احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

____________________
زندگیِ رضا اصفهانی و پرسشی دربارۀ رابطۀ سیاست با انسانیت

امیرحسین ترکش دوز

متولد 1314 در تهران بود و در آبان  ماه 1381 درگذشت . رضا اصفهانی تحصیلات حوزوی داشت اما به لباسِ معمولِ حوزویان مُلَبَّس نبود . گفته شده  از مرحوم  محمد تقی آملی اجازه اجتهاد داشت ؛ درست و غلطش را نمی دانم ؛  اما  به هرحال آموخته هایِ حوزویش اندک نبود . عمدتآ در مدرسه مروی تهران  و چند سالی راهم در نجف تحصیل کرده بود . در همان  مدرسه مروی ، از درسِ فلسفۀ استاد مطهری ،  بهره داشت.  سخنرانی در جمع جوانان و نگارش به« زبان ساده» و در« سطحِ عموم» را عمدتاً از دهه چهل آغاز کرد و تا سالهای بعد از انقلاب ادامه داد. روزگاری از  کار ِ یدی امرارمعاش می کرد و  با شکل گیری  مؤسسه حسینیه ارشاد از همکاران آن مؤسسه شد . این همکاری تا سالهای بعد از انقلاب ادامه داشت .  اصفهانی در نخستین فراز از کتاب« ایران از زرتشت تاقیامهای ایرانی »می نویسد :«حدود17 سال پیش {یعنی سال 49}در‌ یکی‌ از‌ جـلسات‌ مـشترک‌ تـحقیق‌ که‌ با مـرحوم آیـت الله مطهری و استاد محمد تـقی‌ شـریعتی و چند تن از آقایان دیگر داشتیم،قرار شد هر یک از ما درباره یکی از مسائل مـهم‌ آن زمـان بنویسیم که برای مرحوم مطهری تحقیق درباره حقوق زن و برای اسـتاد شـریعتی(تا حدی که به خاطر دارم‌)تاریخ‌ مختصری از اسلام تعیین شد  و برای‌ من نیز تحقیق پیـرامون اوضـاع مـذهبی و اجتماعی‌ ایران قدیم و اثر اسلام در ایران را تـعیین کـردند و مـن‌‌ پس از مـدتی کـتاب را آماده‌ کردم‌ و بعد از آن که به‌ دایره تحقیقات حسینیه ارشاد آمدم ، قرار شد این‌ تحقیق به عنوان نشریه شماره 4 حسینیه ارشاد چاپ‌ شود؛  ولی اداره‌ نگارش‌ آن زمان بعد از‌ مـطالعه‌ نسخه خطی آن اظهار داشت  ما در حال برگزاری جشن‌های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی هستیم و این کتاب‌ آبروی برای ایران قدیم باقی نگذاشته است ،بنابر این به هیچ وجه اجازه انتشار آنرا نخواهیم داد».(به نقل از یادداشت نویسنده بر چاپ اول کتاب )

اوجِ کارِ رضا اصفهانی از حیث حضور در عرصه عمومی ،در دو سه سال قبل و بعد از انقلاب بود.  پس از پیروزی انقلاب در دوران سرپرستی دکتر عباس شیبانی در وزارت کشاورزی - در سال 58-  چند ماهی در وزارت خانه مزبور مسئولیت گرفت  .سلوک و سبک و سیاق کارش  در همان دوران مخالفتهای فراوانی را برانگیخت .جماعتی از روحانیان  و مراجع ، مواضع اقتصادی او را پذیرا نبودند این مخالفتها در شکل گیری فضایی منفی در مورد او بی تاثیر نبود شاید هم برخی سعایتها  علیه او نزد مقامات بالا فضای مزبوررا سنگین می کرد. 
در مجلس اول  گرچه  رضااصفهانی دوره چهار ساله نمایندگی را به پایان رساند اما دوره کنشمندیِ وی در مقام نماینده مردم ، در خرداد 60 پایان گرفت.بیست و سوم شهریور 59 در نخستین ماه های شکل گیری مجلس اول رضا اصفهانی نطقِ پیش از دستوری داشت که با اخلال جماعتی ار نمایندگان جو جلسه متشنج شد  و او فرصت نیافت آنچنان که می خواست نطق خود را به پایان رساند. اصفهانی در نطق خود گفته های قبل از انقلاب، شعارهایی که در جریان انقلاب سرداده شده بود و خواست رهبری انقلاب 57 درباره احقاق حقوق مستضعفین را یاداورشد  و ابراز تاسف کرد که چرا خواست اسلام که رسیدن مستضعفین به حق طبیعی خود است نتوانسته تحقق پیدا کند. او همچنین این را هم اضافه کرده بود که فقر و فاقه و بیکاری" اثر انقلاب اسلامی نیست که عده ای بخواهند از آن بهره برداری عوضی بکنند بلکه به خاطر این است که محتوای اسلامی و روح اسلامی پیاده نشده است " و مهمتر اینکه بر این آموزه هم تاکید کرده بود که سخن او " هرگز به این معنا نیست که اقتصاد ...زیربنا باشد و هدف باشد" . -اصفهانی در این نطق گفت :"  قبل ازانقلاب ، ملت مستضعف انتظاراتی  داشت، امام انتظاراتی داشت وبطورکلی توقع این بود وقتیکه حکومت به دست  مسلمانها بیفتد وتشکیلات جمهوری اسلامی درست میشود...انچه که خواست اسلام است وبه حق  طبیعی رسیدن مستضعفین است تحقق پیداکند ، ولی بعللی که کم وبیش شنیده ایم  یا خودمان درباره آن علل صحبت کرده ایم دیدیم که این آرزو برآورده نشد،  مستضعفین همچنان مستضعف ماندند ومستکبرین ، مستکبرترشدند واین فاصله که  درآن وقت که آن مطالب گفته میشد، کم بود، متاسفانه بیشترشد، وبی جهت نبود  که چندماه پیش امام برای چندمین بارفریادشان بلند شد ".
 مقصود اصلی نگارنده  در اینجا بحث درباره محتوای سخن رضا اصفهانی و درست و نادرست آن نیست شاید سخن او نیز به ویژه با توجه شرایط زمانی که کمتر از دو سال از انقلاب گذشته بود و مصائب  و مشکلات فراوانی که وجود داشت می توانست منقح و همه جانبه باشد؛ با این حال آنچه بیشر شایسته انتقاد بود شیوه برخورد زشتی بود که جماعتی خاص علیه او اختیار کرد و زشت تر از همه جمله ای بود که یکی از همان جماعت هنگامیکه به درخواست توضیح اضافی از جانب اصفهانی پاسخ منفی داد ،اظهار داشت . آن شخص گفت :" ما اجازه نخواهیم داد یک نفر آدم با شعار از زندگی هیچ چیز خودش را به مجلس برساندو بعد هم در مجلس با شعار بخواهد مجلس را تحت تاثیر قرار بدهد" گوینده این سخن با این سخن بی چیزی رضا اصفهانی را به رُخِ او کشید و عملا او را تحقیر کرد و شاید  با این جمله  می خواست  بفهماند که "همین که تو نماینده مجلس شدی  یعنی وضع مستضعفین بهتر شده است "!
 رضا اصفهانی در مجلس اول در جبهه مقابلِ حزب جمهوری اسلامی و گروه های متحد آن  قرار داشت اما برخلاف تصور برخی، بنی صدری هم نبود  .در جریان رای  به عدم کفایت بنی صدر نه جزء موافقین قرار گرفت و نه مخالفین و اساسا در رای گیری شرکت نکرد . نوشته های او بخصوص آنجا که متعرض موضوعات فلسفی می شود  از سنخ نوشته های  بنی صدر نیست و مهمتر اینکه  خُلق و خو و طرز زندگی او نیز از سنخ خُلق و خو و شیوه زندگی بنی صدر نبود .  
مشابه اتهام بنی صدری  ، اتهام  التقاطی است . نگارنده این سطور به هیچ رو قصد گزافه گویی و اغراق درباره آثار رضا اصفهانی را ندارد  آثار مکتوب رضا اصفهانی و کارنامه سیاسی او را  نیز مثل هر فرد دیگری - در هر رتبه و مقامی - می توان  -و می باید- مورد انتقاد  هم قرار داد  ؛  اما کسانی از اتهام التقاطی در مورد او استفاده کرده اند  که حتی شاید یکبار آثار اورا نخوانده اند.  بگذریم ازانکه  برخی  اشخاص خود دستخوش آسیب زاترین اقسام  التقاط و التباس فکری و عملی بوده و هستند  اما دیگران را التقاطی   می خوانده اند.  مقصود این نیست که نوشته های رضا اصفهانی هیچ اشکالی ندارد مقصود این است  که بر آن اشکالها یا نارساییها نام التقاط نمی توان گذارد . همچنین اگر کسی کُل آراء رضا اصفهانی را با کلیت آراءِ گروهایی مثل سازمان مجاهدین خلق  مقایسه کند - یعنی کُل را با کُل مقایسه کند-  متوجه تفاوتی بارز میان دیدگاه و سمت گیری او با  دیدگاه و جهت گیریِ مجاهدین خلق و گروه های مشابه خواهد شد . البته معاشرت  رضا اصفهانی با برخی گروه ها بیشتر بود اما صِرفِ معاشرت یک شخص با اشخاص و گروه هایی خاص  یا انتشار اثار  او در نشریه ایشان لزوما دلالت بر هم پیوندی خصلتی و معرفتی شخص مزبور با اشخاص و کروه های مزبور نمی کند یا اگر بتوان در مورد برخی اشخاص چنان چیزهایی را دال بر هم پیوندی گرفت در مورد رضا اصفهانی این قضاوت-بنا بر قراینی  از کلیت زندگی و اثار او -قضاوت درستی نیست .  به هر حال رضااصفهانی  شخصیت مستقلی داشت ؛ مستقل از جناح ها، گروه ها و حکومت‌ها. 
 آن مرحوم درطول حیات زاهدانه خود کتابها و مقالات نسبتاً سودمندی نوشت : "اقتصاد از دریچه اسلام " ، "روح یا ماده؟  " ،"پندارپروری"، "اسلام برای همه  - ساده و آسان" ،"اقتصاد مقایسه ای " ،" فلسفه مقایسه ای" ، " بردگی فکری" ، " ایران از زرتشت تا قیامهای ایرانی " و بالاخره"  اخلاق برای همه "  .این کتابها همه در یک سطح نیست برخی در سطح عموم  یا ابتدایی است . برخی  از این کتابها حاصل درس هائی است که وی در دهه پنجاه و  به ویژه در سالهای بحرانی بعد از ۵۴ در آخرین سالهای منتهی به انقلاب به دانشجویان و جوانان داده است   .  در بین آثار او « ایران از زرتشت تاقیامهای ایرانی» جایگاه خاصی دارد . چاپ اول این کتاب درسال 66 و چاپ دوم در سال 69  منتشر شد  و متأسفانه  بعد از آن ، به رغم اهمیتِ موضوع  ،تجدید چاپ نشد.
رضا اصفهانی درست یا نادرست ، تلقی خاصی از زهد و ساده زیستی داشت و وِفقِ همان تلقی، زندگی می کرد آنچنان که به این نحو زندگیِ ساده - یا شاید ریاضت کشانه - مشهور شده بود .
مرحوم اصفهانی اولین فردی نبود که از سمت و سوی عدالت طلبانه در آموزه‌ های اقتصادی  اسلام سخن گفت اما بی شک جزء اولین ها بود . مقاله اقتصاد از دریچه اسلام او به صورت کتابچه ای مستقل در 1343 منتشر شد و بعدها  خود او مضمون سابق را در دهه 50 در نوشته ها وگفتارهای مختلف - و منجمله در اقتصاد مقایسه ای - توسعه داد.
سال هفتاد و نه - بِمناسبتی-  تصمیم گرفتم « گفتار حاکم بر  انقلاب و  تمایز آن از دیگر گفتار  ها » را طی سلسله مطالبی در یکی از نشریات مطرح کنم  . برای این منظور سراغ چند نفری رفتم  که در متن سیاست روز نبودند ؛ با این امید که به موضوع  از منظری متفاوت بپردازند .  از میان ایشان  تنها  گفتگو با  چند نفری  به ثمر رسید  و منتشر شد  .یکی از کسانی  که به همین قصد سراغش رفتم  مرحوم استاد رضا اصفهانی بود ؛ در خانه ای قدیمی و فرسوده حوالی میدان حسن آباد ... دق الباب کردم . در را بازکردند و بی هیچ معطلی وارد منزل شدم .  وقتی برادرش دستش را گرفت و آورد ، شوکه شدم ...چند جمله ای که صحبت کردیم دیدم  اصلاً حالش مساعد نیست ... روزهایِ بعد حال و روز او را برای دو شخصیتِ  وزینِ !! سیاسی تعریف کردم  .آن دو  شخصیت!! به رغم داعیه هایِ بلند بالا واکنشی نشان دادند که تأسف برانگیز بود و نشان از بی اعتنایی آنها به دغدغه های انسانی داشت ؛ به ویژه آنگاه که تظاهر به  این دغدغه ها  فایده سیاسی  نداشته باشد و لازمه خودنمایی های رایج نباشد .
وقتی برای شخصیت اول از وضعیت رضا اصفهانی گفتم او با کلماتی این معنا را رساند که وی مشکل مالی ندارد ! که البته اشتباه می کرد . اما واکنش دومی جالبتر بود :  وقتی ماجرا را برای او - که از فعالین سیاسی بود - بازگو کردم پوزخندی زد و سطح علمی رضا اصفهانی را زیر سؤال برد. هر دوی این واکنشها نشاندهنده این بود که این قبیل شخصیتها به رغم «شهرت» و جایگاهی که در عرصه سیاسی به دست آورده اند -  در خوشبینانه ترین قضاوت - درک درستی از مشکل انسانی ندارند. اولی ، مشکل انسانی را مشکل مالی می فهمید و دیگری ،آنچنان درگیر قضاوت درباره سطح علمی یا مواضع سیاسی اشخاص بود که تواناییِ درکِ عمیقترین و صمیمیترینِ  مشکلات یک انسان را  -صرف نظر از دیدگاه ها و مواضع سیاسی او -  نداشت. قضاوت خود را درباره آن دو سیاستمدار - و به طور کلی فضای غالب بر سیاست در میهنمان -   بر همان دو سه جمله  استوار نمی کنم. اما واقعیت این است که بنابر قرائن و شواهدِ دیگر، برخوردِ آن دو شخصیت سیاسی را  باید «برخوردی نوعی»  به حساب آورد . طرز برخورد آن دو ،  ازخُلق و خوئی شایع حکایت می کرد  . آنچه بر رضا اصفهانی رفت ،  چهره واقعی  سیاست را انچنان که در دهه های اخیر در جامعه  ما فعلیت داشته است و دارد آشکار می کند و این پرسش را پیش می کشد که : این سیاست  تا چه حدّ انسانی است  و تاچه حد  نسبتش با دیگران  فائده خواه و ابزار گرا و بهره جو  است؟  البته داستان ، داستانِ چشم پرُکنها  و به اصطلاح «شخصیتها» نیست .  در سطوح پائینی هم  ، اوضاع و احوال ، تعریفی ندارد و بلکه  بدتر  است ؛ می توان این سؤال را طرح کرد که  از خیل نسلهای مختلف  دانشجویان وجوانانی که در طول سالیان دراز - از دهه پنجاه تا دهه شصت - از کلاسهای رضا اصفهانی بهره بردند - و اصلاً گیریم بهره ای هم نمی بردند  ،همین که اجمالاً با او معاشرت داشتند -چند نفر -و تا کدام حَدّ - حقِّ او را اداکردند  و در دوران بیماری و  تنهایی  به دادَش رسیدند ؟؟  اگر کسانی اطلاعاتی در این زمینه داشته باشند ، بد نیست منتشر کنند که  مایۀ عبرت و تنبه خواهد بود .
درمراسم ختم رضا اصفهانی که آبان ماه  هشتاد ویک در  مسجد محل سکونت او  برگزار شد ، فردی که ظاهراً از هم محلیهای او بود سخنان ساده و بی پیرایه ای گفت   . او از  خُلق و خویِ  رضا اصفهانی  گفت؛  از  دستگیری آن مرحوم از فقرا ؛ در حالیکه  همه می دانستند  این دستگیری ، در عینِ تنگدستیِ  خود او صورت گرفته بود. این سخن البته از جنس نمایش فقر نبود که دیروز و امروز به کرات رایج  بوده و هست.نگارنده این سطور هم نمی خواهد آه و ناله ای از این جنس سر دهد که مثلا آن مرحوم فقیر بود !  یا در مجلس ختمش کَم آمده بودند یا زیاد !! هیچ کدام از اینها نشاندهنده فضیلت مند بودن شخص نیست  . منزوی بودن هم همینطور . از صِرفِ منزوی بودن شخص نمی توان فضیلت مند بودن او را نتیجه گرفت .فضیلتی هم  که استاد اصفهانی داشت -که البته داشت- ناشی از چیز های دیگری بود . تا کنون در" احیا" از اشخاص مختلف یاد کرده ایم و از افکارشان سخن گفته ایم اما در اینجا مقصود بررسی تفصیل افکار  یا کارنامه  سیاسی رضا اصفهانی نبود . این کار را در مجال دیگری می توان صورت داد. مسئله مورد نظر - اولاً و بالذات - مسئله  ای انسانی است  و لذا انرا در بافتاری طبقاتی یا بدتر از ان در چارچوب کلیشه های رایج نباید فهمید.اگر بر فرض رضا اصفهانی به جای آن خانۀ محقرِ قدیمیِِ فرسوده در قصری باشکوه هم زندگی می کرد بازهم می شد پرسشِ سابق الذکر را مطرح کرد یعنی این پرسش که سیاستِ موجود تا چه حد انسانی است ؟
  • ۹۷/۱۱/۱۶
  • احیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی