احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

دفاع مقدس و اصالتی که به حاشیه رانده شد

احیا | يكشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۰، ۱۲:۳۶ ب.ظ | ۰ نظر

به یاد شهید  کاظم نجفی رستگار و شهیدانی همچون او

 

امیر حسین ترکش دوز

از دفاع مقدس بسیار گفته شده است ؛ اما  به رغم انبوهی از گفته ها و نوشته ها ، هنوز چهره های  مُهمی از آن مبهم و مغفول مانده  است .  یکی از این چهره ها ، برخورد نادرستی  است که در آن سالها  با “متفاوت اندیشی در میان حزب اللهی ها” صورت  گرفت . متاسفانه اطلاعاتِ نسل جدید در این زمینه ،همچنان اندک ومبهم است ؛ اما همین اطلاعات اندک نیز بسیار تامل برانگیز و عافیت سوز جلوه می کند .

 دفاع مقدس مردم  مسلمان ایران در مقابل رژیم  بعثی عراق - و فی الواقع نظام جهانی سلطه- مخالفین بسیاری داشت .   مهندس بازرگان و جناح همفکر ایشان در نهضت آزادی  از جملۀ همین مخالفین قرار داشتند  . این جناح،  به رغم  ملی گرایی  ،  در همان دوران قبل از فتح خرمشهر،هیچگاه به صورت سازمان یافته و  پایدار و به عنوان اولویت اصلی،  در بسیج مردم علیه متجاوزین به میهن  وارد عمل نشد.  پس از فتح خرمشهر نیز، اگر گروه مزبوربا جنگ مخالفت می کرد آنرا درچارچوب تفسیر خاص خود از انقلاب مطرح می کرد.  مرحوم  بازرگان درکتاب” انقلاب ایران در دو حرکت”  شعار علیه آمریکا  را یک انحراف در شعارهای انقلاب میدانست . درک  ایشان  از  استبداد ،  این امکان را فراهم نمی کرد که پیچیدگی پدیده استبداد  را آنچنان که باید در نظر گیرند. استبداد را  باید در چهره هایِ دیرپایِ سیاسی، اجتماعی،اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و نظامی دید .  در ایران عصر پهلوی  استبداد از پشتوانه خارجیِهم برخوردار بود . محمد رضا پهلوی حکومت خود را وامدارکودتایی بود که در مرداد 32 با همیاری آمریکا  و انگلیس صورت گرفت .  مداخله خارجی یکی از پشتوانه های هویت بخش استبداد پهلوی  بود  اما در گفتار شخصیت محترم  سابق الذکر نقش این مداخله  در حدوث وبقای استبداد پهلوی آنچنان که باید و شاید مورد توجه قرار نمی گرفت . علاوه بر این،  مشکل نظام شاهنشاهی را نمی شد به  استبداد منحصر کرد .  استبداد ستیزی یکی از مؤلفه های محوری در گفتار حاکم بر انقلاب 57 بود اما خواستهای بنیادیتری انقلاب را در ذهن و ضمیر انقلابیون مشروعیت می بخشید.

  با این حال ،  انتقادهای ناظر به جنگ و مسائل آن در همان هشت ساله جنگ  ،همه از سنخِ   مخالفت مهندس بازرگان و همفکران ایشان نبود.  بودند کسانی  که با پذیرش تفکر امام و انقلاب  و حتی سرسختیِ در  این پذیرش ،  اهل چون و چرا در سیاستهای حاکم و راهکارهای نیل به اهداف انقلاب بودند ،  اما  متاسفانه فضای آن سالها بدیشان امکان بروز و ظهور نمی داد.   شهید کاظم نجفی رستگار فرمانده تیپ ۱۰ سید الشهداء یکی از همین ها است . شهید نجفی رستگار از نیروهای قدیمی سپاه بود که پیش از جنگ در درگیریهای  کردستان سابقه مجاهدت داشت و در جریان دفاع مقدس هم در مسئولیتهای مختلف ،خدمت کرده بود تا آنکه عاقبت ، در بیست و پنج اسفند ۶۳ در عملیات بدر، به شهادت رسید . وی در اواخر حیات طیبه خود، در گیر یک سلسله  چالشها و اختلاف دیدگاهها بود تا آنکه این چالشها نهایتا”  به  واگذار کردن تمامی مسئولیتها  و منجمله فرماندهی تیپ ۱۰ سید الشهداء (و به تعبیری کنار گذاشته شدن وی  از جانب بالائیها ) انجامید اما  او ، بازهم  ، در لباسِ یک پاسدار معمولی ،  روی در جبهه نهاد و شهید شد . متاسفانه  علیه شهید رستگار چنان جوی  ساخته شده بود  که حتی بعد از شهادت وی، این فضای سنگین همچنان ادامه داشت.   سال گذشته که به همت خانواده شهید ،  تاحدودی غبار فراموشی از چهره شهید رستگار کنار زده شد،  همسرِ شهید، در مصاحبه با یکی از  خبرگزاری ها  بدین مضمون  گفته بود که : وقتی بعد از شهادتِ کاظم،  برای پیگیری پرونده او به بنیاد شهید رفته بودم گفتند که فلانی ضد ولایت فقیه بوده است !  همسرِشهید ،در آن مصاحبه ، متعرض این پرسش نشده بودکه این جو مسموم ، به کدام جهت  بود ؟ و  افسوس که در این زمینه،  برای سالها ، اطلاعاتی حتی  به اجمال هم منتشر نشد و اکنون نیزهمچنان  ازاطلاعاتِ تفصیلی محرومیم  . با این حال  با همین اطلاعات اندک و مجمل  هم می توان برای پرسش مزبور  پاسخی فراهم کرد. پاسخ،  این است که سردار  شهید رستگار در شیوه ستیز با دشمن (بله! شیوه ستیز با دشمن  و نه اصل آن! )با بخشهائی از فرماندهی وقت جنگ و ( به نحو غیر مستقیم ) با مدیریت وقت کشور( که به هر تقدیر، دیدگاهی ،مقابلِ دیدگاهِ او را پذیرفته بودند  ) هم نوا نبود و  از آنجا که  نسبت به آینده انقلاب احساس مسئولیت می کرد  ، اینجا و آنجا از دیدگاه خود دفاع  هم می کرد.

البته این داستانِ تلخ ، منحصر به  شیوه برخورد با  شهید رستگار نیست ،  سردار شهید حسن  بهمنی  ، فرمانده عملیاتِ تیپ سید الشهداء(ع)و سردار شهید لاجوردی(غیر از لاجوردی مشهور) که فرمانده گردان سید الشهدا (ع)از تیپ بیستِ رمضان واز نیروهای فعال سپاه تهران  بود  و شهیدان و رزمندگانی هچون ایشان که یکی دوتا هم نبودند ، از دیگر چهره هائی هستند که در همان سالها  ، متفاوت اندیشی واصالتِ ایشان  به حاشیه رانده شد .

البته  برخی کوشیده اند با عبارت ” ولایت پذیری” (که متاسفانه در تمامی سالهای بعد از انقلاب  به وفور، شاهد سوء استعمال آن بوده ایم)  این ماجرا را به نحوی ختم به خیر کنند . به این ترتیب که بگویند “درست است که  اینها دیدگاه متفاوتی داشتنداما  بالاخره اطاعت از ولی فقیه زمان یعنی  امام  را فرو گذار نکردند و شاهد صدق آن  هم شهادت آنها است”.   این سخن را با دخل و تصرفی به ظاهر جزئی اما در واقع مهم و تاثیر گذار، می توان پذیرفت. بدین معنا که اطاعت یا بهتر بگوئیم پیوند این شهیدان با امام را هم گُتره ای  و چشم و گوش بسته  و نامعقول نفهمیم که اگر پیوند آنها با امام و ولی فقیه زمان اینچنین بود  ، اساسا” ابراز نظر نمی کردند ومتحمل پیامد های آن هم نمی شدند.اما صرفنظر از این توضیح ، توجیه  مزبور از اساس  با آنچه نگارنده این سطور مد نظر دارد بی ربط است. چون  در ولائی بودن این شهیدان و پیوند آنها با امام  خمینی ، شک و شبهه ای نداریم   .  پرسش اصلی و مورد تاکید در نوشته حاضر   این است که  کدام سازو کارها و کدام فرهنگ سیاسی در بالائیها و پائینیها  راه را بر طرح دیدگاه های مختلف  برای نیل به اهداف انقلاب می بندد و به سرعت و پشت درهای بسته ، تصمیمِ اجماعی!و غیر قابل بحث  می گیرد  وبه شیوه های مختلف، آن تصمیم، یگانه تصمیم ممکن برای نیل به هدفی خاص قلمداد می شود  یا  به تصمیم یا سیاستی  بشری در حوزه های مختلف ِسیاست خارجی  سیاست اقتصادی و غیرآن دو ،    هاله ای از تقدس می بخشد و یا چرا ” بیگانه”  و” بی تفاوت” و “تجدید نظر کردگان در اصول”  ،  راحتتر از “خودیِ متفاوت  ” تحمل می شوند  و همو ، ناجوانمردانه در برابر انبوهی از هجمه ها که گاه حسادتها و خرده حسابهای شخصی هم بدان آمیخته می شود رها می شود  ؟ و بلکه بایکوت و حذف هم می شود .   به راستی آیا ، برخی از  آنها که متفاوت با شهید  رستگار بودند و چون و چرا نمی کردند یا آنها که آنروز ناجوانمردانه یا از سر نا آگاهی  انگِ مخالفت با امام و ولی فقیه به او می زدند ولائی تر و پایِ کارِ نظام و انقلاب و راه امام بودند (البته اگر مقصودمان همان ولایت الهی و توحیدی باشد  که قرآن و عترت از آن سخن میگویند ) یا امثال شهید رستگار که به رغم انتقادات خود، ذره ای هم آب به آسیاب دشمن خارجی و گروهکهائی همچون نهضت آزادی نریخت و  با هیچ گروه غیر مکتبی و غیر خط امامی وارد جبهه مشترک نشد و با هیچ رسانه بیگانه  یا با هیج رسانه غیر انقلابی داخلی مصاحبه نکرد  و همچنان  تا نثار جان، در خط امام پایدار ماند و همه مرزبندیهای مکتبی و انقلابی را   محفوظ داشت  و جهاد مقدس را هم ترک نگفت ؟  

به نظر می رسد  با گذشت زمان بهتر می توان به این سوال جواب داد  و مهمتر به این پرسش که   از راه و رسمِ موصوف، بیشتر، سود عائد انقلاب و  نظام شد یا ضرر؟

 تردیدی نیست  که در جریان جنگ ، ” اطاعتِ معقول ” یک عنصرِ کلیدی است ؛ اما اگر این اطاعت معقول،  همراه با  تامل و سنجشگری  و چون و چرای ِمنضبط نباشد ، مفسده زا است .

بُرون دادهایِ راه و رسم ِ موصوف ، منحصر به موارد سابق نیست. به عنوان نمونه،  ا گرچه بسیار سعی شده که متفاوت بودنِ صیاد شیرازی در چگونگی اداره جنگ  ناگفته  و نانوشته مانَد یا دست کم تلطیف شود ،  اما خوشبختانه این که او، در پیشبرد دفاع مقدس  از سلیقه خاصی برخوردار بوده   و به همین جهت از مقطعی ، منصبِ خود را ترک می گوید ، مورد اذعان قرار گرفته است. صد البته در مورد این شهید نیز “متفاوت بودن” به معنای این نبود که  در ثبات قدم و استواری در دفاع از  انقلاب چیزی کم گذارَد ؛ کما اینکه  بعد از پذیرش قطعنامه  ، آنکه  در عملیات مرصاد ، تمام قد در مقابل متجاوزین  و تشکیلات  رجوی که در آن عملا به شاخه ایرانی ارتش عراق تبدیل شده بود  ایستاد،  صیاد شیرازی بود ؛ تا بدانجا که  هزینه ایستادگی خود را، سالها بعد،  آنگاه که هدف تیر عوامل رجوی قرار گرفت  دریافت کرد.

عزت الله مطهری (یا همان عزت شاهی) هم که از سالهای ۶۰-۶۱  به کنج انزوا رفت( یا رانده شد ) اما هیچ گاه خود را چهره و دست مایه  نشریات اپوزیسیون و بیگانگان با راه امام نکرد ، در خاطرات خویش ، از دیدگاه ِمتفاوتِ خود در مورد جنگ سخن گفته است. مسئله این نیست که آیا دیدگاه او دُرست بوده است یا نه.  اشکال، متوجهِ روش برخورد با کسانی است که اگرچه با جوغالب همراهی نمی کنند اما اگر بیشتر از  هجمه کنندگان ، حزب اللهی نباشند (که در بسیاری از موارد ، هستند )کمتر از آنها حزب اللهی نبوده و نیستند و تقابل قاطع خود را هم با ضد انقلاب و ملحقین به ایشان حفظ می کنند .

البته ” اثباتِ شیء، نفیِ ما عدا نمی کند “؛ اثباتِ گروهی از رزمندگان به معنای نفی گروهی دیگر  یا به معنای  نفی ِتفکر و اصالت و آزادگی از دیگران نیست ؛ دیگرانی هم بودند که  همان ایام  ،اهل تامل و سنجشگری بودند اما به تشخیصی متفاوت از شهیدان مورد بحث  رسیدند  .

علاوه بر اینکه  قصد نگارنده این سطور، این نبوده و  نیست که در این مجال ، به محتوای دیدگاه ها  بپردازد و  مثلا” بگوید که   این دیدگاه درست بوده است  یا آن دیدگاه  ؛  به خصوص با توجه به آن که،  اشخاصی که از آنها یاد شد،  در همه مواضع، هم نظر نبوده اند. مقصود نگارنده تقبیح یک روش است . آنچه  باید مورد نقد و با زنگری قرار گیرد ،روشی است  که ثمرات نامیمون آن را در گذشته شاهد بودیم ونسبت به  بازتولید آن ،همچنان  می باید  احساس خطر کرد./

  • ۹۰/۰۹/۲۰
  • احیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی