احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

محمد تقی شریعتی و بیدارگری با عقل اسلامی

احیا | چهارشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۸۴، ۰۴:۵۰ ب.ظ | ۰ نظر

اشاره: یکی از رسالتهای پایگاه اینترنتی احیاء، بررسی عمده ترین سرفصلها در سیره محییان بزرگ دین در دوران معاصر و آشنا کردن جوانان با آنها است. آنچه در پی خواهید خواند نگاهی است اجمالی به زندگی و اهم بنیادهای فکری استاد محمد تقی شریعتی . خواهیم کوشید تا در بازخوانی سنت سلف، راه انتقاد را ترک نکنیم.

 ****************

محمد تقی  شریعتی ؛ بیدارگری با عقل اسلامی


امیر حسین ترکش دوز

محمدتقی شریعتی مزینانی به سال 1286 شمسی در مزینان دیده به جهان گشود. پدرش شیخ محمود‏، روحانی آن سامان بود. به رسم آن زمان تحصیل علم را با آموختن قرآن در مکتب شروع کرد.‏ مقدمات صرف و نحو عربی و منطق را نزد پدر و عمویش آموخت و حدود سال 1306 برای ادامه تحصیل روانه حوزه علمیه مشهد شد... وی در مدرسه "فاضل خان" – که دو برادرش نیز در آنجا حجره داشتند – وارد شد و دانش‌اندوزی را در محیطی وسیعتر و نزد مدرسانی نام آور ادامه داد. حدود سالهای 1309 تا 1311 با تدریس در مدارس به کسوت معلمی درآمد.

«بعد از دوران اختناق حکومت رضاخان و ممنوع شدن مراسم مذهبی و تبلیغ دین... جامعه آن روز ... تشنگی شدیدی به تشکیل محافل دینی و شناخت مستدل اسلام داشت. اما مجالس قدیمی و روضه‌خوانی سنتی پاسخگوی این نیاز نبود جوانان می‌خواستند اسلام بی‌پیرایه را در چهره اصلی آن ببیند و اصل دین را – چنانکه دستور دین است – استدلالی بیاموزند نه تعبدی و دریغا که گروهی از اهل منبر و تبلیغ دین، این خواست مشروع و معقول جوانان را درنمی‌یافتند».(1)

در چنین زمانه‌ای آنچنان که آقای حکیمی آورده اند : «توفیق الهی شامل حال آن معلم دل آگاه و مخلص می‌شود تا کانونی بیافروزد که گرمی و فروغش جانهای افسرده را حرارت و دلهای تاریک را از نور قرآن روشنی بخشد. سپس مجلس تفسیری دایر می‌کند و ... حقایق قرآن و اصول عقاید اسلامی را با زبانی درخور درک جوانان می‌گوید و پاسخگوی شبهاتشان می‌شود. این مجالس در ابتدا سیار بود (اما)... به پیشنهاد ایشان و نیاز موجود از سال 1323 منزلی در کوچه چهارباغ مشهد برای تشکیل جلسات اجاره کردند و کانون نشر حقایق اسلامی رسمیت یافت و برنامه آن منتشر شد». (2)

کم نبودند فطرتهای خفته‌ای که در ایام فعالیت کانون و پس از آن با نفس رحمانی استاد شکوفا شدند. روحهای سرگشته‌ای که با سخن قوی او، منطق استوارش و متانت و وقاری که از عالمان راستین دین به ارث برده بود در امر دین ثباتی جاودانه یافتند. استاد شهید مطهری در مقدمه‌ای که بر کتاب "خلافت و ولایت" او نگاشته‌اند مساعی او را اینچنین تصویر می‌کند: «همه همت و سعی اش این بود که در آن طوفان سهمگین بگیرد غریق را و چقدر فراوانند غریقانی که تنها دستی که به طرف آنها دراز شده و آنها را نجات داد، دست بی‌طمع (محمد تقی) شریعتی بود». (3)

استاد از آنجا که سامان دنیا را بر اساس دین می‌خواست، از تحولات سیاسی و اجتماعی زمان خود رخ برنمی‌تافت. با اوج‌گیری نهضت ملی شدن صنعت نفت از فعالین نهضت در مشهد بود. در سالهای پس از کودتا نیز ترک پیمان نکرد. با یورش شهریور 36 سازمان امنیت به مراکز نهضت مقاومت ملی در سراسر کشور، همراه با فرزند برومندش دکتر شریعتی بازداشت شد.

با مخفی شدن مرحوم دکتر در اوایل دهه 50، استاد بار دیگر دستگیر شد، که این بار بیش از یکسال و نیم از عمر شریف خود را در حبس گذراند. با پیروزی انقلاب اسلامی ثمره‌بخشی از مساعی خود را در حرکت انقلابی مردم ایران به رهبری امام خمینی دید. او خود می‌گفت: «نهضت بزرگ ملت ایران به رهبری امام خمینی تغییری اساسی در تفکر سنتی به وجود آورد و افکار حوزه‌های علمیه را عوض کرد و فضلا و طلاب (اکنون) افکار بسیار پیشرو و روشنی دارند».

استاد‌ آنچنان که نحله‌ای از مجددین دین در عصر جدید باور داشتند، توانمندی دین را در حفظ خلوص دین می‌دید. از این روست که سودای بازگشت به اصالتهای قدسی در تک تک آثار او موج می‌زد، البته مضمون این بازگشت، گذشته‌گرایی و کهنه‌پرستی نبود، چرا که به موجب نگرش فرا زمانی او و همرهانش به مبدا دین، دیانت در عین ثبات، جوهره پویایی خود را نیز آشکار می‌کرد و سخن بلند امام باقر علیه‌السلام در ماحصل مساعی این نحله، تجلی می‌یافت که «(القران) یجری کما تجری الشمس والقمر».

در اندیشه استاد، عقل نیازمند راهبردی و هدایت دین بود. او می فرمود: «عقل به وسیله دین و وحی باید هدایت شود» (4) و «علم و عقل» را هم، "وحی" راهنمایی می‌کند. عقل هم راهنما می‌خواهد» (5).

محمد تقی شریعتی آگاه به عصر و فرزند زمان خویش بود، اما دغدغه "تجدد" در حیات علمی او جایگزین دغدغه "دین" نمی‌شد.

نگرش خاص او به مقوله عقلانیت، راه او را از متجددین زمانه خود که از منظر علم جدید از متون دینی تعبیری عصری به دست می‌دادند جدا می‌کرد. به زعم استاد: «بعضی از مفسرین ما هم در تفسیر قرآن کاری نزدیک به کار مسیحینان کردند، آمدند آیات قرآن را بر حسب علوم زمان – که معتبر شناخته می‌شد – تفسیر کردند و وقتی آن علوم از اعتبار افتاد، این تفاسیر نیز بی‌اعتبار شد» (6).

از اینرو او معتقد بود که تحمیل فهم بشری بر متون قدسی، سرچشمه همیشه جوشان متون را می‌خشکاند: «هنگامی که به تفاسیر رجوع می‌کنیم، می‌بینیم بزرگان و علمای هر زمان تحت تاثیر افکار و قواعد علمی زمان خود بوده‌اند و آیه را بر آن افکار تاویل کرده‌اند. وقتی علم پیشرفت کرد و معنی آیه به روشنی مشخص شد، بطلان این تفسیر نیز مشخص شد و حقیقت آن وحی که بر آن مرد مکتب‌نرفته و مدرسه ندیده نازل شده بود آشکار شد»(7)‌

اما به هر تقدیر توفیق وی در تقریر محدودیتهای عقل، که به نوبه خود نیازمند بررسی و تحلیلی مستوفا است، موجب نمی‌شد که شریعتی سرمایه عمر را در خردپذیر ساختن احکام و باورهای دینی و مذهبی در طبق اخلاص ننهد. او هشدار می‌داد که تعطیل عقل در امر دین، راه را بر خرافات و سلطه خرافات هموار می‌کند. و «هرچه کلیسا گفت مردم قبول می‌کنند» (8).

ظاهراً استاد شریعتی بهترین چاره را در این میان التزام تام به مبداء می‌دید که می‌فرمود: «علی(ع) چه بیانی دارد: عبادالله لاترکنوا الی جهالتکم، به نادانیهای خود  اعتماد و تکیه نکنید. راه را باید خداوند برای مردم معین کند. خداوند باید برای بشر برنامه بدهد. هیچ کس دیگری، حتی شخص پیغمبر هم، قادر به این کار نیست. او فقط عنوان وساطت و تبلیغ دارد» (9) البته این توجه، راه ابزار قراردادن دین را تنها بر ارباب کلیسا و متولیان دروغین دین نمی‌بست، بلکه از ملعبه شدن دین در دست دل‌بستگان مکاتب بشری نیز جلوگیری می‌کرد در نظر استاد: «خداوند راه را معین می‌کند و به او می‌گوید به مردم ابلاغ کن. هیچ بشری حتی برای خودش هم نمی‌تواند راه تعیین کند. چرا که می‌بینیم پیشقدمان این مکتب فلسفی در کار خودشان چقدر اشتباه کرده‌اند. لاترکنوا الی جهالتکم و لا تنقادوا لا هوائکم» (10).

در شرایطی که نگرشهای پوزیتیویستی یا نوحنبلی بر جنبش اصلاح دینی در جهان تسنن و حتی تشیع تاثیرگذار بود، استاد شریعتی با برتر آمدن از خام‌اندیشی‌های نو حنبلی و شبه پوزیتیویستی در آسیب‌شناسی دینداری، به روح‌یابی شعائر و برخورد اثباتی با مناسک و باورهای دینی و مذهبی، دست می‌یازید.

استاد خود در این باره می‌گویند: «در برابر عوام روش اثباتی داشته باشید نه نفیی. یعنی نمونه درست از شعائر دینی و مراسم مذهبی را ارائه دهید، نه اینکه دائم اعمال آنها را تخطئه کنید و مشاجره نمایید که مشکل را حل و کجی را راست نمی‌کند» (11).

وی با اشاره به آنان که برخی از مناسک معمول در عزاداری سالار شهیدان را به سخریه می‌گرفتند می‌فرمود: «اینها (مردم) کاری که می‌کنند بر اساس احساسات مذهبی‌شان است. این قابل طعنه و تمسخر نیست. این قابل تقدیر است. شما اگر این حرفها را نمی‌پسندید یک روشی را انتخاب کنید که عقلایی باشد» (12).

همانطور که پیش از این نیز آوردیم، استاد، دین را در کار آبادی دنیا نیز می‌خواست، اما ماهیت دینداری در نظر او چنان بود که با اکراه و اجبار سامان نمی‌یافت: «همانطور که حشرات و حیوانات مقهور و مجبور به اطاعت غریزه هستند، خداوند هم (می توانست) انسان را جوری خلق می‌کرد که مجبور از هدایت دینی بود. ولی پروردگار نخواسته تا این کار را بکند، خداوند خواسته که مردم آزاد باشند هم از لحاظ فکری و هم از لحاظ عقیده، خداوند خواسته که انسان هم بتواند ایمان بیاورد و هم بتواند رد کند» (13).

محمدتقی شریعتی همچون دیگر محییانی که سنتی همچون او را در میان مدعیان اصلاح‌گری دینی نمایندگی می‌کنند، گرچه "دین" را به "شریعت" تقلیل نمی‌داد، اما بر جایگاه آن در منظومه دینداری و ضرورت التزام به احکام فردی مصِر بود. در زمینه تاکید او بر احکام شرعی و خاستگاه قرآنی آن می‌توان به عنوان نمونه به صفحات 83 و 270 از مجموعه سخنرانی‌های آن مرحوم اشاره کرد.

علاوه بر این، استاد شریعتی را با ائمه علیه‌السلام سر و سری عاشقانه بود که رابطه او را با آن بزرگان تنها در هم پیوندی فکری منحصر نمی‌کرد. استاد محمدرضا حکیمی در این باره می‌نویسد:

«فراموش نمی‌کنم یکی از شبهای احیای ماه رمضان شب بیست و یکم که استاد در محل کانون نشر حقایق اسلامی (مشهد)، احیا گرفته بود و مردم بسیاری آمده بودند. شب به لحظه‌های اسرارآمیز خود رسیده بود، مردم غرق توسل و توجه، چراغها خاموش و برکات شب احیاء گسترده... چراغ کوچکی روی میز جلو استاد روشن بود تا هرچه را می‌خواهد از رو بخواند، بتواند. در آن لحظات می‌نگریستم که به هنگام ذکر مصائب و غم‌های مولا علی(ع) و سوگ شهادت او، جانش از غم آن ... آکنده است و قطرات اشک همینسان بر گونه‌هایش جاری ... قرآن بر سر و نام علی بر لب...». (14)

اما به رغم این همه حُسن، سیره استاد شریعتی را به خصوص اگر از منظر نیازهای امروز بخواهیم بنگریم،  واجد نارسائیها و عیوبی می یابیم که عمده ترین آنها را می توان از حیث «انسجام علمی»و «قدرت استدلال»  دانست . برخی ایده ها و و گقتارهای بِجا و قابل تأمل ایشان نیازمند بازنویسی است و البته این کار را با تأسی از برخی مشربهای فکری همچون مکتب تفکیک نمی توان انجام داد ؛ چرا که چنین ظرفیتی را واجد نیستند.  این نکته را هم نباید از یاد برد که به هر حال در بین احیاگران دین در روزگار ما ،مراتبی هست  .

پی نوشت:

(1)محمد رضا حکیمی، کلام جاودانه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی

(2)منبع سابق

(3)منبع سابق

(4) از چشمه کویر مجموعه مقالات استاد محمد تقی شریعتی به کوشش جعفر پژوم، تهران، انتشارات روزنامه اطلاعات صفحه 126

(5)منبع سابق صفحه 276

(6) منبع سابق صفحه 254

(7)‌ منبع سابق

(8)منبع سابق صفحه 127

(9) منبع سابق صفحه 256

(10) منبع سابق صفحه 275

(11)گفت‌وگوی استاد با نشریه سروش – 15 دی 58

(12)گفت‌وگوی استاد با کیهان فرهنگی – بهمن ماه 1363

(13)از چشمه کویر صفحه 238

(14) کلام جاودانه، محمدرضا حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی تهران، صفحات 240-263)

  • ۸۴/۰۴/۲۲
  • احیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی