چه در سطح جهان و چه در سطح کشورهای متوسط – با آن روبرو شد.
بنابراین کسانی که معتقدند این مرحلة نوین به همان صورتی تحقق یافته یا خواهد یافت که روابط میان جهانی سازی و انقلاب فن آوری حکم میکند و هیچ ربطی به عوامل دیگر ندارد. دچار فریفتگی و خود باختگی شدهاند. زیرا معتقدند که این مرحله با قدرت شگرف مالی ، فنی ، سیاسی، فرهنگی و طبعاً نظامی ابر شرکتهای ادغام شده ساخته میشود و البته ایالات متحده آمریکا در این میان، معمولاً عروسک گردان صحنة جهان است . این خود باختگی به جایی میرسد که بگوییم دولتها و ملتهای ما جهان سومیها – به ویژه کشورهای عربی – راهی جز این ندارند که سراسیمه در پی پیوستن به کالسکة جهانی سازی بدوند تا مبادا از چرخهای تاریخ عقب بمانند. در چنین شرایطی، نصیحت این گونه افراد، آن است که همة شرطهای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول را بپذیریم و تمام توافقهای جدید، به ویژه توافقنامه گات و جایگزین کنونیاش یعنی سازمان تجارت جهانی، را امضاء کنیم و به توافقهای مربوط به مالکیت حقوق ثبت و امتیازهای انحصاری صنعتی، و فنی و … گردن نهیم.
باید در نظر داشته باشیم که همه این توافق ها میان نمایندگان کشورها صورت پذیرفته و جنبة سیاسی دارد، نه این که نتیجة بازتاب دانش و فن آوری بر نظام اقتصادی باشد. حتی میتوان گفت که این توافقها در جنگها و کشمکشهایی ریشه دارد که پیش از بحثهای مربوط به انها روی داده است . بنابراین همة عواملی که بیشتر هواداران جهانی سازی از کنار آنها گذشته و آنها را نادیده میگیرند، در واقع همان عواملی بود که موجب امضای چنین توافقنامههایی شده است. مگر آن که بپنداریم این نمایندگان، به گونهای ساده انگارانه و نادرست، مقتضیات پیشرفت فن آوری را که میخواهد جهان را به «دهکدهای کوچک» تبدیل کند و به قول برخی تبدیل کرده است. منعکس نمودهاند و هیچ توجهی به راهبردهای کشور خود نشان ندادهاند.
برای نمونه اگر کشمکشهای اروپا – به ویژه فرانسه – را با آمریکا در نظر بگیریم و ببینیم که چگونه در نشستهای «گات» پیرامون محصولات کشاورزی و فرهنگی با یکدیگر اختلاف داشتند، در مییابیم که اختلاف و جنگها بر سر منافع و هویت بوده و درگیریهایی راهبردی پشت آنها پنهان شده است؛ درگیریهایی که جایگاه هر کشور و ملیتی را در نظام جهانی در حال شکل گیری، تعیین میکند.
نمونةدیگر، موضع نشست اخیر سران مجموعة ۱۵ در قاهره است. این موضوع، در بر گیرندة اعتراضی آشکار به نظام جهانی سازی بود. زیرا این نظام ، منافع یک کشور را در نظر گرفته و منافع دیگر کشورها را نادیده میگیرد.
نمونه سوم ، آثار فشارهای مردمی و نخبگان روشنفکر در نقد نظم نوین جهانی اتس که از سوی امریکا پیشنهاد شده است. زیرا این نظم نوین، همة فرهنگهای دیگر و اصولاً نو آوریهای فرهنگی و اصل فرهنگ را – از هر کجا که آمده باشد - زیر پا له میکند. چرا که با تبدیل فرهنگ به نوعی کالا،همچون کمپوت و رب و تلفن و تلویزیون با آن رفتار میکند. افزون بر این که آثار ویرانگی اجتماعی و انسانی در پی دارد. زیرا در همه جا، فصل الخطاب را رقابت میداند؛ رقابتی که محکوم به شروط خاص قدرت و سلطة مالی، فنی، نظامی، ارتباطی و تبلیغاتی است و میلیونها، بلکه دهها و صدها میلیون انسان را به کاروان بیکاری، بزهکاری، فساد، جنایت و مواد مخدر و زندگی زیر خط فقر میافزاید.
اگر این فشارها و نقدها … را که با برخی تظاهرات و تشکیل کمیتهها و انجمنها و یا صدور کتابها و نشریات، نمایان میشود، در نظر بگیریم، خواهیم فهمید کهمرحلة نوینی از مبارة دولتها، ملتها و روشنفکران نخبه با جهانی سازی، در حال رشد و شکلگیری است.
اما در آن سو… نیز نباید تنها به لایة بیرونی پدیدة ادغام شرکتهای بزرگ نگاه کنیم؛ بلکه باید با نگاهی تیزتر و دقیقتر، آیندة سرشار از تناقض و درگیری همین شرکتهای ادغام شده را نیز از نظر نیندازیم. چنین درگیریها و تناقضهای عمیقی، گریز ناپذیر است؛ مگر آن که در هر زمینه ، انحصار کامل و فراگیر در یک نقطه تحقق پذیرد البته روشن است که با تحقق چنین وضعی، نظام جهانی سازی از درون منفجر خواهد شد. زیرا بنیانهای اقتصادی کشورهای بزرگ، زیر چکمههای این انحصار له میشود و تازه از این گذشته، نزاعها و جنگهایی که از چنین انحصاری بر میخیزد، بسیار عمیق تر از آن است که زیر سقف رقابت و جلوگیری از انحصار، روی میداد.
نکتة بنیادینی که میخواهیم به عنوان نتیجة آنچه گذشت بیان کنیم، این است که باید سخن کسانی را که کشورهای غربی و ملتهای ما را به ذوب شدن در نظام جهانی سای فرا میخوانند، رد کنیم. خصوصاً که میخواهند این کار با شروطی که از سوی همین نظام تعیین شده و بی هیچ اعتراض، نقد، تغییر و یا حتی تلاشی برای پیشنهاد یک نظام اقتصادی جهانی جدید، صورت پذیرد، باید بگوییم: هیچ کشور و حکومتی که بر حاکمیت، منافع ، هویت و فرهنگ ملت خود پای میفشارد، حق ندارد خود را همچون مردهای در دست مرده شور، در اختیار نظام جهانی سازی قرار دهد. زیرا این گونه وابستگی و سلب اختیار، بسیار بدتر از وابستگی در دورههای پیشین خواهد بود. این به معنای وابستگی کامل اقتصادی و سپردن همة مقدرات کشور به دایناسورهای مالی بی رحم و جهانی است و کلیة مسایل مربوط به حاکمیت، فرهنگ، ارزش و هویت را نابود میسازد. نتیجه اش نیز این میشود که همین لایة نازک مال و ثروتی که فراهم آمده – والبته در برخی کشورها قابل توجه تر است – از دست برود و کشور، به کشوری بدهکار تبدیل شود تا دهها سال حتی نتواند از منابع و داراییهای خود استفاده کند و مهمتر از این ، دچار هرج و مرجهایی اجتماعی میشود که کشور را به سوی بحرانهای خطرناک پیش میبرد. بنابراین بهترین سفارشی که به حکومتهای ما میتوان کرد، این است که نباید با جهانی سازی به عنوان «تقدیر» ی تغییر ناپذیر غیر قابل مقاومت، برخورد کنند. راه چاره نیز این است که در سطح جهانی بکوشند و دست کم به مبنایی در نشست سران «مجموعه ۱۵» که در قاهره مطرح شد، پایبند بمانند. بر اساس این مبنا درخواست شده که نظام اقتصادی جهانی و خاصی پدید آید که منافع بنیادین و تعدد فرهنگی همه کشورها و ملتهای جهان را در نظر گیرد و نه مصالح یک کشور خاص و یا منافع شرکتهای چند ملیتی را.
اما راه اجرای این تغییرهای ضروری … امکان پذیر است. این راه عبارت است از موضع گیری درست و توانمند در سازمانها و کنفرانسها و در برابر همة توافقهایی که غرض از آن ساختن بنای نظم نوین جواهی است.
در اینجا میتوان مشاهده کرد که برنامة آمریکا و انگلستان در سازمان تجارت جهانی و سازمان جهانی حقوق و امتیازهای فکری و دیگر سازمانهای مشابه دستیابی به توافقنامههایی است که عملاً به صورت قوانین نظم نوین جهانی در میآیند و بر قوانین ملی و داخلی هر کشوری که عضو این سازمانها باشند یا در آینده عضو شود، چیره میگردند. به همین دلیل باید به حضور و مشارکت در بحثهای چنین سازمان هایی خصوصاً در هنگام تنظیم توافق نامهها –اهمیت بسیاری داده شود. این کاری است که بسیاری از کشورهایی که میخواهند در برابر موج جهانی سازی بایستند و یا جایگزینهایی را برای طرحهای آمریکا و انگلستان پیشنهاد کنند، انجام میدهند.
اگر آمریکا و انگلستان توانستند پشت سر بیشتر کشورهای جهان پنهان شوند و توافق نامههایی همچون توافقنامة «تریپس» را به عنوان واقعیت غیر قابل انکار، بر همه تحمیل کنند. اکنون باید با آنها رویارویی شود. درست است که «دمکراسی» حکم میکند که این توافق نامهها پایان یافته تلقی شود و جایی برای تغییر آن نباشد، اما باید فعالیتها را از بیرون این سازمانها آغاز کرد و به ویژه با توجه به افزایش اعضای آنها، بحث و اشکالها را رفته رفته وارد آنها نمود. همچنین باید در هر جایی که صدایی به جهان میرسد – از نشست عمومی سازمان ملل گرفته تا سازمان غیر متعهدها – تصمیمهای جایگزین و مناسبی را به کرسی نشاند.
این موضع گیری، تعارضی با گشایش به سوی جهان و دگرگونیهای نوین ندارد، بلکه گشایشی حقیقی این است که از جهان ما جای بهتری برای زندگی، همزیستی، کرامت انسان و نوآوری فرهنگی برخاسته از تعدد هویتها میسازد./
——————————————-
پی نوشت:
* پیش از انتشار در عصرما، مقاله شفیق در الوسط شماره ۳۶۰ و سپس ترجمه فارسی آن در نشریه ترجمان – اقتصادی شماره ۳۵ منتشر شده بود. .
- ۹۰/۰۳/۱۹