احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

عدل اخلاقی یا رویکردی نادرست به عدل اجتماعی؟

احیا | دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۸۷، ۰۳:۴۶ ب.ظ | ۰ نظر

 

***********

امیر حسین ترکش دوز

در چند سال اخیر، گرچه تلاشهای ارزشمندی دربارة تبیین مفهوم “عدالت” به عمل آمده است با این حال پرونده بحث و تدفیق دربارة این مفهوم هرگز “بسته شده” نیست و کماکان می توان به ثمرات میمون تدقیق در این زمینه ،امید بست.
چندی پیش یکی از اعضاء محترم هیئت علمی دانشگاه، ضمن مصاحبه ای به بررسی شخصیت  مرحوم دکتر سید محمد حسینی بهشتی و ابعاد مختلف حیات ایشان پرداخت. در این گفتگو از موضوعات مختلفی سخن به میان آمده بود که این “مختصر” مجال پرداختن به تمامی موارد مزبور نیست. در این میان یکی از موضوعات ، بیشتر جلب توجه می‌کرد و آن سخنی بود که ایشان دربارة رأی مرحوم بهشتی دربارة عدالت بیان کرده بودند. در اظهارات مصاحبه شونده محترم آمده بودکه آقای بهشتی به نکته ای عنایت کرده اند  که کمتر نظریه‌پردازی به آن توجه کرده است و آن نکته این است که از  دیدگاه اسلام عدل اخلاقی زیربنای همه انواع دیگر عدل است.
نگارنده این سطور درباره این «استناد» قضاوتی نمی کند یعنی اینکه آیا می توان نظریه ای را با عنوان عدل اخلاقی  به مرحوم دکتر بهشتی نسبت داد یا نه ؛ بلکه در سطور آتی خواهد کوشید دیدگاه مزبور را مستقلاً - یعنی مستقل از اینکه دیدگاه چه کسی است - موضوع نقد قرار دهد.
پیش از آغاز بحث، تذکر این نکته از اهمیتی وافر برخوردار است که اساساً هدف از این نقد ، انکارِ بایستگی یا اهمیتِ عدل اخلاقی نیست  . در مصاحبه مورد نظر ما به درستی گفته شده که" اگر کسی بخواهد کلمه عدل را در وجود خود پرورش دهد نقطه عزیمت آن توسل به اخلاق الهی است". اما  محل نزاع این نیست  .در اهمیت و تأثیر گذاری اخلاقِ فردی  و نقش  آن در «عدالت به معنای اخلاقی» تردیدی نیست. این نکته هم مورد انکارِ نگارنده این سطور نیست که می توان متمایز  از عدالت اجتماعی ،از  عدالت به معنای اخلاقی  سخن گفت و مناسباتِ فی مابینِ این دو را بررسی کرد.  مسئله اما  این است که آیا می توان عدل  اجتماعی را به عدل اخلاقی تحویل کرد یا نه؟  آیا می توان به «این همانی» قائل شد و گفت عدل اجتماعی یعنی همان عدل اخلاقی - ویا با رویکردی ملایمتر - مفهوم  عدل اخلاقی را نقطه کانونی در  مفهوم عدالت اجتماعی تصور کرد  و عدالت اجتماعی را گسترش یافته عدالت اخلاقی در نظر گرفت؟ 
واژة “عدالت” در چارچوب نظامهای فکری مختلف، به معانی متفاوتی دلالت دارد. اگر عدالت را آنچنان که در بافت معنایی اسلام معنا شده ملاک قرار دهیم از جملة‌ ویژگیهای آن، متمایز بودن مدلول آن از مدلول اخلاق است. این تمایز به خصوص آنجا بیشتر به چشم می‌خورد که عدالت در سطحی فراتر از سطح فردی مطرح باشد.  مرحوم استاد مطهری تفاوت این دو سطح بحث از عدالت (یعنی سطح فردی و اجتماعی) را با تمایز نهادن میان دو مفهوم “عادل” و “عدالتخواه” بیان کرده است. در نظر مطهری ،برخی گمان برده‌اند که عدالت امام علی (ع) صرفاً عدالتی اخلاقی است حال آنکه واقعیت غیر از این معنا است. وی می‌نویسد: «چگونه عدالت علی (ع) قاتلش شد… آیا یک عدالت صرفاً اخلاقی بود نظیر آنچه می‌گوئیم امام جماعت یا قاضی یا شاهد طلاق یا بینه شرعی باید عادل باشد. اینجور عدالتها که باعث قتل کسی نمی شود، بلکه بیشتر باعث شهرت و محبوبیت و احترام می‌گردد. آن نوع عدالت مولی که قاتلش شناخته شد درحقیقت فلسفه اجتماعی او و نوع تفکر مخصوصی بود که در عدالت اجتماعی اسلامی داشت”(بیست گفتار،چاپ پنجم، ص ۴)
مطهری آنگاه به تمایز مهمی اشاره می‌کند که میان دو مفهوم “عادل” و “عدالتخواه” برقرار است (وپیش از این ذکر آن آمد). در نظر ایشان :” او(یعنی امام علی) تنها عادل نبود . عدالتخواه بود. فرق است بین عادل و عدالتخواه.. یکی مشخصاً آدم عادلی است و یکی عدالتخواه است. عدالت ،فکر اجتماعی او است…. قرآن می‌فرماید کونوا قوامین بالقسط. “قیام به قسط” یعنی اقامه و به پا داشتنِ عدل و این غیر ازعادل بودن از جنبه شخصی است”.
وانگهی عدل اخلاقی، خود یکی و تنها یکی از فضایل اخلاقی است و در مقیاس فردی نیز این سخن که” تحکیم فضایل اخلاقی به عدل اخلاقی می‌انجامد”، سخن منقحی نیست. به هر تقدیر ، آنگاه که تفاوت معنای عدالت و اخلاق (دربافت معنایی شیعی) و نیز حوزه طرح عدل اخلاقی را دریافتیم واضح خواهد شد که در سطح اجتماعی سخن گفتن از عدل اخلاقی و به طریق اولی “زیربنا بودن عدل اخلاقی برای دیگر انواع عدل” (آنچنان که در سخن مصاحبه شونده محترم آمده است) از درکی نادرست از “رویکرد شیعی به عدل اجتماعی ” پرده برمی‌دارد.

پرپیدا است که این مدعا بدین معنا نیست که در سطح اجتماعی نمی‌توان و نمی‌باید از “اخلاق” سخن گفت یا به تحکیم فضایل اخلاقی در سطح اجتماعی، اندیشید. خیر! نه تنها می‌توان یک چنین رویکردی را اختیار کرد که در فضای فرهنگی فعلی جامعه ما این مشغولیت از جمله ضروری‌ترین کارها است. منتها همه سخن این نوشته این  است که  در سطح اجتماعی ،رویکرد اخلاقی به عدالت -  آنچنان که باید- حَلّالِ مشکل بیعدالتی نیست. در کلام امام علی (ع) نه تنها به تمایز میان دو معنای پیش گفته   اشاره شده بلکه با در نظر داشتن سطح بحث - یعنی سطح اجتماعی-  عدالت به صراحت برتر از فضایل اخلاقی دانسته شده است. استاد مطهری، کلام امام علیه‌السلام را اینچنین شرح می‌دهد :”کسی از علی مرتضی سلام‌الله علیه پرسید آیا جود (بخشش) بهتر است یا عدالت؟ ایهما افضل؟ العدل ام الجود؟ فقال علیه‌السلام : العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها. فرمود عدل بهتر است از جود . به دلیل اینکه عدل هر چیزی را در جای خود قرار می‌دهد و هر حقی را به ذی‌حق واقعی خود می‌رساند. اما جود و بخشش، امور و جریانها را از محل خودشان و مدارشان خارج می‌کند. “جود” این است که آدمی از حق مسلم خود صرفنظر کند. به دیگری که ذی‌حق نیست، جود کند. پس جود، اشیاء را از موضع خود خارج می‌کند. والعدل سائس عام و الجود عارض خاص .دیگر اینکه عدالت سائس و اداره کننده عموم است. (دقت بفرمایید. – احیاء)(عدالت) چیزی است که پایه و مبنای زندگی عمومی و اساس مقررات است. اما جود و بخشش یک حالت استثنایی است که درموقع خاص کسی به کسی جود می‌کند و ایثار می‌کند.” (همان، ص ۶)
مطهری می‌افزاید : “جود و ایثار را نمی‌توان مبنای اصلی زندگی عمومی قرار داد و براساس آنها، مقررات و قانون وضع و آنرا اجرا کرد.” (همان)
 مطهری در کتاب “سیری در نهج‌البلاغه” نیز بار دیگر به این حدیث شریف اشاره می‌کنند و برتری نهادن “عدل” بر “جود” را از سوی امام علیه‌السلام، اینچنین تفسیر می‌‌نمایند:
«ریشة این ارزیابی ،اهمیت و اصالت اجتماع است. ریشة این ارزیابی این است که اصول و مبادی اجتماعی بر اصول و مبادی اخلاقی تقدم دارد. آن یکی اصل است و این یکی فرع، آن یکی تنه است و این یکی شاخه، آن یکی رکن است و این یکی زینت و زیور». (سیری در نهج‌البلاغه، چاپ بیست و سوم، ص ۱۲۸)
واقعیت آن است که در رویکردی محققانه نه تنها دو مفهوم عدالت و اخلاق در سطح اجتماعی از یکدیگر متمایزند بلکه اگر آدمی، دقتی افزونتر به خرج دهد، خواهد دید که در سطح فردی نیز این دو را نمی‌توان هم‌سان انگاشت یا به دیگری تحویل نمود. چه در سطح فردی ،”ملکه عدالت” تنها جلوه‌ای از “ملکات اخلاقی” است، وبر خلاف سطح اجتماعی ، در این سطح از دیگر ملکات اخلاقی همچون جود و ایثار از ارزشی فروتر برخوردار می باشد.
در نظر مطهری:”از نظر ملکات اخلاقی، ملکه جود و ایثار بالاتر است از ملکه عدالت، زیرا شخص عادل از آن جهت که شخصاً و از نظر “اخلاق شخصی و فردی” عادل است، دراین حد از کمال انسانی است که به حق دیگران تجاوز نمی‌کند، مال کسی را نمی‌برد، متعرض ناموس کسی نمی‌شود. اما آنکه جود می‌کند و ایثار می‌نماید نه تنها مال کسی را نمی‌برد… بلکه حاضر است خون خود را فدای خیر جامعه کند.” (بیست گفتار،چاپ پنجم، ص ۷)
اینجاست که مطهری نویسد : “از نظر ملکات اخلاقی و صفات شخصی (دقت فرمایید-احیا) البته جود از عدل بالاتر، بلکه طرف قیاس هستند” (همان، ص ۷)و لذا است که علماء اخلاق جود را از عدل بالاتر دانسته‌اند. (همان، ص ۶)
اما در سطح اجتماعی چه طور؟ در این سطح به همان کلام امام علیه‌السلام باید اشاره کرد. به نوشته مطهری : “هرگز یک انسانی که تفکر اجتماعی ندارد و با مقیاس‌های فردی اندازه‌گیری می‌کند، این طور جواب نمی‌دهد. نمی‌گوید عدل از جود بالاتر است. اما علی (ع) در این سخن بسیار پرقیمت خود، به عدل ازنظر اجتماعی نگاه می‌کند و با مقیاس اجتماعی اندازه‌گیری می‌کند. این سخن کسی است که فلسفه اجتماعی روشنی دارد.” (همان، ص ۶) حال با این وصف ،این سخن که ” اخلاق یا عدل اخلاقی (که گفتیم ملکه اخلاقی فردی و نسبت به برخی دیگر از “ملکات اخلاقی فردی” از جایگاه نازلتری برخوردار است) زیربنای عدالت (یا به زعم شخص جناب آقای مومنی همه دیگر انواع عدالت) است ،با عنایت به آموزه های شیعی، گزارشی منقح، دقیق و صادق از “عدالت” نیست.
بالاتر از این همه،عدل، خود، بنیاد یک جامعه سالم است و خصوصیتی است که افراد اجتماع را بصورت یک واحد درمی‌آوردو از این حیث عدل اجتماعی شرط تحقق بسیاری از فضایل اخلاقی در سطح اجتماعی است.
در نظر استاد شهید :”از نظر زندگی اجتماعی و از جنبه عمومی که افراد اجتماع را بصورت یک واحد درمی‌آورد، از این نظر که بنگریم، می‌بینیم که عدل از جود بالاتر است.عدل در اجتماع به منزله پایه‌های ساختمان است و احسان از نظر اجتماع به منزله رنگ‌آمیزی و نقاشی و زینت ساختمان است. اول باید پایه درست باشد. بعد نوبت زینت و رنگ‌آمیزی و نقاشی می‌رسد. اگر خانه از پای بست ویران است دیگر چه فایده که خواجه در بند نقش ایوان باشد. اما اگر پایه محکم باشد در ساختمان بی‌نقاشی و بی رنگ‌آمیزی هم می‌توان زندگی کرد”.
مرحوم مطهری سپس سخنی دارند که می‌تواند متوجه آنهایی باشد که گمان می‌برند “ظلم اجتماعی” را می توان با “عدل اخلاقی” (چه در قالب خیرات و مبرات و چه در قالب نوین آن، تامین اجتماعی) چاره کرد:ایشان بر کلام سابق خود می‌افزایند : “همین جودها و احسان‌ها و ایثارهایی که در مواقعی خوب و مفید است و از نظر جودکننده فضیلتی بسیار عالی است، ازنظر گیرنده ،فضیلت نیست، حساب او را هم باید کرد حساب اجتماع را هم باید کرد. اگر رعایت موازنه اجتماعی نشود و حساب نکرده صورت بگیرد، همین فضیلت اخلاقی، موجب بدبختی عمومی و خرابی اجتماع می‌گردد. صدقات زیاد و اوقاف زیاد و حساب نکرده، نذورات زیاد و حساب نکرده در هرجا که وارد شده، مانند سیل، جامعه را خراب کرده، روحیه‌ها را تنبل و کلاش و فاسد‌الاخلاق بار آورده، لطمه‌ها و خساراتی وارد آورده که کمتر از لطمات و خسارات یک سپاه جرار نبوده، مصداق کلام خدا بوده. در باره بعضی انفاقات که می‌فرماید :مثل ما ینفقون فی هذه‌الحیات الدنیا کمثل ریح فیها صر اصابت حرث قوم ظلموا انفسهم فاهلکته و ما ظلمهم الله و لکن انفسهم یظلمون. مثل انفاق‌هایی که در این دنیا می‌کنند و عنوان انفاق و صدقه و امثال اینها به آنها می‌دهند عیناً مثل باد سختی است که با سرما همراه است و می‌رسد به زراعت مردمی که ظلم به نفس کرده‌اند و همه آن زراعت‌ها را از بین می‌برد. خداوند به آنها ستم نکرده، خودشان به خودشان ستم کرده‌اند”.(همان)
تا اینجای بحث به شرح دقتها و باریک اندیشی هائی گذشت که در گفتار مورد بحث ما غایب بود و از خلال آن آشکار گشت که چگونه “عدالت اجتماعی” به معنائی متمایز از “عدل اخلاقی” دلالت دارد. اما رابطه این دو معنای متمایز چگونه است؟آیا میتوان عدل در سطح اجتماعی را بر فضایل اخلاقی و منجمله عدل اخلاقی مبتنی دانست؟ در آموزه های مااتفاقاً “رابطه”، برعکس است و حتی اگر باریک اندیشه‌های پیش‌گفته را مطرح نکنیم این “اقامه عدل” است که زمینه را برای تحکیم فضایل اخلاقی درآحاد یک جامعه مهیا می‌سازد (یا در این زمینه مساعدت می‌نماید).
مرحوم استاد مطهری  در فصلی با عنوان “نقش حق و عدالت اجتماعی در امور معنوی” در کتاب بیست گفتار می‌فرمایند :
“آیا اگر حقوق مردم محفوظ، و جامعه عادل و متعادل باشد و تبعیض و محرومیت و احساس مغبونیت در مردم نباشد، عقاید پاک و اخلاق پاک و صفای قلب و اعمال خوب بیشتر می‌شود و زمینه برای وقوع معاصی و اخلاق رذیله و شیوع عقاید ناپاک کمتر است یا اگر متعادل نباشد و هرچه افراط و تفریط و اجحاف و مغبونیت و ناهمواری و اختلاف و تفاوت بیشتر باشد، برای تزکیه نفس و صفای روح بهتر است؟…. هیچ عاقلی نخواهد گفت که هرچه جامعه از لحاظ عمق و عدالت آشفته‌تر باشد ،زمینه برای عقاید پاک و تزکیه نفس و عمل صالح بهتر است. حداکثر این است که کسی بگوید، بود و نبود عدالت و محفوظ بودن و نبودن حقوق در این امور تاثیری ندارد، عقیده بسیاری از متدینین ما فعلاً شاید همینطور باشد که دو حساب است و ربطی به یکدیگر ندارد” (همان، ص ۷۸ و ۷۹)
البته مطهری در زمان خود احتمالاً با این دیدگاه مواجه نبود ، که  ،  این دو ، «نامربوط به هم » قلمداد نمی شوند  - یا به مطالبی در این زمینه اشاره نمی شود - اما تمام انواع عدالت،  فرع اخلاق (یا عدل اخلاقی) قرار می گیرد.
به هر حال استاد مطهری  از رابطه اخلاق و عدالت تقریری متفاوت دارد. در نظر ایشان :”اخلاق عالی، عبارت است از اخلاق متعادل، موزون. مسلماً و مطمئناً اگر جامعه متعادل و موزون نباشد، اگر سازمان اجتماعی و مقررات اجتماعی و حقوق اجتماعی موزون و متعادل نباشد، اخلاق شخصی و فردی، موزون نخواهد ماند. اثر عدم تعادل اجتماعی تنها در طبقه عامه مردم نیست که محرومند. طبقه خاص یعنی طبقه ممتاز که مواهب را بیشتر به خود اختصاص داده‌اند هم زیان می‌برند، طبقه عامه فشرده و عصبی می‌شوند و این طبقه، بیکاره و بی‌هنر و کم استقامت و ناشکر و کم حوصله و پرخرج” ( همان،ص ۸۹)
مطهری  آنگاه به یخنی از رسول اکرم (ص) اشاره می‌کنند که :”استووا تستو قلوبکم. معتدل و هم سطح باشید و در میان شما ناهمواریها و تبعیضها وجود نداشته باشد، تا دلهای شما به هم نزدیک بشود و در یک سطح قرار بگیرد. یعنی اگر در کارها و موهبتها و نعمتهای خدا بین شما شکاف و فاصله افتاد بین دلهای شما هم قهراً فاصله می‌افتد”. (همان، ص ۹۰)به عبارت دیگر، این روایت نیز بیانگر مصداقی دیگر از تحکیم یک فضیلت اخلاقی یعنی “هم‌دلی” از طریق سامان یافتن بنای جامعه براساس عدل اجتماعی است.
ماحصل کلام را تا بدینجا در این کلام مطهری می‌توان دید که امام علی (ع) به عدل نه نگاهی فردی و اخلاقی که اجتماعی داشته‌اند. استاد این سوال را مطرح می‌کنند که “علی مرتضی (ع) به عدل از چه دیده‌ای می‌نگریسته؟ آیا از جنبه فردی و شخصی نگاه می‌کرده یا بیشتر به جنبه اجتماعی توجه داشته… از سخنان علی (ع) و از … عمل او، مخصوصاً از طرز عملی که در دوره زعامت و حکومت خود انجام داد معلوم می‌شود که عدالت بصورت یک فلسفه اجتماعی اسلامی مورد توجه مولای متقیان بوده و آنرا ناموس بزرگ اسلامی تلقی می‌کرده و از هر چیزی بالاتر می‌دانسته. سیاستش برمبنای این اصل تاسیس شده بود، ممکن نبود به خاطر هیچ منظوری و هدفی کوچکترین انحراف و انحطاطی از آن پیدا کند و همین امر یگانه چیزی، بلی! یگانه چیزی بود که مشکلاتی زیاد برایش ایجاد کرد” (همان، ص ۱۱)
مطهری، بر این اعتقاد بودد که اتفاقا”گسترش وسیع اسلام در جهان و نیز لطماتی که در طول تاریخ متوجه آن بوده است را می باید ناشی از جهت گیری آن به سمت “اصلاحات اجتماعی” و “اقامه عدل” دید. وی می نویسد:”اسلام در مدت بسیار کمی و با سرعت فوق‌العاده‌ای جهان‌گیر شد و جای خودش‌را در دنیا باز کرد؟ چرا؟ آیا تنها به خاطر یک سلسله دستورهای ساده اخلاقی بود؟ اگر اسلام به اصلاحات اجتماعی همت نمی‌گماشت امکان نداشت از دستورهای اخلاقی خود نتیجه بگیرد، اسلام منادی عدل و منادی حق و منادی آزادی و مساوات و الغاء امتیازات بود، به این دلیل‌ها ،جهانی نو به وجود آورد. لطمات و خساراتی هم که دید از ناحیه مسخ شدن و زیرورو شدن همین مسئله بود.” (همان، ص ۶۵)
یکی از ثمرات “نگاهی اینچنین به مفهوم عدالت” را در شیوة برخورد با ناراستیهای اجتماعی می‌توان دید. به عنوان مثال اگر “عدم مشروعیت نظام سرمایه‌داری” و “معضله بودن” آنرا مفروض گیریم، حداکثر ظرفیت رویکرد اخلاقی برای اصلاح، “اصلاح موضعی” است. صاحبان این رویکرد به جهت سرشت رویکردی که برگزیده‌اند قادر نیستند تا از منظر “تکامل عمومی اجتماع” به نارسائیهای اجتماعی و منجلمه نظام سرمایه‌داری بنگرند و “بنیادها” و “کلیت این نظام” را موضوع نقد قرار دهند.
 مطهری در فرازی از آثار خود به همین معنا اشاره می‌کند. وی تصریح می‌کندکه رویکرد اخلاقی موصوف( در تقابل با رویکردی که “اقامه عدل” را چونان هدف خود قرار داده است)، قادر به پیشبرد تکامل عمومی اجتماع نیست. وی می‌نویسد: «جود، درست است که از نظر شخص جود کننده- که مایملک مشروع خودش را به دیگری می‌بخشد- فوق‌العاده با ارزش است. اما باید توجه داشت که یک جریان غیر طبیعی است. مانند بدنی است که عضوی از آن بدن، بیمار است و سایر اعضاء موقتاً برای اینکه آن عضو را نجات دهند فعالیت خویش را متوجه اصلاح وضع او می‌کنند. از نظر اجتماعی، چه بهتر که اجتماع چنین اعضای بیماری را نداشته باشد تا (محل استشهاد ما مشخصاً همین فراز است- احیاء) تا توجه اعضای اجتماع به جای اینکه به طرف اصلاح و کمک به یک عضو خاص معطوف شود، به سوی “تکامل عمومی اجتماع” معطوف گردد». (سیری در نهج‌البلاغه ص ۱۲۷)/.

_____________________________________

پی نوشت : آنچه خواندید ویراسته مکتوبی بود که در شهریور 87 در سایت احیا منتشر شد.

  • ۸۷/۰۶/۲۵
  • احیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی