احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

احیاء : استاد شهید سید محمد باقر صدر، در واپسین فراز از حیات خود ، مجموعه ای از مقالات رادر ارتباط با تاسیس نظام جمهوری اسلامی در ایران ، برای مابه یادگار گذاشت که در این میان ، دو عنوان از مجموعه مزبور، مستقیما” به مسائل اقتصادی اختصاص دارد. معمول چنین است که در تقریر و تحلیل اندیشه اقتصادیِ شهید صدر، صرفا” به کتاب اقتصادنا توجه می شود و آراء انقلابی و تحول آفرینِ مندرج در این دو مقاله، چندان مورد توجه قرار نمی گیرد . آنچه در پی خواهید خواند یکی از مقالات یاد شده است که در سالهای نخست بعد از پیروزی انقلاب توسط دکتر جمال موسوی به فارسی در آمد و از سوی بنیاد بعثت در تهران منتشر شد .( لازم به ذکر است که از این دو مقاله ، ترجمه دیگری هم به قلم آقایان شوشتری و بیات از سوی انتشاراتی کوکب ،در همان سالها ، انتشار یافت) 

**************

تصویری از اقتصاد جامعه اسلامی

نویسنده: استاد شهید  آیه الله سید محمد باقر صدر

مترجم: دکتر جمال موسوی

-تصویری از اقتصاد جامعه اسلامی

سپاس پرودگار جهان آفرین را سِزا است، و درود و سلام بر سالار آفریدگان، محمد و هادیان راستین از دودمان پاکش.

بعد از این سرآغاز:  وقتی سخن از ملت مسلمان ایران به میان می آورم، ملتی بزرگ که با جهاد و خون و شهادت، و قهرمانی بی مانندش، تاریخ اسلام را از نو نوشته و به جهان یک نمونه زنده از روزگار نخستین اسلام را با حماسه و شجاعت و ایمان نشان داده است، احساس غروری بزرگ، مرا در خود فرو می برد.

و نیز هنگامی که به یک لحظه تاریخ ساز این ملت عظیم می اندیشم، احساساتی عمیق و پاک ، همه وجودم را فرا می گیرد و آن لحظه ای که این ملت، بلکه در تاریخ ملت های اسلام بطور کلی، لحظه تاریخ ساز بود. روزی که این ملت مجاهد، به رهبری امام خمینی قیام کرد تا رأی مثبت خود را به جمهوری اسلامی دهد و در کنار ایمان قلبی اش به اسلام، بار دیگر ندای

« جمهوری اسلامی » را در ظاهر نیز پاسخ مثبت داده باشد. رأیی که قبلاً با دادن قربانیها و انواع ایثارها و جهادها آنرا تأئید کرده بود. و همه حرکت های پیشین خود را در کلمه « آری » به جمهوری اسلامی تجسم بخشید، و با این کلمه، مرحله جدیدی را در تاریخ ملت های اسلامی آغاز کرد. مرحله ای که می تواند آنان را از تاریکی های جاهلیٌت، به نور توحید، و از بهره کشی انسانها، به پرستش خالصانه خدای بزرگ که بنیاد حقیقی آزادی، عدالت و برابری بدن وابسته است، رهبری کند.

طرح  شعار « جمهوری اسلامی » از سوی امام خمینی، چیزی جز استمرار دعوت انبیاء و ادامه نقش محمد و علی( علیهما السلام ) در پایداری حکم خدا بر روی زمین نمی باشد.

« جمهوری اسلامی » در حقیقت، سخنی است از عمق دلهای امتی که برای خود جز در زیر سایه اسلام، عظمت و افتخاری نمی شناسد و حاضر نیست بار ذلٌت و زبونی و بیچارگی و محرومیت و دیگرپی آمدها و گرفتاریهای ناشی از تسلط کافران استعمارگر را تحمل کند. گرفتاریهای ناشی از تسلط کافران استعمارگر را تحمل کند. گرفتاری هائی که همه آنها ناشی از رها کردن اسلام و فراموش نمودن رسالت عظیم تاریخی آن در زندگی امروز است.

راه و رسم اسلام برای ما، یکی از دو راه انتخابی نیست. در مقابل اسلام هیچ راه دیگر قابل سلوک نمی باشد، زیرا اسلام حکم و فرمان خدا در روی زمین، و دستور غیرقابل تغییر جوامع بشریت است. قرآن می فرماید:

« هیچ مرد و زن مؤمنی را در مقابل فرمان خدا و پیامبرش در موردی که آنها اظهار نظر کنند، حق گزینش از سوی خود نیست ».

با این حال خواستِ امام {خمینی}این بود که ملت مسلمان ایران، بار دیگر اراده و شایستگی خود را برای تحملِ بارِ این امانت بزرگ الهی با هشیاری و قاطعیت ابراز دارد.

بی شک شما مردم مسلمان ایران، با انتخاب « جمهوری اسلامی » به عنوان برنامه زندگی و چارچوب حکومت ایران عزیز، یکی از بزرگترین وظائف الهی خود را انجام دادید. و به واقعیت زندگی، و حقیقت تجربه ای که پیامبر اکرم به آن دست زد و تمام زندگی خود را برای آن به کار گرفت.

و درست همان طرح  حکومتی که امام امیرالمؤمنین(ع)، برای رسیدن به آن با «ناکثین » و« قاسطین » جنگید.

و عیناً همان روح انقلابی که امام حسین(ع) آخرین قطره خونش را در راه آن نثار کرد شما تحقق بخشیدید.

شما مردم ایران با انتخاب بزرگ خود، خونهای پاکی را که سیزده قرن پیش در میدان کربلا برای هدفی عالی ریخته شده بود، به ثمر رساندید.

این یک امر طبیعی است که تمدن غربی، انتخاب هوشیارانه شما را، که اسلام را به عنوان برنامه زندگی خود برگزیده اید، با بنیادهای فکری و ایدئولوژیکی تمدن خویش مخالف بیابد، و آن را آژیرِ خطر و بانگ مخالفت و مقاومت در برابر خود بداند. و باید چنین باشد که آنها رأی قاطع شما در طرد شاه از تسلط بر مملکت و نقض و طرد حاکمیتش را، مخالفت صریح با مصالح سیاسی و اندیشه های استعماری خود تلقی کنند.

آری تمدن غربی برای انسان های اروپائی و آمریکائی از دیرباز این پندار غلط را به وجود آورده بود که حساب اسلام را به طور کامل تصفیه کرده، و توانسته است مسلمین را از نظر نظامی، سیاسی، و فرهنگی وادار به ترک اسلام واقعی کند، و به جای آن، آداب و رسوم انسان غربی را در برنامه ها و شیوه های زندگی مسلمانان بنشاند؛ ذچنانکه بطور کلی عملاً هر دو جناح غربی و شرقی این تمدن، دین را کنار گذارند.

جناح غربیِ این تمدن می گوید: اروپا به پیشرفت های خود نائل شد که دین را از زندگی جدا ساخت.

و جناح شرقی آن {یعنی  شوروی و مارکسیستها}رسماً اعلام می کند: « دین افیون ملت ها است »، برای اینکه ملتها بتوانند برای آزادی خود مبارزه کنند، باید دست از دین بردارند.

شما مردم ایران به صورت تواناترین مردم جهان در آمدید که در مقابله با این هر دو دروغ مسخره قیام کردید. شما از متن زندگی و تجارت حیاتی خود، آنها را رد کردید.

مانع ترقی ملت مسلمان ایران، و سد راه پیشرفت های واقعی اش را دوری از اسلام، و گرفتاری تسلط نظام شاهنشاهی، و توجیه و تفسیرهائی که از افکار جاهلی و ارزش های آن به وسیله این نظام به عمل می آمد شناختید و تنها نیروئی که ملت را به انقلاب و شکستن این طاغوت فراخواند، فقط دین بود. آن هم دین اسلام که شما ملت مسلمان ایران، آن را به عنوان برنامه زندگی و تنها راه سازندگی، در این روزها پیاده خواهید کرد.

-آیا اسلام برنامه زندگی است؟

این جمله ها از ناحیه طرفداران غرب و غرب زدگان نابخرد زیاد تکرار می شود، می گویند:

اسلام دین است نه پیروزی، عقیده است نه برنامه زندگی،و به تعبیر دیگر رابطه بین انسان و پروردگار را تحکیم می بخشد ، ولی صلاحیت آنرا ندارد که بنیاد یک انقلاب اجتماعی در کشور قرار گیرد.

این بیچاره ها نمی دانند که اسلام، عبارت از یک حرکت انقلابی است که در آن، زندگی از عقیده جدا نمی باشد، زندگی اجتماعی و محتوای روحی در اسلام، دو عنصر متفاوت از هم نیست و از این رو در طول تاریخ، « اسلام همیشه یک انقلاب اجتماعی و روانی بوده است» .

توحید، جوهر عقیده اسلامی است. با توحیدِ اسلام، انسان از بندگی غیر خدا آزاد می شود.

قبول کلمه « لا اله الا الله » هر گونه پرستش های انحرافی را از گذرگاه تاریخ انسان می زداید، و انسان را از درون آزاد می سازد. آنگاه به عنوان نتیجه طبیعی این آزادگی، انسان موفق می شود ثروت های جهان و همه ذخایر آن را از مالکیت غیر خدا آزاد سازد. یعنی آزادی درونی، انسان را در خارج نیز از هر نوع وابستگی به غیر خدا آزاد می نماید.

امام امیرالمؤمنین(ع)، این دو حقیقت را به هم مربوط ساخته ضمن خطبه ای می گوید:

العباد عباد الله و المال مال الله : ” بندگان، همه بندگان خدایند، و اموال، همه از آنِ خداست”.

فرق نمی کند که موانع وعوائق راه خدا به چه شکل و صورتی جلوه کند، اسلام همه آنها را

ریشه کن می سازد، خواه به شکل بت ها و امور ترسناک و افسانه پوچ و بی حاصل باشد، و خواه به شکل قدرت های سیاسی در پهنه زمین {که}خود را مطیع طاغوت های فردی بداند، خواه بشکل قدرتهای جمعی {که}خود را مطیع طاغوت های گروهی معرفی کند. و خواه برای منافع طبقاتی به نام مردم پیدا شود و بخواهد جلو رشد طبیعی مردم را بگیرد، و قلاده اطاعت و پرستش خود را به گردن آنها بیاندازد، اینها همه صورت های پرستش غیرخدا است و اسلام با قاطعیت جلوی همه اینها می ایستد.

از این رو اسلامی که همه پیامبران برای پیاده کردن آن بپا خاسته، مبارزه کرده اند، یک انقلاب اجتماعی علیه ستمگری و طغیان و انواع بهره کشی و بردگی است.

و نیز از این رو همه پیامبرانی که بردارنده این پرچم هدایت و مشعل نور بوده اند، تمام توجه خود را به گروههای عظیم محرومان و مستضعفان اجتماعی معطوف داشته اند، همان محرومانی که خدایان افسانه ای و دروغین جمعیت آنها را از هم پراکند و آنها را دچار پریشان فکری و نابسامانی های روانی ساخت تا شکار خوبی برای بهره کشان و استثمارگران تاریخ گردیدند.

چیزی که هست انقلاب پیامبران از هر انقلاب اجتماعی دیگر در تاریخ این امتیاز را دارد که انسان را از درون، و جهان هستی را از برون، همزمان با هم آزاد می سازد.

و ما بنا به اصطلاح اسلامی نام آزادی اول را، « جهاد اکبر » و نام آزادی دوم را « جهاد اصغر » می گذاریم، زیرا هدف بزرگ خودسازی یا جهاد اکبر را جز در قالب جهاد اصغر نمی توان تحقق بخشید.

از آنچه گفته شد نتیجه می گیریم:

اولاً اسلام نیامده است تا یک بهره کشی را بردارد و بهره کشی دیگر در جای آن بگذارد، و نیامده است تا یک شکل خاصی از طغیان را برکند و در جای آن، شکل دیگری را قرار دهد.

اسلام همزمان با آزاد ساختن انسان از بهره کشی، او را از ریشه های کثیف بهره گیری در وجود خودش نیز آزاد ساخته، دیدگاه او را از جهان و زندگی دگرگون گردانیده است.

خدای بزرگ گوید:

و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلم الوارثین « اراده و خواست ما بر این است که بر مستضعفان زمین منت نهاده، آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم ».

دقت کنید چگونه دو عمل انقلابی هر دو پهلو در پهلوی یکدیگر صورت گرفته است.

مستضعفان، پیشوایان می شوند و همزمان با این عمل آنها وارثان زمین نیز می گردند.

این دو امر، جانشینی مستضعفان به جای بهره کشان و مُستثمِران، و در دست گرفتن زمان امور از دست مستکبران، هر دو با هم ،همزمان انجام می شود.

امام و پیشوا شدن آنان، یعنی پاک شدن از درون، و تا مرتبه پیشوائی و انسان نمونه بلند پایه شدن، بالا رفتن، از این رو هیچگاه عملِ تحولِ انقلابی به دست پیامبران، مانند عمل تغییر و تحول ارباب و رعیتی به سرمایه داری، یا سرمایه داری به پرولتاریا، نیست. یعنی اینطور نیست که تنها جای بهره کش عوض شود، بلکه کار انبیاء یک تصفیه نهائی از بهره کشی و از هرگونه ستمگری بشری است.

قرآن کریم در آیه دیگر، اوصاف این مستضعفان که نامزد انقلاب انبیاء گردیده اند، تا زمام خلافت زمین به آنها سپرده شود را تعیین کرده، گوید:

الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوه و اتواالزکاه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر ولله عاقبه الامور « آنها کسانی هستند که اگر روی زمین جایگزینشان کردیم، نماز به پا دارند و زکات بدهند، و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و پایان کارها بخداوند وابسته است.»

ثانیاً مبارزه انبیاء با ستم و بهره کشی به عکس بسیاری از انقلابات اجتماعی دیگر، رنگ طبقاتی به خود نگرفته است، زیرا مبارزه پیامبران، یک انقلاب انسانی است، و قبل از هرچیز برای آزاد ساختن انسان از درون، صورت می گیرد و جنبه انقلاب اجتماعی اش رو بنائی است از انقلاب درونی و عمقی ؛  تا جائی که پیامبر اکرم(ص)، انقلاب برای آزادی انسان از درون را به نامِ

 « جهاد اصغر » نامیده است.

اسلام با عمل آزادی درونی، و با تحقق بخشیدن به شرائط جهاد اکبر، توانست در دلهای انسانهای نیک سیرت، درهای همه گونه خیرات و عطایای نیک را بگشاید و تا جائیکه یک نفر ثروتمند در کنار فردی بینوا در هنگام خطر رویاروئی با ستم و طغیان ،بایستد و بهره کشِ دیروز، با ستمدیده امروز در یک قالب انقلابیِ واحد ،با هم در آمیزند تا در مقابل ستمگر صف واحدی تشکیل دهند.

این همگرائی، وقتی تحقق می یابد که ارزش بلند انسانی با « جهاد اکبر » جامه عمل بپوشد.

باید دانست کسی که راه انبیاء را می پوید، آن فرد بهره کشی نیست که ارزش انسان را از ریشه های مالکیت ابزار تولید و تسلط بر زمین بجوید تا برای بدست آوردن آن با کوشش های خود این ارزشها را از دست بهره کشان دیگر بدر آورد و خود را بر دیگران ترجیح دهد، تا در نتیجه، طبیعت این درگیری، او را ملزم به وابستگی به طبقه بهره کشان گرداند و بگوئیم بهره کشانند که در این مبارزه پایگاه انسان را معین می کنند، بلکه فرد انقلابی در راه پیامبران، کسی است که ایمان به ارزش انسانیت دارد، و ارزش انسان ایجاب می کند که او شتابان به سوی الله حرکت کند و این حرکت تمام کوشش های او را در راه بدست آوردن ارزشهای انسانیت بکار گیرد و اورا بصورت نیروئی بی امان علیه « بهره کشی » در میآورد، آن گونه بهره کشی که عامل نابودی ارزشهای انسانی می شود و باعث دگرگون سازی انسانیت از مسیر اصلی اش می گردد.

همان بهره کشی که مانع رسیدن انسان به هدفهای بزرگش می گردد و او را به تکاثر اموال و افروختن زر و سیم مشغول می دارد.

تنها عاملی که می تواند این انقلاب پیامبرگونه را پیروز سازد، میزان موفقیت این انسان در جهاد اکبر است نه موفقیت اجتماعی و وابستگی طبقاتی اش.

-خلافت انسان

بعد از اینکه اسلام مبداً مالکیت را از خدای بزرگ دانست، بر مبنای این اصل، نقش انسان را در ثروت های روی زمین، نقش خلیفه {و} امانتداری از جانب او معین ساخت، و انسان را بر منابع ثروت در جهان برای تدبیر امور این عالم و اداره مسائل مربوط به آن ،طبق اصل مالکیت خدا مورد امانت قرار داد. خدای بزرگ گوید:

وانفقوا مما جعلکم مستخلفین « از آنچه خداوند شما را جانشین گذشتگان قرار داده است و شما خلیفه آن شده اید انفاق کنید »

و آتوهم من مال الله الذی اتاکم « و از مال خدا که به شما داده است بآنها بدهید »

استخلاف و جانشینی انسان دو مرحله دارد:

نخستین مرحله: جانشینی انسان بطور کلی به عنوان جامعه بشریت صالح می باشد. در این باره خداوند فرماید:

و لا توءتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاماً « اموال خود را که خداوند مسئولیت نگهداری آنرا بدست شما سپرده است به نابخردان مدهید »

این آیه شریفه از اموال سفیهان و نابخردان سخن می گوید، و به جماعت بشری هشدار می دهد تا اموال خود را به دست نابخردان نسپارند. در اینجا اموال را به جماعت بشری نسبت می دهد، با اینکه اموال متعلق به پاره ای از افراد آنهاست تا نشان دهد اموال در این جهان برای برپایی زندگی اجتماعی و استفاده از آن در راه زندگی سعادتمندانه جامعه است و جامعه ای که در آن هدفهای الهی از جانشینی انسان روی زمین تحقق پذیرد. و از آنجا که سفیه و نابخرد نمی تواند تحقق دهنده این هدفها باشد، خداوند ، جماعتِ انسانها را از بازگذاشتن دست آنها برای تصرف در اموالشان ممنوع فرموده است.

از سوی دیگر می بینم قرآن کریم وفقه اسلامی ،هرگونه ثروت طبیعی را که مسلمانها از کفار به دست آورده باشند با کلمه « فی ء» از آن تعبیر می کند. کلمه « فیء » به معنی بازگشت است و مقصود از آن در اینجا بازگشت ثروت به صاحب اصلی اش می باشد یعنی ثروتها همه در اصل از آن همه انسانها بوده و ملک عموم است، و جانشینی انسان از خدا جانشینی جامعه انسانی است.

از این رو جماعت بشری با هر فرد انسانی، به حکم این جانشینی در برابر خدای بزرگ مسئول است و حدود این مسئولیت را آیه زیر معین می کند.

الله الذی خلق السموات و الارض و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقاً و سخرلکم الفلک لتجری فی البحر بامره و سخرلکم الا نهار و سخر لکم الشمس و القمر دائبیین و سخرلکم اللیل و النهار واتیکم من کل ماسألتموه و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم کفار

« خداوند، کسی است که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان فرود آورد آبی و بوسیله آن از محصولات زمین روزی برای شما فراهم آورد و کشتی ها را برای شما تحت فرمان قرار داد تا در دریا به امر او در سیر و حرکت باشند و نهرها را بدست شما مسخر گردانید( تا آنها را بهر سو بخواهید روان سازید ) و خورشید و ماه را که هر دو کوشا هستند، و شب و روز را، مسخرتان کرد و از هرچه آنرا درخواست کردید بشما داد و اگر بخواهید نعمت های خدا را شماره کنید قادر به شمردن آنها نیستید همانا انسان بسیار ستمگر و کفران کننده نعمت ها است ».

این آیه شریفه قرآن، بعد از اینکه متعرض مواد مورد استخلاف انسان از منابع ثروت جهان و نیروها و نعمت های فراوان آن می شود. اشاره به دو نوع انحراف می کند یکی ستمگری و دیگری کفران نعمت.

مقصود از ستمگری سوء توزیع ثروت و ناهمسانی در تقسیم نعمت ها نسبت به افراد جامعه است، و این ستمی است که پاه ای از افراد جامعه نسبت به پاره ای دیگر مرتکب می شوند. مقصود از کفران نعمت یعنی کوتاهی جامعه انسانی در به ثمر رساندن نیروها و استعدادهای خدادادی، یا به تعبیر دیگر خودداری از اکتشافات و اختراعات در طبیعت که علاوه بر این باید آنرا خودداری از سیرالی الله خواند و این درست ستمی است که جامعه انسانی نسبت به خود روا داشته است.

استعمال کلمه ظلوم و کفار( ستمگر و کافر نعمت ) در اینجا مفهوم دیگر نیز دارد و آن تعیین دو وظیفه سنگین در مقابل مستخلف یعنی خدای خلیفه تعیین کننده.

یکی از این دو، مسئولیت اجرای عدالت در توزیع ثروت است یعنی لازم است هرگونه تصرفی که در ثروتِ مورد استخلاف جماعت بشری انجام می شود، با خلافت عامه انسان، معارض و مزاحم نباشد و همانسان که در همه جای خلقت، رعایت حق خلافت ضروری است.

مسئولیت دیگر، عدالت در حفظ، نگهداشت، و رشد می باشد، یعنی رشد ثروت از طریق بکار گرفتن مجموعه ای از نیروهای انسان در راه بهره گیری و استثمار نیروهای جهان و آبادانی زمین و بهره گیری از نعمت های خدادادی.

- مرحله دوم:

دومین مرحله جانشینی، جانشینی افرادی است که مالکیت آنها از نظر فقهی و قانونی شکل مالکیت خصوصی به خود می گیرد و فرد ،جانشین جماعت بشری می شود. از اینرو در آیه کریمه اموال اضافه به مردم شده است:« اموالکم ».

بنابراین هیچگونه مالکیت خصوصی ثروت که بتواند مزاحم خلافت جامعه انسانی و حق عمومی جامعه گردد، نیابد وجود داشته باشد.

و تا وقتی مالکیت خصوصی عبارت باشد از جانشینی افراد از سوی جماعت بشری، واضح است که فرد همیشه، مسئول جمع است و در تمام تصرفاتش فرد باید پاسخگوی جامعه بشری باشد و هرگونه تصرفش باید با مسئولیتی که در برابر خدای بزرگ دارد و مسئولیتی که خلافت عامه به عهده او میگذارد هم آهنگ باشد.

بدیهی است هرگاه نماینده قانونیِ جماعتِ بشری، تصرفاتش در مال و ثروت باعث اضرار جمع موکلان خود گردد، و موجب تعدی و تجاوز به دیگران شود، و راهی برای جلوگیری از زیان و تجاوز او به دیگران جز گرفتن اموال از دستش نباشد، در اینصورت باید مالکیت شخصی را از دستش گرفت همانسان که پیامبر اکرم(ص) از داستان سمره بن جندب انجام داد.

در چند روایت آمده است که سمره بن جندب را درخت خرمائی بود که راهش از درون خانه مردی از انصار می گذشت. سمره ، بی اجازه مرد انصاری ،به سوی درخت خرمایش رفت وآمد می کرد. مرد انصاری گفت ای سمره !همیشه بی خبر برما وارد می شوی برخوردهایت ناگهانی و در حالی است که دوست نداریم در آن حال کسی برما وارد شود، هر وقت خواستی وارد شوی، اجازه بگیر.

سمره گفت در رهگذری که، تنها راه من برای رسیدن به درخت خرمای من است اجازه نمی گیرم.

مرد انصاری شکایت او را نزد پیامبر اکرم(ص)  برد. پیامبر(ص)کسی را نزد او فرستاد و او را نزد خود احضار کرد و به او گفت فلان مرد انصاری از تو شکایت دارد، می گوید تو بر او و خانواده اش، بی خبر و اطلاعش می گذری، من از تو میخواهم اگر بر او وارد می شود، اجازه بگیری.

او گفت یا رسول الله در رهگذرم بسوی درخت خودم چگونه اجازه بگیرم؟! پیغمبر(ص) فرمود دست از آن درخت بردار در عوض درخت خرمائی در فلان جا برای تو باشد، گفت نمی پذیرم… پیغمبر اکرم(ص) فرمود: تو مردی زیان رسانی و مؤمن را حق و زیان رساندن بر هیچکس نیست.

سپس پیغمبر(ص) دستور داد درخت را از ریشه کنده و نزد او بیندازند.

در اینجا شایسته است اشاره کنیم : براساس مسئولیت های مجموعه بشری در خلافت عامه، ایجاب می کند نوع عدالتی رعایت شود که آنرا باید وجه اجتماعی عدالت الهینامید. عدالتی که پیغمبران فریاد آنرا برداشتند، و رسالت آسمانی به عنوان اصل دوم از اصول دین مستقیما پهلوی توحید به آن جا داده است.

اهتمام به عدل الهی، و جدا کردن آن به عنوان اصلی مجزا و مستقل در بین سایر صفات خداوند از علم، قدرت، شنوائی، بینائی و غیره تنها به این دلیل است که این اصل دارای یک مداول اجتماعی است و با روح انقلابهای پیامبران در خارج، یک رابطه ریشه دار و عمیقی دارد.

توحید از دیدگاه اجتماعی یعنی مالکیت از آن خدا است نه برای دیگر خدایان دروغین.

و عدل یعنی این مالکیت یگانه، به حکم عدالتی که دارد هیچکس را بر دیگری و هیچ گروهی را بر گروه دیگر امتیاز بی جهت نمیدهد، بلکه همه نعمت ها و ثروتها را به جامعه صالح و سزاوار، منتقل می نماید و آنها را خلیفه دیگران می گرداند.

-هدفهای خلافت :

وقتی اسلام کار خود را براساس خلافت می گذارد و جماعت بشری را روی زمین جانشین خدا معرفی می کند، هدفهای شایسته ای برای این خلافت قرار می دهد و به این وسیله دگرگونی بزرگی در تصور هدفها و ارزیابی آنها پدید می آید که در نتیجه آن، در وسائل و شیوه های رسیدن به اهداف نیز تغییری عظیم رخ می دهد.

اسلام برای ایجاد این دگرگونی در ارزشهای زندگی، و اندازه گیری هدفهای آن، لازم می داند تصویری متناسب با هدفهای مطروحه اش بما بدهد، و یک جو روانی مساعدی در جامعه خلافت صالح، به وجود آورد تا بشریت بتواند به این هدفهای عالی رسیده و آنها را به اجرا در آورد.

اسلام برای مبارزه با این اندیشه غلط از زندگی و ریشه کن ساختن روحیه افزون طلبی، ثروت اندوزی و رقابت و تنافس در جمع آوری و افزودن ثروت را به عنوان هدف زندگی، محکوم کرده است و نقش ثروت را در اعطای جاودانگی به انسان و دادن یک نوع وجود حقیقی بیشتر از آنچه هست، به شدت انکار می کند.

قرآن می گوید: ویل لکل همزه لمره ، الذی جمع مالاً و عدده، ایحسب ان ماله اخلده، کلا لینبذن فی الحطمه، و ما ادراک ما الحطمه، نارالله الموقده التی تطلع علی الافئده

« وای بر هر عیبجوی هرزه داری، آنکس که مالی فراهم آورد و سرگرم شمارش گردد، او پندارد که مال اوست که او را جاودان سازد، نه اینطور نیست او به آتش سوزان درافتد، و تو چگونه توانی تصور آن آتش سوزان را کنی، آتشی که « خشم »خدا آنرا برافروخته، و تا اعماق دل را برافروزد…»!

الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر، کلاسوف تعلمون، ثم کلاسوف تعلمون، کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم، ثم لترونها عین الیقین:

« اندیشه مال و فرزند بیشتر،  شما را از یاد خدا غافل کرده است، تا آنجا که به ملاقات گورها رفتید، نه اینطور نیست( که آدمی برای مال اندوزی آفریده شده باشد) و شما به زودی خواهید دانست، باز هم اینطور نیست. و شما به زودی خواهید دانست، نه اینطور نیست، شما اگر بطور یقین می دانستید( بجای مال اندوزی سرگرم وظیفه اصلی خود می شدید ) و سوگند که البته دوزخ را مشاهده خواهید کرد آنگاه آنرا با دیده یقین خواهید نگریست.»

والذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم. یوم یحمی علیها فی نار جهنم فتکوی بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم  هذا ما کنزتم لا نفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون:

« و آن کسان که زرو سیم اندوزند و در راه خدا انفاق نکنند، آنان را به عذابی سخت و دردناک مژده بده، روزی که آن سیم و زر در آتش گذاخته شود، و بر پیشانی و پهلو، و پشت آنها داغ نهاده شود که اینست آنچه برای خود اندوختید، بچشید آنچه را اندوخته اید»

اسلام تنها با هدفهای جاهلیت و ارزشهای آن در زندگی مبارزه نمی کند، بلکه به جای این هدفهای پست، هدفهای متعالی می نهد تا در راه تحقق آنها در زندگی گام بردارد.

قرآن می گوید: تبارک الذی بیده الملک، و هو علی کل شی ء قدیر الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملاً و هوالعزیز الغفور:

« بزرگوار خدائی که ملک هستی به دست قدرت اوست و او بر هر چیز توانا است، خدائی که مرگ و زندگی آفرید تا شما را بیازماید کدام یک در عمل بهترید و او مقتدر و بخشنده خطاهاست.»

ملاحظه می کنید قرآن به جای اینکه بگوید کدام یک در مال فزونتر و در ثروت جاودانه ترید می گوید در عمل بهترید یعنی کدام یک دارای هدف و ایده آل برترید تا بتوانید عمل خود را بهتر انجام دهید.

خداوند جماعت بشری را که انبیا دست اندر کاران تربیت و سازندگی آنند، تشویق به مسابقه در میدان این هدف، و تلاش برای بدست آوردن سبقت در عمل صالح فرموده است.

و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون: « بلی، اینجا میدان پیشتازی و مسابقه است!»

برای اینکه این هدف جدید بر پایه اصیل و استواری قرار گیرد، اسلام با دیدگاه جدیدی به صحنه می نگرد و آنرا به جهانی فراتر از جهان محسوسات مربوط می سازد و به جای جاودانگی مال و ثروت برای رسیدن به آن عالم نامحسوس، سخن از جاودانگی عمل به میان آورده، روی جاودانگی اعمال سخت تکیه می کند تا برای رهسپاری به سوی آن عالم از رشته های عملی که از اعماق دل انسان عامل سر بر می آورد و تبلور می یابد، بقاء شخص را در آن عالمِ حقیقت تضمین کند.

از اینرو در انسان ، احساسی و فهمی آفریده شده تا بقاء و جاودانگی خود را در عمل صالح بداند نه در افزودن مال و اندوختن ثروت و مفهوم انفاق، انفاق عمل یا مال در راه خدا را از تصور نابودی و متلاشی شدن عمل و مال انسان و محو آینده او بیرون برده و به اندیشه بقاء آن را مبدل سازد. و از مفهوم دادنِ تنها بدون گرفتن، آنزا بیرون برده، تا اندوخته را برای آینده درخشانش تلقی کند.

اسلام با دیدگاه جدیدی که به انفاق می نگرد، انفاق را تضمین بقاء انسان و جاودانگی او می داند، دادنی در مقابل گرفتن، و تجارتی ثمر بخش ، که بتواند رشد کند و بازرگان را از نظر روحی و از دید آینده ثروتهایش، گسترش دهد، و بیفزاید.

و ما انفقتم من شیء فهو بخلفه: « آنچه را شما انفاق نمائید خداوند برای شما بجای می گذارد »

من جاء بالحسنه فله عشر امثالها: « هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابر به او پاداش می دهند »

ان تقرضوا الله قرضاً حسناً یضاعفه لکم : « اگر شما به خدا وام دهید، وامی نیکو، خداوند به چند برابر به شما باز دهد »

مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله مائه حبه ولله یضاعف لمن یشاء والله واسع علیم :« کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق کنند، کار آنها مانند دانه ای است( که در زمین افشانده ) از آن هفت خوشه روید و هر خوشه محتوی صد دانه باشد، و خداوند برای هر کس بخواهد چند برابر( افزون ) گرداند و خداوند، وسعت دهنده و آگاه است. »

و این همان جنبه اجتماعیِ انقلابیِ معاد است به عنوان پنجمین اصل از اصول دین، بنابراین مسئله معاد در زمینه انقلاب اجتماعی پیغمبران، نقش مهمی به عنوان سنگ زیر بنای عقیدتی انسانها، ایفا می کند. انسانهائی تربیت شده پیامبران که برای اهداف و ارزش های زندگی آنان صلاحیت پیدا کرده باشند.

وقتی ما بدانیم که پیامبر گرداننده انقلاب و پیام آور آن از آسمان است، و امامت به معنی وصایت است یعنی مرحله انتقالی که بوسیله آن، رهبری انقلاب، تداوم می یابد تا جائی که امت را به سرحد کارآئی انقلابی مطلوب برساند، اینها را که بدانیم با کمال وضوح بر ما مسلم می گردد که اصول پنجگانه ای که در زمینه اعتقادی جوهر اسلام و محتوای اساسی رسالت آسمانی است، در عین حال به بهترین شیوه و برترین چهره اجتماعی، میتواند انقلاب اجتماعی پیامبران را تجسم بخشد  و خطوط و نقشه انقلاب آنانرا برای بشریت ترسیم کند، و طرح خلافت عامه آنان در روی زمین را، در اختیار نهد.

- اسلامِ پایدار و زندگی متغیر و رو به کمال

غالباً شنیده می شود وسوسه گران می گویند چگونه ممکن است بتوان در آخر قرن بیستم مشکلات زندگی اقتصادی را براساس اسلامِ قرن هفتم حل کرد با اینکه در روابط اجتماعی و اقتصادی بعد از قریب چهارده قرن، گسترش و پیچیدگی هائی پدید آمده و در نتیجه این دگرگونی ها امروز ما را با مشکلاتی مواجه کرده است.

پاسخ این تشویش و نگرانی اینست که اسلام در ضمن چهارچوب های زنده خود، همیشه قادر خواهد بود زندگی را رهبری کرده مسائل آنرا تنظیم کند، زیرا اقتصاد اسلامی یعنی اجرای احکام ثروت در اسلام. و این احکام مشتمل بر دو نوع پدیده است:

یکی پدیده های پایدار و آنها عبارت از احکامی است که به روشنی در کتاب و سنت در ارتباط با زندگی اقتصادی به آنها تصریح شده است.

و دیگری پدیده های متغیر و آنها عبارت از پدیده هائی است که تنها در مرحله خاصی از فرازهای زندگی از رهنمودهای کلی اسلامی استفاده می کند و در قلمرو پدیده های پایدار قرار نمی گیرد.

ولی از پدیده های پایدار می توان رهنمونهائی کلی بدست آورد تا براساس آن رهنمونها، حکم پدیده های متحول را متناسب با مرحله موردنظر مشخص نمود.

اقتصاد اسلامی یا به عبارت دیگر اقتصاد جامعه اسلامی وقتی به کمال مطلوب خود می رسد که این دو پدیده متحول و پایدار طوری در هم فرو رود و بهم در آمیزد که دارای یک روح و یک هدف مشترک گردد.

برای بدست آوردن پدیده های متحول در فقه اسلامی لازم است:

اولاً: برنامه اسلامی بویائی نسبت به پدیده های متحول اتخاذ شود، و با رهنمونهای کلی اسلامی و درجه شمول و دلالت و حدود آنها شناخته گردد.

ثانیاً : همه خصوصیات و شرائط اقتصادی مرحله موردنظر را شناخته، روی هدفهائی که رهنمونهای کلی بدست می دهد و روی روش های تحقیقی آن، دقیقاً بررسی بعمل آید.

ثالثاً : حدود صلاحیت های حاکم شرع( ولایت فقیه ) و میزان قانونی که پدیده های متحول و ناپایدار را در چهارچوب صلاحیت حاکم قانونی می کند و تحت ولایت قابل تصرفش در می آورد، فهمیده شود و قوانین ان استخراج گردد.

و از اینجا است که طرح نقشه برای زندگی اقتصادی در جامعه اسلامی، یکی از مهمترین فعالیتهائی است که باید اندیشمندان اسلامی آگاه همراه با فقهای نوآور و اقتصاد دانهای جدید با هم در تهیه آن به تبادل نظر پرداخته، و آنرا به انجام رسانند.

-اصول کلی رهنمونهائی که بتوان تصویری کلی ازاقتصاد جوامع اسلامی از آنها بدست آورده چیست؟ :

این اصول کلی عبارت است :

-اصول کلی رهنمونهای اقتصاد اسلامی

-الف: جبهه قانونگزاری

مقصود از این رهنمون اینست که اسلام در ضمن تشریع قانونهای ثابت اقتصادی اش در احکام مصرح و منصوصی که در کتاب و سنت متعرض شده، هدفهائی را مشخص می کند که از مجموع این آثار اهتمام قانونگزار به این هدفهای مشترک، آشکار می گردد. بدست آوردن این هدف ،خود قانون ثابتی است برای حفظ آن ها یا برای دستیابی به آنها در خارج باید قانونهای متغیر، ناپدیدار، متحول و یا بتعبیر دیگر قانونهای ثانوی وضع کرد تا تضمینی بر بقاء آن هدفها، و یا راهی برای رسیدن به کمال آنها در تحقق خارجی اش، باشد.

در زیر نمونه ای از اینگونه احکام مصرح و منصوص را برای رسیدن به هدفهای مشترک، از نظر میگذرانیم.

۱- اسلام مالکیت خصوصی را نسبت به بخشی از منابع ثروت طبیعی، مجاز نمی داند.

۲- اسلام حیاذت منابع طبیعی را، تنها براساس دست روی آن گذاشتن و تسلط بر آن پیدا کردن بدون احیاء  مجاز نمی داند، و بطور کلی بدون کار برای کسی حقی قائل نیست.

۳- اگر عملیاتی که در یک منبع طبیعی صورت گرفته، متلاشی شود و آن محل از بهره برداری ساقط گردد، هر فرد دیگری غیراز عامل نخستین حق دارد آن منبع را مجدداً بکار گیرد و از آن استفاده کند و برای عامل نخستین هیچگونه حق ثابتی حفظ نمی شود.

۴- کاری که برای احیای یک منبع طبیعی مانند زمین یا برای بکار گرفتن و بثمر رساندن آن مصرف شود، ناقل ملکیت از حق عام به حق شخص او نخواهد بود، تنها حقی که برای عامل است محدود به حد احیاء اوست، و براساس کارهائی که روی آن انجام داده است، می باشد.

۵- احیاء غیر مستقیم به صورت سرمایه داری یعنی مزدور گرفتن و وسائل کار در اختیار قرار دادن، ایجاد حقی در محصول تولید شده نمی کند، و شخص، مالک مواد تولیدی نمی گردد و به شیوه ای که اکنون در ممالک سرمایه داری معمول است نمیتواند میوه کار را منحصراً برای خود بچیند.

۶- تولید به شیوه سرمایه داری در صنایع استخراج شده، حق مالکیت کالاهای تولید {شده}را برای سرمایه دار بوجود نمی آورد، برای نمونه یک یا چند نفر اگر مزدی به کارگران استخراج نفت دادند و وسائلی برای استخراج در اختیار آنها گذاشتند، نفت استخراج شده ملک پرداخت کننده مزد و مالک وسائل و ادوات حفاری و استخراج نمی شود، یعنی صنایع استخراجی بر پایه سرمایه داری استوار نیست.

۷- مالکیت وسائل تولید در صنایع مختلف و وسائل تولید در فعالیت های تولیدی دیگر، برای مالک وسائل و ادوات حقی نسبت به کالای تولیدی ایجاد نمی کند. وقتی عده ای از مردم پشمهای خود را در وسائل پشم ریسی مکانیکی به ریسندگی دادند، مالکِ ماشین آلات ریسندگی حق برداشت از پشم های ریسیده شده را ندارد. تنها حقی که از بهره برداری از وسائل و ادواتش به او تعلق گرفته، اجرت وسائل و ماشین آلات اوست و از محصول تولید شده از آنها، حقی به او تعلق نمی گیرد.

۸- اگر سرمایه نقدی در کار بهره برداری تضمین شده باشد، مالک حق سهمی در سود حاصل از بکار گرفتن سرمایه مزبور را ندارد، زیرا ربا حرام است و مجرد مدت برای بهره برداری از مال، و محروم ساختن خود از استفاده مستقیم از مال در آن مدت، حقی را در سود، بدون کار، ایجاد نمی کند، بلکه بهره برداری از سود در این حال، ویژه کارگر است هر چند مالک سرمایه نباشد. تنها موردی که اسلام اجازه شرکت مالک در سرمایه نقدی را در ربح داده، مورد تحمل خطر سقوط سرمایه و کلیه پی آمدهای منفی آن از طرف مالک سرمایه بی هیچ مسئولیت برای کارگر می باشد.

۹- برای مستأجر مجاز نیست ازاجرتی که می پردازد استفاده استثماری سرمایه داری کند، یعنی بدون کار از آن بهره برگیرد به این شکل که خانه، کشتی یا کارگاهی را به اجرت معینی اجاره کند، آنگاه بدون انجام کاری روی آن با اجرت بیشتری بدیگری اجاره دهد.

و نیز جائز نیست مزدوری را به مبلغی گرفته و به مبلغ بیشتر در اختیار دیگران گذارد.

۱۰- بدون دریافت مال حقیقی، نمیتوان ذمه کسی را به وام مشغول کرد زیرا قبض( دریافت )، در معامله وام، شرط شده و بنابراین کلیه برگهای مالی که از دید سرمایه داری غربی بدون هیچگونه تلاشی، فرصت خوبی برای ازدیاد ثروت بدست می دهد و از این راه سرمایه دار غربی بفکرش رسیده است که می تواند ده ها برابر موجودی حقیقی اش تعهد کند و این تعهد ها را به دیگران وسیله اوراقی وام بدهد چون میداند کسی این مبالغ را از او نقد نمی خواهد و برهمین اساس بدهکار می تواند با برگهای مالی مزبور به جای بیرون کشیدن پول نقد از صندوق سرمایه دار یا بانک سرمایه داری در معامله شرکت کند.

و به این ترتیب ثروت سرمایه دار بدون کار، بر اثر عدم رعایت « قبض » و اقباض یعنی بدون عمل دریافت، در قراردادهای وام، بی نهایت بالا میرود و بی هیچ تلاش و رنج برای سرمایه دار ثروت یادآورد فراهم می گردد.

آنچه از همه این احکام بدست می آید ریشه کنی هر نوع اکتساب غیرمتکی به عمل است در این احکام ،استثمار سرمایه داری یعنی رشد سرمایه بدون کار، مردود شمرده شده است.

این امر خود یک رهنمونی است پایدار و می تواند بنیادی برای قانونهای متغیر اقتصاد جوامع اسلامی باشد.

بر عهده حاکم شرع است که با این بینش، مواد قانونی خاصی متناسب با صلاحیتش بطوری که اصطکاکی هم با قوانین ثابت نداشته باشد، وضع کند.

ب. تصریح به هدف در احکام پایدار

مقصود از این تعبیر این است که مأخذِ کتاب و سنت، وقتی از تشریع قانونی خبر داد و در متن قانون ،هدف آنرا تصریح نمود ،ذکر هدف، صریحاً علامت آنستکه بخش خالی از قانون را که برحسب زمان در اقتصاد اسلامی متغیر و متحول است چگونه می توان با تعبیرهای قانونی برگرفته از هدف، پُر کرد ؛ مشروط به اینکه طرح اجرای قوانین که برای رسیدن به آن هدف عملی پیش بینی می شود طبق شرائط اقتصادی و اجتماعی جامعه تنظیم می گردد و متناسب با مصالح جامعه و صلاحیت حکومت اسلامی باشد.

نمونه این قوانین، متن مصرح قرآنی زیر است:

” ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله و للرسول القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل کی لا یکون دوله بین الاغنیاء منکم و ما اتا کم الرسول فخذوه و مانهیکم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شدید العقاب”

آنچه خداوند بر پیامبرش از اهل قری  بازگردانیده، از آنِ خدا و پیامبر و نزدیکان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است، تا تنها( اموال ) میان ثروتمندان شما، گردش نداشته باشد و آنچه را که پیامبر برای شما آورد، بگیرید و آنچه که شما را از آن نهی کند، خویشتن داری کنید، و تقوا پیشه کنید که خداوند سخت کیفر است.

ظاهراً آیه، به حفظ تعادل و پخش مال بین مردم نظر دارد بطوری که اموال پراکنده بتواند کلیه نیازهای مشروع جامعه را بپوشاند و در دست تعداد معدودی از افراد محصور نباشد و این یکی از هدفهای قانون گزاری اسلامی است.

این هدف، یک قاعده ثابتی است در موضوع عناصر متحرک قانون، و براین اساس قدرت حاکمیت ولایت فقیه می تواند قوانینی در مملکت برای حفظ تعادل اجتماعی در توزیع اموال، وضع کند و در مقابل انحصار و تمرکز آن در دست افرادی محدود، بایستد و دولت اسلامی با مرکزیت سرمایه داری، در امر تولید و احتکار کالا، به اشکال مختلفش، مبارزه کند.

نمونه، دیگر، در تصریحاتِ ادله زکات آمده است که هدف از پرداخت زکات ،تنها رفع نیازهای ضروری محتاجان نیست بلکه هدف ازآن، بهره وری آنها از اموال است تا اندازه ای که خود را به سطح زندگی مردم متوسط برسانند.

یعنی باید بقدری به زندگی محتاجان توجه کرد که آنها به وضع زندگی غیرمحتاجان جامعه بپیوندند و اینست آن هدف اسلامی مقصود از سطح زندگی توحیدی یا نزدیک به آن که زمامداران جامعه اسلامی باید در راه رسیدن به آن کوشش بعمل آورند.

ج- ارزشهای اجتماعی که اسلام برای رسیدن به آنها پافشاری کرده است:

مقصود از این دلیل راه، تصریحاتی از کتاب و سنت اسلامی است که روی ارزشهای معینی پافشاری کرده و به توضیح و بیان آنها پرداخته است مانند: برابری، برادری،دادگری و عدالت اجتماعی و امثال این ارزشها . وجود این ارزشها می تواند الهام بخش اساس و بنیاد قالب ها و فرم هائی برای تشریع قوانین متکامل و متحول پیشرفته باشد.

و این قوانینِ ثانوی برطبق رویدادها و پدیده های متحول زمان، ضامن تحقق ارزشهای یاد شده است.

البته این قوانین باید در حد صلاحیت زمامدار شرعی بوده و در منطقه خلاء احکام اولیه باشد.

خداوند سبحان می فرماید:

یا ایها الذین امنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله

“ای کسانی که ایمان آورده اید، برای اقامه عدل و داد قیام کننده باشید و برای خدا گواهی دهید”.

و ان حکمت فاحکم بینهم بالقسط ان الله یحب المقسطین

“و اگر حکم کردی باید بین آنها به دادگری حکم کنی که خداوند دادگران را دوست دارد.”

ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی

“خداوند به عدل و احسان و رسیدگی به نزدیکان امر می کند.”

و اُمرتُ لا عدل بینکم

“و من مأمور شده ام تا بین شما بعدل رفتار کنم.”

یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکروانثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم ان الله علیم خبیر

“ای مردم! ما شما را از یک مرد و زنی آفریدیم و به ملت ها و قبیله ها تقسیم کردیم تا با هم تعارف{آشنائی} داشته باشید و همانا گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شما هستند و خداوند آگاه، از احوال شما با خبر است.”

د- جهت گرفتن عناصر متحرک در دست پیامبر(ص) و امام(ع)

مقصود از این رهنمون، اینستکه پیامبر و امامان دارای دو گونه شخصیت اند. نخست به عنوان مبلغ راه خدا و دعوت کننده بسوی او، و دیگر به عنوان زمامدار جامعه اسلامی که از بنیاد های ثابت و کلی اسلام و از روح اجتماعی و انسانی شریعت مقدس می توانند عناصر متحرک آنرا بیرون بیاورند.

براین اساس پیامبر(ص) و امامان(ع) در شؤون مختلف زندگی اقتصادی و غیره عناصر متحرکی را بنیاد می نهند و این عناصر ،از آنجا که از پیامبر و وارثان معصومش صادر شده می تواند بیانگر روح کلی اقتصاد اسلامی باشد و می تواند از بینش و آگاهیهای لازم از زندگی حکایت کند.

از اینجاست که عمل پیامبر(ص)، امام(ع)، رهبر معصوم بی تردید می تواند دارای دلالت پایداری باشد و زمامدار شرعی می تواند به عنوان یک دلیل شرعی از آن بهره برگیرد، مشروط به اینکه خود را محدود به طبیعت خاص مرحله و وضع موجود ننماید و بتواند پیوسته عناصر متحرک را با آن برداشتها توجیه کند.

همانگونه که ارزشهائی را در اسلام پیدا می کنیم که می تواند الهام بخش عناصر متحرک ما باشد همین سان ما مفاهیم معین و تفسیرهای مشخصی از پدیده های اجتماعی یا اقتصادی داریم و این مفاهیم بنوبه خود پرتوی بر عناصر متحرک نیز می افکند.

برای مثال از مفهوم فقر نزد امام امیرالمؤمنین(ع) بحث می کنیم روایت شده است که امام(ع) فرموده است:

ما جاع فقیر الا بما متع به غنی

« هیچ تنگدستی به گرسنگی نمی افتد، مگر بر اثر بهره ای که ثروتمندی برده است. »

مثال دیگر: مفهومی است که امام(ع) از نقش بازرگانان و مجوز سود بازرگانی در زندگی اقتصادی ارائه می دهد در فرمانش به مالک اشتر در مورد بازرگانان، و در مورد صاحبان صنایع دوشادوش هم ،هر دو را به یک منوال سخن گفته و پافشاری دارد بر اینکه پایه اصلی زندگی اقتصادی به بازرگانان و صاحبان صنایع وابسته است تا بتواند پاساژها و بازارهائی برپا کرده و از خدمات دستی آنها طوری مردم را به کفایت برساند که از راه دیگر ممکن نیست.

در جای دیگر در باره آنها می فرماید:

فانهم مواد المنافع و جلا بها من المباعد و المطارح فی برک و بحرک و سهلک و جبلک و حیث لا یلتم الناس لمواضعها و لا یحتروون علیها

« آنان مایه های اصلی سود و جلب کننده آن از راههای دورند و آنها مطرح کننده آن در خشکی و دریا و دشت و کوهسارانند و جاهائی که مردم مناسبتی با آنجاها ندارند و جرئت برگذشتن از آنجاها را در خود نمی بینند»

مقصود این سخن آنست که امام ،بازرگان را به اندازه یک کارگر فنی سودمند می داند و مشروعیت سود بازرگانی آنانرا از ناحیه اقتصادی با کوششهائی که آنها را در امر فراوانی کالاهای خود بکار می برند توجیه می فرماید کوششهائی از قبیل: سفارش کالا دادن، در حفظ آن کوشش کردن و خلاصه مخاطرات و رنجهائی برای آن تحمل نمودن.

این مفهوم با مفهومی که مردم از بازرگانی به عنوان سرمایه داری در نظر دارند فرق کلی دارد.

از مثالهای این برداشت استدلالی، چند نمونه زیر است:

۱- در احادیث متعددی روایت شده است:

پیامبر اکرم(ص) در فاصله معینی اجاره زمین را ممنوع فرمود: در یک روایت آمده است که پیغمبر(ص) فرمود:

 من کانت له ارض فلیزرعها او لیزرعها اخاه و لا یکرها بثلث و لا بربع و لا بطعام مسمی

“هرکس مالک زمینی است باید آنرا کشت کند یا بدهد آنرا به برادرش کشت کند و نباید آنرا به ثلث یا ربع یا بمقدار معینی از غله آن اجاره دهد.”

در روایت دیگر آمده است که فرمود: « هرکس زمینی دارد باید کشاورزی کند یا آنرا به برادرش ببخشد و اگر نبخشید زمین از او گرفته می شود »

در روایت دیگری از جابربن عبدالله آمده است که پیغمبر اکرم(ص) فرمود: “هر کس زمین دارد باید کشت کند اگر نمی تواند… آنرا به ببخشد و نباید آنرا به برادرش اجاره دهد”

عقد اجاره هر چند از لحاظ قانون مدنی فقه اسلامی مجاز است ولی پیغمبر اکرم(ص) طبق این روایات از حق ولایتش استفاده کرده برای حفظ قانون اجتماعی و جلوگیری از پیدایش نوعی کسب آسایش طلبانه ای که متکی به کار نباشد در وقتی که نیمی از جامعه را مهاجران در نهایت فقر و تنگدستی تشکیل می دادند، آنرا ممنوع فرموده است.

۲- آنچه در روایات آمده است که پیغمبر اکرم(ص) جلوگیری کردن و مانع شدن از استفاده از اضافه آب و سبزی ها را نهی فرمود از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: « پیغمبر اکرم بین اهل مدینه حکم فرمود در آبیاری نخل، نباید فزونی آب و علوفه را از دیگران جلوگیری کنند.

این نهی، نهی تحریمی است که پیغمبر اکرم(ص) به عنوان ولی امر آنرا بخاطر اینکه جامعه مدینه در آنروز نیاز شدیدی به رشد ثروت کشاورزی و دامداری داشته است و می باید مواد غذائی بحد کافی تولید گردد و احتکار صورت نگیرد، آنرا بکار برده و دولت بنابراین ملزم است افراد را مجبور کند اضافه آب و علوفه خود را به دیگران بدهند.

۳- آنچه در فرمان امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر فرماندار مصر آمده از تأکید بر منع احتکار در همه حالات و این یک منع عمومی است، وقتی امام(ع) به فرماندار خود در باره بازرگانان سخن میگوید و نقش آنها را در زندگی اقتصادی بیان می کند و او را به رعایت حال آنان وصیت می کند، آنگاه در تعقیب آن می فرماید:

« و اعلم مع ذلک ان فی کثیر منهم ضقا فاحشا و شحا قبیحا و احتکارا للمنافع و کلما فی البیاعات و ذلک باب مضره للعامه و عیب علی الوفاه فامنع من الاحتکار فان رسول الله(ص) منع منه ولیکن صبحا بموازین عدل واسعار لا تجحف بالفیر تعین البایع و المبتاع »

“بدان- با اینحال- در بسیاری از آنان تنگ نظری، و ازمندی زشت و احتکار نسبت به سود و اعمال خودخواهی در خرید و فروشها، وجود دارد و از این بابت زیانی برای عموم و عیبی برای زمامدار است. شما باید از احتکار مانع شوید که پیامبر اکرم(ص) از آن منع فرمود و معامله خرید و فروش را به سادگی طبق موازین عدل و نرخهای عادلانه نسبت به هردو طرف خریدار و فروشنده، انجام دهید”

این ممنوعیت قطعی که امام(ع) نسبت به احتکار اظهار فرموده به این معنی است که اسلام اصرار دارد سودهائی را که طبق موازین قیمت گذاری های تصنعی شرائط احتکار سرمایه داری بوجود می آید، براندازد، و سود پاکیزه ای را که عبارتست از سود حاصل از قیمت گذاری و ارزشهای مبادلاتی واقعی کالا است در جای آن قرار دهد، قیمتی که در بوجود آمدن ارزش کالا و میزان قدرت کالا طبق موازین طبیعی و واقعی آن، باشد، نه قیمتی که ناشی از سوء استفاده از نقش کمیابی های مصنوعی باشد، زیرا بازرگانان و سرمایه داران محتکر از راه خودخواهی در عرضه و تقاضا کمبودهائی بوجود آورده و آنرا در ارزش کالا دخالت میدهند.

۴- آنچه از امام امیرالمؤمنین(ع) به ثبوت رسیده است که آن حضرت بر اموال علاوه بر موارد زکاتی که در قانون ثابت اسلامی است، وضع زکات کرد.

معمولاً بطور ثابت تعلق زکات در اسلام، برنُه قلم از اموال است ولی از امام (ع)رسیده است که در دوران خود بر اموال دیگری نیز زکات وضع کرد مانند اسب ها و غیره.

این عنصر متحرک کاشف از آنستکه زکات بعنوان دید اسلامی، مخصوص مال معینی نیست و این حق ولی امر است که زکات را بر کالائی که مصلحت بداند، طبق ضرورت های خاصی تشریع کند.

ه – هدفهائی که برای زمامدار تعیین شده است:

این یک رهنمون دیگری است که میگوید شرع در تصریحاتِ عام و عناصر ثابت خود هدفهائی برای زمامدار وضع کرده و از او خواسته است تا آنها را تحقق دهد و یا در راه نزدیکی به آنها بقدر امکان، کوشش بعمل آورد.

این هدفها شالوده و بنیاد اقتصاد اسلامی را تشکیل میدهد و عناصر متحرک اقتصاد اسلامی را به شکلی که هدفهای نامبرده را تحقق بخشد، در قالبهای مخصوص می ریزد و یا {در}مسیر …اجتماعی  در راه تحقق نامبرده تا نهایت درجه ممکن، سرعت می بخشد.

نمونه این نوع هدفها از حدیث امام موسی بن جعفر(ع) بدست می آید مبنی بر این است که :

 علی الوالی فی حاله عدم کفایه الزکاه ان یموم الفقراء من عنده بقدر سعتهم حتی یستغنوا.

« بر زمامدار است در حال کافی نبودن زکات، که فقرا را از « نزد خود » به اندازه وسعت آنان تا سرحد بی نیازی مستغنی گرداند» .

کلمه من عنده( نزد خود ) دلالت بر این دارد که مسئولیت در این مجال متوجه ولی امر است که با همه امکاناتش غیر از اقلام نهگانه خاص زکات به تأمین نیاز مذکور بپردازد بنابراین در اینجا هدف ثابتی مطرح است و واجب است ولی امر آنرا تحقق بخشد؛ با امکاناتی که در اختیار دارد در این راه یعنی تحقق بخشیدن به حداقل ثروت در سطح زندگی متوسط افراد جامعه اسلامی، کوشش بعمل آورد.

این اشاره در صورتیکه عناصر ثابت اقتصاد اسلامی( موارد نهگانه زکات ) هدف مزبور را تآمین نکرد. میتواند بخشی از قاعده ثابت روبنای اقتصاد اسلامی قرار گیرد.

صورت کامل اقتصاد اسلامی، صورتی است که عناصر متحرک پهلوی عناصر ثابت آن قرار گیرد تا با هم برای تحقق عدالت اسلامی روی زمین طبق اراده خداوند سبحان همکاری کنند.

من در این اوراق در برابر شما برنامه صورت کامل اقصاد جامعه اسلامی را قرار دادم و پاره{ای} از عناصر ثابت و هدفهای ثابت آنرا که بنوبه خود بنیاد عناصر متحرک را تشکیل می دهد و نموداری برای جهت دادن عمومی است معین کردم.

در پرتو این کار ما می توانیم تعدادی از خطوط مهمی را که مشتمل بر صورت کامل اقتصاد جامعه اسلامی است استخراج کنیم.

بنابراین ،اقتصاد اسلامی مصدر ثروت طبیعی را بطور کامل از آن خدا می داند و بدست آوردن حق خصوصی برای بهره بری از آن را تنها براساس کار و کوشش می شناسد.

و نیز اقتصاد اسلامی می گوید: هرگونه تولید بشری از ثروت های طبیعی، حقی برای کسی در ثروت تولید شده جز برای کارگر تولید کننده آن بوجود نمی آورد و طبیعت یا وسائل تولید جز افزارهائی در خدمت انسان نیست.

و نیز معتقد است دولت باید بین درآمد ناشی از کسب و بازرگانی با درآمد ناشی از کار و کوشش، رابطه برقرار کند و برای ریشه کنی تدریجی رنگهای کسب بدون کار، جدیت بعمل آورد و هر قدر خطر نابودی سرمایه در مؤسسات تولیدی و بازرگانی ضعیف گردد، شایسته است از کسب مبنی بر اساس سرمایه دار صرف، بیرون آمده و در مقابل روی کسب مبنی بر کار، پافشاری بعمل آید.

و نیز اقتصاد اسلامی باور دارد که باید سطح زندگی یکسان یا نزدیک به یکسان را برای همه افراد جامعه فراهم ساخت برای این کار باید در حد معقول، وسائل زندگی را از یکطرف و جلوگیری از اسراف و ممنوعیت اتلاف مال را از سوی دیگر تأکید کند.

و نیز اقتصاد جامعه اسلامی معتقد است وظیفه حفظ توازن اجتماعی را دولت برعهده دارد و باید در برابر تمرکز اموال و عدم پخش آن، مانع ایجاد کند.

حکومت اسلامی در سایه پیاده کردن صورت کامل اقتصاد اسلامی باید در جهت بازگرداندن نقدینه به نقش طبیعی اش، به عنوان وسیله برای مبادله نه وسیله برای ازدیاد مال از راه ربا با یاکنز بکوشد. و مالیاتهائی براندوخته های راکد و تراکم ثروت، وضع کند و کلیه عملیات سرمایه داری طفیلی را تا آنجا که ممکن است حذف کند عملیاتی که بین تولید کالا و رساندن آن بدست مصرف کننده حائل میشود و باید با احتکار جنس مبارزه کند یعنی از هر عملی که حالت کمیابی مصنوعی نسبت به جنس بقصد بالا بردن ارزش آن صورت می گیرد جلوگیری نماید.

همچنین وظیفه دولت است نقش نظام مصرفی را از اینکه وسیله برای رشد سرمایه داری شود، تغییر داده، وسیله برای بالا بردن ثروتهای عمومی همه ملت گردد. برای این کار، دولت باید اموال متفرقه ملت را در بستر واحدی قرار دهد، تا تعداد بیشتری از مردم در ذخیره گذاری، جمع آوری، و بکار گرفتن سرمایه در کارهای تولیدی سودمند بتوانند شرکت کند.

خطوط این سرمایه گذاری را دولت براساس مضاربه ( شرکت ) که در فقه اسلامی بین دست اندر کارو مالک مقرر شده است باید تنظیم نماید.

همانگونه که دولت نیز باید در زمینه های عمومی برای همه افراد ملت کار ایجاد کند و برای هریک از افرادی که از انجام کار ناتوان اند یا مجال کار ندارند، تأمین زندگی آنها را بعهده بگیرد.

دولت برای تأمین صندوق بیمه اجتماعی باید مالیات بگیرد و یک پنجم عایدات نفت و سایر ثروتهای معدنی را به بیمه های اجتماعی اختصاص دهد و خانه سازی برای مردم بی خانه را طبق برنامه های مضبوط آغاز کند.

و نیز دولت باید خدمات درمانی به صورتی که هریک از افراد ملت بتواند از فرهنگ و درمان طبق نظام معینی، رایگان استفاده کند، فراهم گرداند.

این تصویری از اقتصاد جامعه اسلامی بود. ما، در دور آینده متعرض تفصیلات این طرح بنحو گسترده خواهیم  شد.

یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم و اعلموا ان الله یحول بین المرء و  قلبه وانا الیه تحشرون و اذکروا اذ انتم قلیل مستضعفون فی الارض تخافون ان یتخطفکم الناس

فاو یکم و ایدکم بنصره و رزقکم من الطیبات لعلکم تشکرون

« ای ایمان آورده  ها وقتی خداوند شما را فرا خواند تا شما را حیات بخشد، شما به آنها پاسخ مثبت دهید و بدانید خداست که بین انسان و دلش واسطه و حائل بوجود می آورد و بازگشت شما بسوی اوست، بیاد آورید روزی را که شما اندک و روی زمین مستضعف بودید و ترس آن داشتید که دشمن شما را برباید او شما را پناه داد و یاری کرد و از طیبات ،به شما روزی داد تا شاید او را سپاس گزارید./

  • ۹۱/۰۲/۱۶
  • احیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی