احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

کدام مسئله، مسئله بنیادی است؟

احیا | پنجشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۱، ۰۸:۴۲ ق.ظ | ۰ نظر

به بهانه زلزله  آذربایجان، سیل مازندران ، حادثه چهار محال  و  حوادثی از این دست

__________________________

 

 امیر حسین ترکش دوز

 

از رمضان گذشته تاکنون مناطق مختلف کشور شاهد حوادثی  تلخ و ناگوار بوده است  و برادران و خواهران ستمدیده ما ،  همچنان سر در گریبانِ رنج و غمِ حاصل از این  حوادث دارند. طبق معمول، این قبیل رویدادها  خیلی زود به وادی فراموشی سپرده می شوند و به هر دلیل یا علتی به حاشیه توجهِ متولیانِ امور رانده می شوند و مسائل عاجلِ روز یا مسائلی  که به درست یا غلط "بنیادی "تلقی می شوند در کانون توجه  قرار می گیرند  .  داعیه دارانِ حقوق بشر  در میان سیاسیون مخالف حکومت هم که به هنگام حادثه احیاناً  سرو صدائی به پا می کنند  بهانه دیگری برای جنگ قدرت با طرف مقابل می یابند و بازهم همان انسانهای بی نام و نشان و به اصطلاح “معمولی” می مانند با دغدغه هائی که  از دغدغه های غالب کسانی که مستقیما”  در معرض فاجعه نبوده اند ، متفاوت است.

 

به مسائلی از قبیل جایگاه مقابله با “مخاطرات طبیعی و مصنوعی ” در فهرست وظایف حکومت هائی که خود  را به یک ایدئولوژی منتسب می کنند ، از دو منظر می توان پرداخت : یکی اینکه آنها را درشمار مسائل روزمره بیاوریم و بگوئیم که اگر دولت ایدئولوژیک به مسائل روزمره و فرعی توجه نکند چه اتفاقی می افتد و دیگر اینکه از منظری ژرف کاوانه تر، نگاه خود را به معیار "بنیادی  دانستن یا  "اصلی و فرعی شمردنِ "مسائل  و “ضابطه ای که یک مسئله را مسئله  انقلاب می سازد” عوض کنیم. منظر نخست که منظری حد اقلی است ، منظر نامطلوبی نیست ؛چرا که به رغمِ ارزشِ اندکِ آن، در شرایط امروز  ،حداقلهای لازم  هم  مغفول و متروک است .

 

پس اجازه دهید از منظر نخست آغاز کنیم :   نظامهای ایدئولوژیک از دو سو  ،به شدت  آسیب پذیرند . نخست از آن حیث که آرمانهای بنیادی خود را فراموش کنند ودر باتلاق روزمرگی فرو  می روند و با تمرکز بر مسائلِ خُرد ، از کلان نگری محروم می شوند و دیگر از آن جهت، که مسائل ایدئولوژیک، حجابِ توجه به مسائلِ روزمره و درد و غمِ واقعی و متنوع انسانها می شود .البته شِقِّ سومی را هم می توان تصور کرد  ؛ به این صورت که با سیاست ورزیِ متظاهرانهای مواجه باشیم که بیشتر “تظاهر به انقلابیگری و ایدئولوژیک بودن” می کند و حتی “انقلابی” که هیچ! “ماجراجو” هم نمی توانش خواند! چون ماجراجوئی این سنخ سیاستورزی  ها نوعاً ،  “لحظه ای” ، “نقطه ای” و ” و منتهی به “عقب نشینی  های خفت بار ” است و نه یک رویه شجاعانه که عاملینِشان  حاضر باشند تا آخرِ خط بروند! در گفتار و کردار صاحبان این سنخ سیاستورزی  ها  ،آنچه رویه است “عظمت خواهی ناپُخته و ناسفته” است. این قبیل صاحبان قدرت  یا سیاسیون ،  نه به آرمانهای بنیادی  ،توجه لازم ، سنجیده  ،  پیگیر و برنامه مند دارند و نه به مسائل روزمره توجهِ علمی ، موثر  و پایدار!  از همین رو است که در جامعه تحت حاکمیت  یا تحت تاثیر  ایشان ، هم بهزیستیِ مردم و جسم و جانِ “انسانهای بی پناه” به شدت آسیب پذیر است و هم خواسته و ناخواسته مسائل بنیادین انقلاب به وادی فراموشی سپرده می شود . در “شورویِ فروپاشیده” عظمت خواهی هایِ میلیتاریستی یا نظامی  ،  اتکاء به شبکه پیچیده امنیتی و سرمایه گذاری درصنایعِ محیرالعقول (به اسم “ارتقاء علمی” و “قدرتمند شدن” و “توان رقابت با قدرتهای رقیب جهانی” )در راس برنامه های حکومت قرار گرفته بود، اما زمامداران اتحاد شوروی غافل بودند که “مولفه های اصلی قدرت در جامعه پسا انقلابی ” و “موجبات اصلیِ صیانت ازیک  نظام بر آمده از انقلاب ” ( یعنی” اجتماعی شدن یا همه گیر بودنِ ایدئولوژی انقلاب” و ” بسط و تعمیق عدالت اجتماعی “)را از کف داده اند. البته در نظام و جامعه ما  خوشبختانه هیچ یک از این سه شق تحقق تام و تمام ندارند اما اینجا و آنجا رفتارها و نمودهای پر رنگی را می یابیم که ولو در سطح خروجی (و  نه در سطح نیت و مقصود) بوئی از هر سه آفت را به مشام می رسانَد و لذا هشدار نسبت به این سه آفت را  خطاب به متولیان امور ،  الزامی می سازد  .

 

 تا اینجای بحث ،فرض بر این بود که مقابله با مخاطرات طبیعی همچون سیل ، زلزله، آلودگی هوا  و ناایمنیهائی که در وهله نخست ، حاشیه ای   به نظر می رسند به حسب واقع هم مسائلی فرعی ،  غیرسیاسی ، غیر دینی و غیر ایدئولوژیکند و باید نسبت آنها را با دغدغه های بنیادین و ایدئولوژیک  ،  به درستی برقرار کرد  ؛ اما از منظر دیگری هم به این موضوع می توان پرداخت . از این منظرِ   دوم ،  توجه به مسائلی همچون مخاطرات طبیعی و بهزیستی انسانها ، برای حکومت اسلامی اساساً مسئله ای فرعی و غیر بنیادی نیست و یک انقلاب دینی که علی القاعده باید یک “انقلابِ عمیقاً انسانی” باشد نمی تواند مخاطراتی که جسم و جان انسانهای بی پناه را در جامعه تحت مسئولیت خود مورد تهدید قرار میدهد ،در اولویتهای پائین دستی خویش قرار دهد. ایمن داشتن مردم در مقابل مخاطرات،  یک وظیفه کلیدی و همیشگی برگردن حکومت اسلامی و مسئولین آن در تمامی سطوح است نه مسئله ای که به گاهِ رخ دادنِ فاجعه به صورت چشم پُر کن  هَمِّ خود  را مصروف آن کنند . اجازه دهید عینی تر و ملموستر سخن بگوئیم :طی دو دهه ای که از جنگ می گذرد متولیان  امور چه میزان در بازسازی بافتهای فرسوده یا ایمن سازیِ در مقابل مخاطرات طبیعی به خصوص در مناطق فقیر نشین  سرمایه گذاری کرده اند ؟ به راستی وزن توجه ها در این زمینه چه تناسبی با وزن توجه ها در دیگر حوزه ها داشته است؟ نمی گوئیم اصلاً توجهی نشده است  قطعا”  در  هر سه دهه بعد از انقلاب فعالیتهای ارزشمندی در این زمینه صورت گرفته است،  اما سوال بزرگ این است که وزن این توجه در میان مجموعه توجهاتِ مسئولین  تا چه میزان بوده  است؟ اگر به درستی گفته اند بلایای طبیعی درپی گناه صورت می بندند  قطعا”کم توجهی مسئولین در شمار همین گناهان است . گو اینکه بعید نیست  تشخیص غلط ایشان نسبت به اولویتها ،  هنگامی که با اصرار بر اشتباه و در نظر نگرفتن شرایط لازم برای اخذ یک تصمیم بخردانه که سرنوشت مردم و نظام را تحت تاثیر قرار می دهد در نظر گرفته شود ملحق به  همان گناهان  باشد. .

 

 مقایسه خدماتی که رژیم شاهنشاهی در مواردی مشابه با زلزله اخیر، به مردم می داده است با خدمات نظام (و بهتر بگوئیم مسئولین  فعلیِ  نظام ) درست به نظر نمی رسد  چرا که از رژیم  منحوس ستمشاهی  ،    انتظاری جز آن نمیرفت و  اگر آن رژیم  به وظایف خود عمل می کرد ،  مردم ،انقلاب نمی کردند.  انصافا” در مقابل این کوتاهی ها یا سهوها و هنگامیکه  مردم متدین و مستضعفِ بلا دیده  شکوهمندانه به رغم فاجعه  باز هم تشرع خود را به نمایش می گذارند سخن از “پیشرفت  “گفتن واجد کدام تاثیر در روحیه آنها است و آیا  “مخاطب ستمدیده  یا در تنگنا قرار گرفته ”  از چنان گفتارهای ” پیشرفت محوری”  برداشتِ ” یک کلیشه  بی ارتباط با زندگی واقعی خود  “ نمی کنند  ؟ آیا گویندگان ما چنین برداشتی را از جانب مخاطبینشان می پسندند ؟  می دانیم که قطعا” نمی پسندند و چون نمی پسندند  ،  باید در قول و فعل حکومتی ،  ملاحظاتی را اِعمال کرد تا چنان برداشتی در میان مردم شکل نگیرد .

 

البته  اگر راستش را بخواهید همانطور که به اشاره  در سطور آغازین این “یادداشت” گفته شد ، این کم توجهی های “قبل از وقوع” و “بعد از فرو نشستنِ التهاب ماجرا ” ،منحصر به به متولیان امور نیست و مسئله  بیشتر یک مسئله فرهنگی فراگیر در جامعه ما به عنوان یک جامعه اسلامی است که اسلامی بودن مسئولیتهای آن را افزونتر میکند ؛ گو اینکه  می باید در باره میزان فراگیر بودنِ  آن پژوهش علمی به عمل آورد.

 

 مخاطراتی که مردم را تهدید می کند فقط همین مخاطرات طبیعی از قبیل زلزله و غیر آن نیست .می توان از مخاطرات طبیعی و مصنوعی در جامعه ایرانی ، فهرستی بلند بالا تهیه کرد . کم توجهی به این مخاطرات، نمونه ای است کوچک از آنچه در حکومت و  در خارج از آن ، نصیبِ رنجهای رنگارنگ  انسانها (که به تعداد خودِ آن ها رنگ به رنگ است)  می شود. این «کم توجهی» جلوه ای است از بی توجهی یا کم توجهیِ کلیتر به  بی پناهی انسان ها و از هم گسیختگی  هائی که در جامعه  امروز ایران  به وضوح مشاهده می شود . در اینچنین شرایطی می توان پرسید که این مخاطرات و آسیبها و از هم گسیختگیها چه میزان از توجه احزاب و گروهها و جریانهای فکری و سیاسی  در درون و بیرون نظام و  فرد فرد همه ما را از آنِ خود ساخته است ؟

 

گاه احساس می شود که صرفا” مخاطرات طبیعی نیست که چنین محصول کم توجهیِ کسانی است که  در حال حاضر سرنوشت نظام ومیهن ،در گرو چگونگیِ عملکرد ایشان قرار گرفته است : کافی است یک صبح تاشام در شهر و روستا پرسه بزنید تا ببینید جامعه به کدام سو میرود و   موقعیتها وگروه هایِ به اصطلاح مرجع، از چه سخن می گویند و کدام دغدغه ها در قول و فعلِ ایشان ظهور می یابد  ودر میان نوضوعاتی از قبیلِ  «تنگنای معیشتی »،«ناهنجاری فرهنگی » ، «کاهش جمعیت جوان در آینده» و« نداشتن فن آوری پیشرفته» کدام یک می باید در درجه نخست ، مورد توجهِ ایشان قرار گیرد  و قبل از جزم کردن عزم برای حل و رفع هرکدام از این نارسائیها آیا به لوازم راه حلهای مزعوم هم ندیشه می شود یا خیر ؟

 

 در حکومت اسلامی  «درد و غم انسانها ی گُم و گور و بی پناه یا درد و غمِ زیر دستان، نمی تواند یک مسئله دست چندم باشد » و  «نمی تواند این دست چندم قرار گرفتن، به اسلامیتِ نظام آسیبی وارد نسازد» ؛ گرچه مسئولین مربوطه چنین نیتی  نکرده باشند و به طور ناخواسته چنین  اولویت و  ترتیبی شکل گرفته باشد  .

 

————

 

 پی نوشت:

 

 پیش از این نیز در یادداشت” مهم و نامهم در سیاست اسلامی” به این موضوع پرداخته ام(مندرج در سایت احیاء)

  • احیا