احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

احیا

وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

زهرا زندی زاده : ما باید...در همه کارهای خود حق را نشان دهیم و از باطل دوری کنیم و از هیچ کس جز خدا ترسی نداشته باشیم و واقعا از گفتن حق و آشکار سازی حقیقت نهراسیم.

************

امیر حسین ترکش دوز

و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله و کان الله غفوراً رحیما (سوره نسا، آیه 100) 

زهرا زندی زاده از فعالین سازمان مهدویون بود.این گروه در سال 1352 از سوی مهدی امیر شاهکرمی و جمعی از دوستانش برای مبارزه بارژیم پهلوی شکل گرفت. زندی زاده  در  جریان عضوگیری  برای" گروه" و همچنین  در جریانِ نخستین کوششهای عملیاتیِ آن ،  نقشی کارساز ایفا کرد.

زهرا در مرداد ماه 1330 در اصفهان به دنیا آمد .  پس از تحصیلات متوسطه در رشته مهندسی شیمی دانشگاه اصفهان پذیرفته شد . از دوران دانشجویی در ارتباط با  فعالیتهای معارضه جویانه علیه رژیم پهلوی قرار گرفت .احمد پیر آور از اعضای اولیه مهدویون درباره  چگونگی وصل شدنِ زهرا زندی زاده به مهدویون می گوید :" آن اوایل که کارمان شکل سیاسی داشت با زهرا برخورد کرده  بودم  و در دانشگاه اصفهان همدیگر را می دیدیم وبا هم صحبت می کردیم او در زمینه های مختلف کار کرده بود و از نظر طبقاتی هم از خانواده ای کارگری و شبیه خود ما بود. دوران دانشجویی مرتب ارتباط داشتیم. قرار گذاشته بودیم بعد از فارغ التحصیلی با هم ازدواج کنیم .زمینه های بسیار خوبی داشت . من که به مهدی- شهید مهدی امیر شاهکرمی - وصل بودم با مهدی تماس گرفتم و گفتم چنین جریانی هست گفت اتفاقا خوب است تا با خواهرم در ارتباط باشند. این این جا بود که زهرا با خواهرهای مهدی -  فخر السادات و صدیقه -  ارتباط پیدا کرده بودند و آنها هم تشکیل برنامه ای دادند و ارتباطات  قوی شد "(تاریخ شفاهی مهدویون به کوشش جلیل امجدی). 

شهید زندی زاده در دوران دانشجویی،  هم از لحاظ درسی و از حیث رفتار فردی ،  "شاخص " بود .همسر شهید یوسف کلاهدوز در  خاطرات خود می گوید :«توی دانشکده  دختری بود که حجابش از همه‌ی ما کامل‌تر بود؛ زهرا زندی‌زاده. من و بچه‌های دیگر روسری و لباس معمولی‌ای که کمی هم راحت بود، می‌پوشیدیم، ولی زهرا برای خودش مانتوی گشادی دوخته بود و همیشه مانتوشلوار می‌پوشید. روسریش را هم محکم گره می‌زد. آن موقع‌ها مانتوی گشاد، مثل حالا که همه راحت و عادی می‌پوشند، مُد نبود.{این خاطرات سالها پیش بازگو شده - احیا} زهرا بعدها شهید شد...توی دانشگاه همیشه به او نگاه می‌کردم. برایم الگوبود.»(www.mahdi-313.lox blog.com)

 زهرا زندی زاده اندکی بعد از ارتباط با مهدویون ، تحت نظر ساواک قرار گرفت  و مخفی شد وبا توجه به رشته تحصیلیش ، مسئولیت  ساخت بخشی از ملزومات نظامی و عملیاتی گروه به عهده وی گذاشته شد .  در همین دوران به عقد مهدی امیر شاهکرمی درآمد.  چندی بعد مهدی امیر شاهکرمی در جریان عملیات مامورین ساواک برای دستگیریش در کرد آباد اصفهان به شهادت رسید    زندی زاده نیز که با کشته شدن همسر و همرزمش بیش از پیش تحت  تعقیب ساواک قرارگرفته بود  به ناچار از اصفهان خارج شد و مدتی را در دماوند و تهران به همراه صدیقه و فخر السادات امیر شاهکرمی مخفی شد.در همین دوران با وساطت برخی اعضای گروه ،  زهرا زندی زاده با احمد پیر آور- که برای مدتی ارتباطش با گروه قطع شده بود-  ازدواج کرد.  این دوران ، دورانی بود که بیشتر از گذشته ، اوقات زندی زاده  و همراهانش صرف انتشارات گروه و مطالعات ایدئولوژیک گردید و به گفته فخر السادات امیر شاهکرمی مشترکا تفسیری از سوره مریم  را نوشتند.  ( تاریخ شفاهی مهدویون به کوشش جلیل امجدی)

درسال 55 شاخه مهدویون در تبریز ضربه خورد و چهار تن از اعضای این شاخه یعنی  ابراهیم جعفریان و همسرش  طیبه واعظی  و مرتضی واعظی و  همسرش فاطمه جعفریان  کشته شدند.  کودک خردسال طیبه واعظی  هم به اسارت ساواک درامد و بجای آنکه ساواک  وی را به خانواده مادر یا پدرش تحویل دهد،  او را به پرورشگاه  سپرد ؛  تا اینکه بعد از پیروزی انقلاب خانواده پدری کودک موفق شدند او را پیدا کنند .یکی از این دو خواهر مجاهد در جریان حمله مسلحانه  ساواک به منزلشان و درگیری متعاقب آن ودیگری در جریان بازجویی و زیر شکنجه به شهادت رسید .  شاخه مهدویون در تهران-    برخلاف شاخه های آن در اصفهان وتبریز - از مدتی قبل از ماجرای تبریز عملاً مشی خود را از نظامی به فرهنگی- سیاسی تغییر داده بود . زهرا زندی زاده هم به همراه  همسر و  همچنین خواهرانِ امیر شاهکرمی در همین شاخه فعالیت می کرد. همزمان با ماجرای تبریز مسئول شاخه تهران دستگیر شد و در جریان بازجویی و شکنجه به موضع همکاری با بازجو رسید  البته خود او ، همکاریش را یک حرکت تاکتیکی برای حفظ نیروهای تحت مسئولیتش معرفی کرده است.اما همراهان وی منتقدِ عملکردِ او بوده و هستند. به هر حال مسئول شاخه تهران اطلاعات افراد تحت مسئولیت خود را به ساواک ارائه داد و در پی آن زهرا زندی زاده  نیز دستگیر شد ؛ گرچه ابتدائاً توانسته بود با مهارت  از دست ماموران بگریزد.(  منبع سابق الذکر، به کوشش جلیل امجدی) بازجویی افراد دستگیر شده در شرایطی صورت پذیرفت که ساواک همه اطلاعات لازم را از طریق اِعمالِ فشار و بعد هم همکاری مسول شاخه در اختیار داشت . این شرایط، شرایطی بود که زندی زاده و همراهانش علاوه بر  تقابل باماموران رژیم ، در  مقابل مسول خود نیز قرار گرفتند.  افراد دستگیر شده بعد از چند ماه آزاد شدند اما ساواک آنها را تحت کنترل شدیدتر خود قرار داد . (منبع سابق الذکر ، به کوشش جلیل امجدی)

اعضای آزاد شده ، اندکی بعد از آزادی - در مرداد ماه 56  -  تصمیم می گیرند به زیارت امام هشتم بروند . صدیقه شاهکرمی و همسرش رضا مجلسی، زهرا زندی زاده و همسرش احمد پیر آور به همراه مادرِ شهیدان مهدی و محمد امیرشاهکرمی عازم مشهد می شوند اما در حوالیِ بجنورد دچار سانحه می شوند و در همین حادثه زهرا زندی زاده -  در بیست و شش سالگی -   به همراهِ مادر شهید شاه کرمی کشته می شوند.

همراهان زندی زاده معتقدند تصادف چاده مشهد و جان باختن او و مادر شهید شاهکرمی ، صحنه سازی ساواک برای از بین بردن همه سرنشینان آن اتومبیل بوده و اساسا خودِ این مسافرت،  با خط دهی والقای  غیر مستقیم ساواک صورت پذیرفته است .آنها در این زمینه شواهد و قراینی دارند .منچمله آنچه رضا مجلسی-  از اعضا مهدویون و از مجروحین حادثه -  گفته است .او می گوید: "هم زمان با قضیه تصادف ما ، آقای مصیب زاده ( یکی دیگر از اعضای گروه ) را هم که دستگیر کرده بودند( و در )زندان اصفهان بود.  روزنامه برداشت مطلبی چاپ کرد که بله در پیچ های بجنورد  تریلی با یک پژو که تنها یک سرنشین داشته تصادف کرده  و 5 نفر کشته شدند و رانده تریلی که فردی به نام حسین مصیب زاده است فراری است این صحنه ساخته شده بود که اولا ما 5 نفر از بین برویم دوم حسین مصیب زاده را در زندان از بین ببرند و بعد هم که اینطور در روزنامه اعلام شده است که حسین مصیب زاده اینها را کشته و فرار کرده است  و بعد هم اگر کسی آمد و گفت کو آقا ؟ بگویند فرار کرد. این صحنه را ساواک درست کرده بود و این برای ما صد در صد به اثبات رسید که صحنه، صحنه سازی ساواک بوده ( است ). ( منبع سابق  الذکر) البته همانطور که گفته شد دلایل ایشان برای مدعای خود ، تنها این نیست.

بااین حال بحثِ دخالت داشتنِ ساواک در این حادثه بحثی است مربوط به لایه هایِ سطحیِ ماجرا . این بحث گرچه در حد خود لازم است اما نباید  جایگزین توجه  به لایه های عمیقتر آن باشد  . تصادف این زایران را چه صحنه سازی ساواک بدانیم چه نه،  موضوعِ مهم، چیز دیگری است. مهم کیفیت یک زندگی و جهت گیری غالب در زندگی هر انسانی - و در بحثِ ما  زهرا زندی زاده- است. مهم این است که تا چه حد یک انسان توانسته باشد زندگی خود را به معنای" مهاجراً الی الله و رسوله " نزدیک کند.  همین کیفیت زندگی است که کیفیت مرگ را  هم مشخص می کند.

 زهرا زندی زاده  در یکی از آخرین نامه ها خطاب به خانواده اش می نویسد :"همه ما باید در روش زندگی خود تجدید نظر کنیم . ببینیم که هستیم ؟ چه می خواهیم بکنیم ؟ زنده بودن یا نبودن ما چه اثری دارد ؟ آیا قرآنی که این همه خود را پایبند او می دانیم ما را تایید می کند و قبول دارد؟ آیا خدایی که در شبانه روز هزاران بار او را یاد می کنیم در موردِ اَعمالِ ما چه می گوید ؟ ما باید کاری کنیم که خلیفه الله و جانشین خدا بر روی زمین باشیم. این یعنی چه ؟ یعنی اینکه در همه کارهای خود حق را نشان بدهیم و از باطل دوری کنیم و از هیچ کس جز خدا ترسی نداشته باشیم و واقعا از گفتن حق و آشکار سازی حقیقت  نهراسیم اگر چه جان ما در خطر باشد ...انسان تا زنده است باید کار کند. کار در جهت حق . کاری که صفات خدایی را در انسان ایجاد کند. تنها خدا را در نظر بگیرید تا همه غصه ها و  غمهای دنیا قابل تحمل گردد ".( سایت خین - سایت اطلاع رسانی شهدای استان اصفهان)

با این جملات به نکته اصلیِ این بحث رسیده ایم شاید اگر نبود لزوم آشنا سازی ذهن مخاطب با ابعاد انضمامی موضوع ،  می شد از نکات زندیگینامه ای صرفنظر کرد و صرفاً به همین جملات اکتفا نمود .

سوالی که باید طرح کرد و به ابعاد  آن وپاسخهای محتملش اندیشید این است که چگونه یک  یک  زن  - همو  که قرنها آماج سرکوب و تحقیر و سازو کار های برده کننده در جوامع مختلف بوده است - آنچنان در  صیرورت و  جریانِ تحول قرار می گیرد که تمنای خلیفة اللهی و آشکار سازی حقیقت می کند. البته مفهوم خلیفةاللهیِ انسان در طول تاریخ دستخوش تلقیهائی به شدت نادرست و آسیب زا بوده است . کم نبوده اند جریانهائی  با ظاهرِموجه اما باطنی به شدت  ناموجه  که  این مفهوم را دستمایه خداسازی از انسان ، دین سازی و اقتدارگرائی کرده اند . خوشبختانه در جملات زنده یاد زندی زاده نکاتی هست که کلام ایشان را از این تلقی های ناصواب  کاملاً دور می کند * 

در پایانِ سخن این نکته را نمی توان ناگفته گذاشت که  آنچه از یاد کردِ اشخاص مهمتر است ، طرح  الگوئی است تحول آفرین از زنِ تعالی یافته  که از الگوهائی رایج و مسلط  در خارج یا داخل کشور متمایز باشد . رجوع به تاریخ و شخصیتها و جریانهای تاریخی بهانه ای است برای توجه دادن به به حقیقتی  برتر  از اشخاص و جریانها و لذا با فاصله گرفتن از گذشته گرائی ،شخصیت محوری و تسلیم به  وضعیتِ امروزِِ جوامع انسانی باید به نوری توجه کنیم که  زندگی انسانها را  ولو لحظاتی چند روشن می کند ؛ گرچه برخی از انسانها اثر این نور را  تا اندازه ای و به صورتی خاص در زندگی خود حفظ می کنند و برخی دیگر  به صورتها و مراتب مختلف از آن اِعراض می کنند ./

پی نوشت:

برای آشنائی با یکی از تلقی های قابل قبول از خلیفة اللهیِ انسان - و پرهیز از تلقیهای نادرست - رجوع کنید به کتاب انسان در قرآن نوشته مرتضی مطهری .  محتویات این کتاب را هم باید در متن کلی نظام فکری مطهری قرار دهیم تا درکی پیراسته از مفهوم مزبور داشته باشیم.

  • ۹۸/۱۰/۱۶
  • احیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی